کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:
می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد
اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود
کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟
اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.
او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:
خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..
خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:
نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...
* مـادر*
صدا کنی
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
وقت غذا که میشه
چه روز چه شب همیشه
با آب گرم و صابون
خوب می شوییم دستامون
با یاد و نام الله
اول میگیم بسم الله
آروم غذا می جویم
وقتی که ما سیر شدیم
الحمدالله میگیم
شکر میکنیم خدا را
که آفرید غذا را
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
میوه دل من
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من ب
👆
🏴🌷🕊
بسم الله
سلام✋
اوقات تک تک شما بخیر 🍃
یه نکته راجع به این پیامهای خالی خدمتون عرض کنم یادتون بمونه ، باشه❓
من به اتفاق همکارام ، به ترتیب
1⃣ داستان
2⃣شعر
3⃣بازی
4⃣فیلم و انیمیشن به کانال میفرستیم الان داستان باید بفرستیم اونجا بعد هم شعر
بعد بازی که ما به دلائلی پیش میاد زودتر میفرستیم😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈🌸🎈🌸🎈
#کلیپ
#سینه_زنی
عبدالله رضیع.....عطشان و وجیع😭😭
سینه زنی و نوحه خوانی بسیا زیبای کودکان😔
دیدنش رو از دست ندید.
http://eitaa.com/joinchat/993198099Ce5ba89258f
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙78🔜
🎈🌸🎈🌸🎈
#داستان
#یک_سبد_خرما
دخترک از کنار گل های شب بو رد شد. وقتی به آنها نگاه کرد خندید. چون آن ها را مثل چند دخترک زیبا دید که دست های هم دیگر را گرفته بودند. انگار داشتند آواز می خواندند. دخترک هیچ دوستی نداشت. شب بوها دوستان تنهایی اش بودند. یکی از شب بوها را بو کرد. بعد به خانه ی ارباب رسید. وارد خانه شد. ارباب با اخم زیاد سبد خرما را از او گرفت. یک خرما برداشت و توی دهان گشادش گذاشت. فوری عصبانی شد. هسته ی آن را بیرون انداخت و گفت:« این چه خرمایی است؟ خیلی بدمزه است؛ ببر پس بده و گرنه تنبیه خواهی شد!»
دل کوچک دخترک شکست. چشم های عسلی اش پر از اشک شد. او کسی را نداشت تا آرامش کند. پدر و مادرش از دنیا رفته بودند. ارباب به سر او داد زد. دخترک ترسان و لرزان به مغازه ی خرما فروش رفت. با خجالت زیاد به او گفت:« آقا! اربابم این خرماها را نمی خواهد.» مرد خرما فروش بد اخلاق شد و داد زد:« به من چه که نمی خواهد. از اینجا برو، زود باش.»دخترک دوباره گریه کرد. اما ترسید به خانه برود. رفت کنار یک دیوار نشست. صدای گریه اش بلند شد.
مرد مهربانی که از آنجا می گذشت، بالای سرش ایستاد. چشم هایش قشنگ بود. پیراهنش پر از بوی گل شب بو بود. دخترک گریه اش را خورد. مرد مهربان به سرش دست کشید و پرسید:« دخترم! چرا گریه می کنی؟»
دخترک ماجرا را برای او تعریف کرد. مرد مهربان دست او را گرفت و جلوی مغازه ی خرمافروش برد. بعد به آن مرد گفت:« آقا چرا خرمای این دختر را پس نمی گیری؟»
مرد خرمافروش بیشتر عصبانی شد و به سر او هم داد زد. مرد مهربان عصبانی نشد. فقط سکوت کرد. پیرمردی که آنجا بود فوری در گوش مرد خرما فروش گفت:« چرا سر او داد می زنی؟ او خلیفه ی مسلمانان، حضرت علی(ع) است.»
مرد خرما فروش ترسید. من و من کرد. صورتش خیس عرق شد. فوری جلوی حضرت علی (ع) خم شد و راست شد و گفت:«ببخشید من اشتباه کردم. آن ها را پس می گیرم.»
حضرت علی (ع) به او گفت:« سعی کن از این به بعد خرمای خوبی به مردم بفروشی.»
مرد خرما فروش گفت:«چشم، چشم، من این خرماها را عوض می کنم.»
بعد فوری خرماها را پس گرفت. سکه های دخترک را کف دستش گذاشت. صورت دخترک از خنده، زیبا شد. حضرت علی (ع) او را تا سر کوچه شان همراهی کرد. دخترک او را نمی شناخت؛ او مثل پدرش مهربان و دوست داشتنی بود.
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙79🔜
🎈🌸🎈🌸🎈
#شعر
#شهادت_امام_سجاد (ع)
گلي در باغ پژمرد
كه او خوش بو ترين بود
كسي از اين جهان رفت
كه زين العابدين(ع) بود
شاعر:شكوه قاسم نيا
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙80🔜
🎈🌸🎈🌸🎈
#بازی
#دست_ورزی
هماهنگی چشم دست
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙81🔜
هدایت شده از 3 تا5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
#داستان
#زنبور_عسل
زنبور چگونه عسل درست می کند🤔⁉️
زنبور کوچولو تازه ازتخم در امده بود .👶
او هنوز نمی دانست که زنبورها چگونه عسل تولید می کنند🤔❓
وچرا فقط ز نبور ملکه تخم می گذارد⁉️
او رفت واز ملکه پرسید:چرا فقط شما که ملکه زنبورها هستی تخم می گذارید⁉️
ملکه گفت :چون بقیه زنبورها کار دارند .
ومن تخم می گذارم☺️
حال زنبور کوچولو جوابِ یکی از سؤال هایش را فهمیده بود.
پیشِ زنبور های کارگر رفت تا برای خودش یک دوست پیدا کند
یک زنبور پیدا کرد و سلام دادو پرسید:
ببخشیدشماچطور عسل درست می کنید⁉️
زنبور گفت: عده ای از ما برای جمع کردنِ شهد گلها می رویم.
یک عده از ما د ر خانه می مانیم.
وبا شهدِ گلها عسل درست می کنیم.
زنبور کوچولو گفت:من اصلا نفهمیدم .😊
زنبور خوشحال شد که از او سؤال کرده .
اورا بغل کرد وگفت:من می دانم تو یک روز سربازِ خوبی خواهی شد.
چند روز دیگر متوجه می شوی.☺️
🌹چند روز بعد🌹
ملکه با چند سرباز امدند وگفتند:زنبورک در اتاقت هستی⁉️
زنبور گفت:حتما امده اند من را ببرند تا درست کردنِ عسل را به من بیاموزند.
باز سربازها اورا صدا کردند.
زنبورک گفت:امدم.
بعد به طرفِ در رفت. وبا انها به دشت ِپر گل رفت.
انها با خرطومِ خود شهدگل هارا گرفتند.
بعد انها را در محلی که در بدنِ خود داشتند . ذخیره کردند.
وبه لانه بردند.
یک عده دیگر از زنبورها شهدِ های دیگری اوردن باهم مخلوط کردند و عسل درست کردند.
به به چه خوشمزه😋
حالا دیگر زنبورک سؤالی نداشت 😊
فرجام پور
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙83🔜
🎈🌸🎈🌸🎈
#شعر
#شهادت_امام_سجاد (ع)
رهبری عزیز مثل نوبهار
از حسین پاک مانده یادگار
توی کربلا گشته او اسیر
بوده او بزرگ بوده او دلیر
#شعر
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙84🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈🌸🎈🌸🎈
#بازی
#دست_ورزی
هماهنگی چشم و دست
با آهنربا و مقوا اين بازی جذاب رو درست کنيد.
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙85🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#محرم
کودک و نوجوان
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙86🔜
🎈🌸🎈🌸🎈
#داستان
#دانه_ی_شاد
🌹😊
دانه زیرِخاک بود .
او می خواست از خاک بیرون بیاید وجوانه بزند.🌱
ولی هنوز زمستان بود🌨❄️
او با تمامِ قدرت خودش را از زیرِ خاک بیرون کشید🌱
بادِ مهربان گفت:تو الان بایدزیرِ خاک باشی💨
زمستان با دستهای خود ارام
دانه را زیر خاک گذاشت 🌨
ودانه زیرِ خاک ارام خوابید🌱
زمستان رفت وبهار امد🌤
اما دانه هنوز خواب بود.
خاک گفت:دانه بیدار شو ، بهار در انتظارِ توست.🌤
دانه نگاهی به بقیه دانه ها کرد.
که جوانه زده بودند.
گفت:شما چقدر قشنگ شدید😍
گفتند:تو هم قشنگ شدی.
دانه نگاهی به خودش کرد.
دید چقدر قشنگ شده😍
نگاهی به جوانه اش کرد وبا خوشحالی گفت :وای این کِی در امده😍
خاک گفت:برو بیرون .قشنگ تر هم می شوی😊
دانه ارام ارام روئید واز خاک بیرون امد.🌱
دید لاله ها چه تاجِ زیبایی روی سرشان هست🌷
وخودش چقدر زیبا شده🌹
نتیجه🌸
برای رشد کردن، عجله نکنید☺️
فرجام پور
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙87🔜
🎈🌸🎈🌸🎈
#شعر
#شهادت_امام_سجاد (ع)
مانده در “بقیع”
جسم پاک او
داده بر زمین
اشک و آبرو
روی ماه او
رفته زیر خاک
رفته رهبری
مهربان و پاک
شد شهیدو شد
روح او جدا
یادگار آن
شاه کربلا
دشمنش به او
داده زهر و سم
شد دلم پر از
درد و رنج و غم
شد چهارمین
رهبرم شهید
مثل مجتبی
رفت و پر کشید
*شاعر:مهدی وحیدی صدر
#شعر
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙88🔜
🎈🌸🎈🌸🎈
#بازی
#ایده_ی_تزیین
ایده تزيين کلاس برای مدارس و مهد کودک ها
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙89🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#محرم
کودک و نوجوان
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙90🔜
🎈🌸🎈🌸🎈
#داستان
#دردونه
🎄🎄🎄🕊🕊🦃🐓🐥
یکی بود یکی نبود.
دردونه؛ اسم کبوتری بود که روی درختِ کاج زندگی می کرد.🌲🕊
ولی یک روزباد تندی وزید و لانه ی در دونه را خراب کرد. دردونه تصمیم گرفت. برای خودش یک جای دیگری لانه درست کند.
او شنیده بودکه کمی دورتر؛ شهری هست که پرنده ها باهم زندگی می کنند.
دردونه راه افتاد. پرواز کرد تا آن شهر را پیدا کند.🕊
رفت و رفت و رفت ؛ تا بالاخره به شهرِ پرنده ها رسید. خسته و گرسنه بود.
پیشِ طوطی بزرگ رفت که شهردار شهر پرنده ها بود.🐦
طوطی وقتی حرف های در دونه را شنید؛ گفت:
_خب تو الان تنهایی نمی تونی برای خودت لانه درست کنی. خیلی هم خسته هستی.
صبر کن تا بگم پرنده ها بهت کمک کنند.
طوطی بالای درختی رفت و همه پرنده هارا صدا زد و گفت:
_همه شما به دردونه کمک کنید تا برای خودش لانه درست کنه. تا هوا تاریک نشده؛ باید لانه آماده باشه.
بعضی پرنده ها قبول کردند و برای کمک آمدند. ولی بعضی پرنده هاگفتند:
_ما خودمان کار داریم. به ما ربطی نداره.
ونیامدند کمک کنند.
خلاصه؛ بعد از چند ساعت لانه ی دردونه آماده شد.🎍🌳
و او با خوشحالی به لانه ی جدید وارد شد.
واز همه پرنده هایی که کمکش کرده بودند تشکر کرد.
پرنده هایی که کمک نکرده بودند.وقتی دیدندکه لانه دردونه به این سرعت ساخته شده وطوطی و پرنده هایی که کمک کردند همه خوشحال هستند؛ از این که کمک نکرده بودند؛ پشیمان شدند.
جلو آمدند و از طوطی و دردونه معذرت خواهی کردند.
وگفتند:
_مارا ببخشید.
ماهم دلمون می خواد کاری کنیم.
طوطی خندید وگفت:🐦
_شماهم برید برای شام امشب فکری کنید.
چون همه ی ما خسته و گرسنه ایم.
پرنده ها با خوشحالی رفتند تا شام را آماده کنند.
آن شب در شهر پرنده ها جشنِ بزرگی بر پا شد. وهمه شاد و خوشحال کنارِ هم یک شام خوشمزه خوردند.💥
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙91🔜
🎈🌸🎈🌸🎈
#شعر
#پیامبر
شعر در مورد حضرت محمد ص
🌷خدای مهربونی
🌷داده به ما نشونی
🌷محمدمصطفی(صلی الله علیه وآله)
🌷هستند پیامبر ما
🌷ایشون که مهربون بود
🌷از اهل آسمون بود
🌷به همه خوبی یاد داد
🌷خبرهای خوشی داد
🌷که هرکسی باخداست
🌷همیشه تو قلب ماست
🌷چون نکنی کار زشت
🌷حتما میری به بهشت
🌷شیطون و دورش بکن
🌷به حرف من گوش بکن
🌷به بابا احترام کن
🌷به مامان احترام کن
🌷فرشته با تو دوست میشه
🌷شیطونک از تو دورمیشه
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙92🔜
🎈🌸🎈🌸🎈
#نکته_ی_تربیتی
#ترس
روش های آموزش تکنيک های جرأت مندی به کودکان:
💎1. بازی چشم تو چشم
به اينگونه که کودک با يکی از والدين مقابل هم بوده و به چشمهای هم خيره نگاه ميکنند، و نبايد بخندند، اين تمرين برای کودکانی با اعتماد به نفس پايين، خجالتی و ضعيف بسيار توصيه ميشود چون اين افراد قدرت نگاه کردن در چشمان طرف مقابل را ندارند و اين موجب ضعفشان ميشود.
💎2- کشتی گرفتن:
با کودک خود کشتی بگيريد و بگذاريد هر از گاهی او برنده شود و هر بار که برنده ميشود با ذوق و شوق فراوان او را تشويق کنيد.
💎3- نقش بازی کنيد:
در مقابل رفتار کودکان ديگر چه رفتاری از کودک خود انتظار داريد؟ شما نقش کودک خود و کودکتان نقش کودک مقابل را بازی کند، رفتاری که انتظار داريد کودکتان در مقابل کودکان ديگر داشته باشد را با ايفای نقش کودکتان اجرا کنيد، تا کودکتان ياد بگيرد، حال کودک نقش خود را و شما نقش کودک مقابل را بازی کند، از کودکتان بخواهيد همانگونه بازی کند که چندی پيش شما نقش آن را بازی کرده بوديد، و آنقدر اين بازی را تمرين کنيد تا رفتار دلخواهی که انتظار داريد نهادينه شود.
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙93🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن
#شهادت_حضرت_علی_اصغر
شهادت حضرت علی اصغر در روز کربلاء
http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙94🔜
🎈🌸🎈🌸🎈
#داستان
🍃#عروسک_بهانه_گیر
🍃#آزادی_پروانه_ها
🍃#پارسا_خیلی_زرنگه
🍃#پلیس_مهربون
🍃#مثل_خدا_مهربان_باش
🍃#شب_قدر
🍃#مسواک
🍃#سنجاب_کوچولو
🍃#گاو_و_مورچه
🍃#پیامبر_مهربانی_و_عطوفت
🍃#شهادت_امام_صادق_با_رویکرد_مهدوی
🍃#سلام_کردن_یادت_نره
🍃#نازی_کوچولو
🍃#سه_پروانه_کوچولو
🍃#آش_غدیر
🍃#خرگوش_مهربان
🍃#یک_سبد_خرما
🍃#دردونه
🍃#دانه_ی_شاد
🍃#راز_مورچه
🍃#میلاد_پیامبر_اکرم
🍃#کی_مرغ_و_خروس_را_زیر_جعبه_زندانی_کرد
🍃#لباس_های_قشنگ
🍃#کرم_کوچولو
🍃#میخوام_میخوام
🍃#نخودی
🍃#تجربه_های_عسلی
🍃#مانند_این_کودک_خدا_را_دوست_داشته_باشید
🍃#کله_پا
🍃#آفرین_به_خرسی
🍃#خورشید_و_ابر_و_باد
🍃#سگ_مهربان
🍃#شهادت_سردار_قلب_ها
🍃#بزغاله_خجالتی
🍃#شیر_کوچولو_نمیتونه_بخوابه
🍃#گوساله_کوچولو_و_بهترین_مامان_دنیا
🍃#حسادت_فرزند_اول
🍃#کمک_درخانه_وهمکاری
🍃#گلنازوباغ_قالی
🍃#ساراکوچولو
🍃#سنجاب_کوچولو_و_نی_نی
🍃#موش_خروس_گربه
🍃#دم_سفید_بازیگوش
🍃#شجاعت_کوالا
🍃#آرزوی_ماهی_کوچولو
🍃#گردوها_رو_کی_برداشته؟
🍃#شهر_پرنده_ها
🍃#شب_یلدا
🍃#خرگوش_گوش_دراز_پرحرف
🍃#زرافه_فضول
🍃#جیک_جیک_مستون
🍃#موش_کوچولو
🍃#نی_نی_تنبل
🍃#درخت_سیب
🍃#لنگه_جوراب
🍃#آقای_پ
🍃#قندی_تنبل
🍃#نوک_بادومی
🍃#پسرک_و_قورباغه_ها
🍃#یک_روز_بارانی
🍃#دو_آدمک_قرمز_و_آبی
🍃#برگ_سبز_و_پاییز
🍃#کفشهای_عمه_لک_لک
🍃#لاکو_لاک_ندارد
🍃#مشکل_خاله_عنکبوته
🍃#قهر_بده
🍃#اردک_کوچولو
🍃#خرگوش_کوچولو_و_جیرجیرک
🍃#مداد_رنگی_ها
🍃#صابون_شیطون
🍃#پرنده_و_کفشدوزک
🍃#فیل_کوچولو
🍃#وقایع_محرم
🍃#بهترین_عموی_دنیا
🍃#قاصدک_مغرور
🍃#یک_تکه_از_خورشید
🍃#مادربزرگ_و_گربه_زیبا
🍃#ماشین_قرمز_من
🍃#ماهی_ها_نمی_خندند
🍃#آن_شبِ_مهتابی
🍃#ببعی_تنهاست
🍃#آقا_غوله_و_بزهای_ناقلا
🍃#آرزوی_بره_کوچولو
🍃#دختر_قوی
🎈🌸🎈🌸🎈
🎈🌸🎈🌸🎈
#شعر
🍃#کوچولو
🍃#بچه_تمیز_و_زیبا
🍃#خرگوش_من
🍃#دلفین_قشنگم
🍃#یار_مهدی
🍃#خانواده
🍃#رهبری
🍃#بهار_آمد
🍃#پيروز_شد_انقلاب
🍃#سلام
🍃#عید_غدیر
🍃#اصول_دین
🍃#خدا_که_مهربانه
🍃#پندهای_کودکانه
🍃#نظافت
🍃#روز_قدس
🍃#امام_زمان
🍃#وضو
🍃#تاب_بازی
🍃#پسر_بابا
🍃#خدا
🍃#پارسا_خیلی_زرنگه
🍃#میشناسی_من_را؟
🍃#غدیر_خم
🍃#تمیز_باشید
🍃#گل_وضو
🍃#سینه_زنی_قشنگه
🍃#شهادت_امام_سجاد (ع)
🍃#پیامبر
🍃#لالایی
🍃#اشعار_تشویقی
🍃#یک_و_دو_و_سه
🍃#هفته
🍃#آرزوی_برکه
🍃#عمو_زنجیر_باف
🍃#مورچه
🍃#شب_یلدا
🍃#انار
🍃#دختر_زهرا_زینب
🍃#نان_و_گندم
🍃#آقای_خوبم
🍃#حاج_قاسم_مهربون
🍃#الحمدلله_رب_العالمین
🍃#گل_پیامبر
🍃#برای_من_دعا_کن
🍃#خدا_جون_مهربون
🎈🌸🎈🌸🎈
🎈🌸🎈🌸🎈
#کلیپ
🍃#توپ_رو_با_فوت_بنداز_تو_گل
🍃#عطر_نرگس
🍃#ساخت_اسباب_بازی
🍃#نماز_شاپرک_ها
🍃#قصههای_حسنی
🍃 #بستم_بدو
🍃#فوت_کن_جلو
🍃#مهدی_جان
🍃#زندگی_امام_حسین(ع)
🍃#عزادار_کوچولو
🍃#سینه_زنی
🍃#محرم
🍃#سنگ_آسیاب
🍃#مسواک_زدن
🍃#لالایی_پنجره_فولاد
🍃#پیامبر_مهربان
🍃#امام_یعنی
🍃#شاد_بپر_بالا_بپر_پایین
🍃#آموزش_ترکیب_رنگها
🍃#مهربانی_عمو_قاسم_شهید
🍃#پرستار_بچه_ها
🍃#همیشه_راستش_رو_بگو
🍃#خداحافظ_مادر
🍃#مادر_خسته_و_پسر_خوش_خنده
🎈🌸🎈🌸🎈