eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
228 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 هوالشاهد🌷 🌷 چند صباحیست که جای خالی تان در پس کوچه های روزمرگی ام نمایان است ! 👈 ایمانم خالی شده و سقف چکه می کند ! 🍁دیگر در برابر ایمن نیستم! 🍁عطش ، امانم را بریده... 🍁قادر به تحمل کشیدن در هوای،بی هوای گناه نیستم... 👀کمی شهدا 🌷آی شهدا باشمایم ! 😔نیروهای در دنیا،از نفس افتاده اند... 🕊شهیدان نامه گلگون نوشتند ❣شهادٺ نامه را نوشتند ❣بنازم این همه وایثار 🕊به تاریخ جهان قانون نوشتند 🌷: 🌷هرگاه شهدارادر شب جمعه یاد کردید، آنها شمارا نزد اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند... 🌷🌺 🌷 🌷 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🌷اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
و سراغ استیشن را گرفت. بهش گفتم کجاست.گفت: «دیشب اون جارو با آرپی جی زدن ، برو ماشینوبردار ببر پادگان پیرانشهر، صبح با برگرد بیا.» ✨با ماشین های گذری به «پادگان قلموت آباد» ارتش رفتم. استیشن را برداشتم و آمدم پادگان «پیرانشهر». ماشین را جلوی ساختمان فرماندهی گذاشتم و رفتم داخل. ✨لحظاتی بعد «-نژاد» وارد شد. حال داشت. بدون مقدمه گفت: «-کاظمی-هم -شد!» ✨گفتم: «چی؟» گفت: «-شهید شد. مغزم قفل کرده و چیزی جز این نتوانستم بپرسم: «شما که جلوتر از من راه افتادین. کجا شد؟» جواب داد: «یه کم که از شما دور شدیم، سر-راهی-نمینچه، نرسیده به جاده اصلی پیرانشهر - سردشت از لابه لای درخت های سپیدار، یه رومون خالی شد، یه تیر خورد توسر، یه تیر هم خورد به .» گفتم: «الان کجان؟» گفت: «بیمارستان پیرانشهر.» ✨سریع به اتفاق او به طرف بیمارستان حرکت کردیم. رفتم بالای سر ، هنوز بود و داشت. داد زدم: «این که هنوز زنده ست. پس چرا کاری نمیکنین؟» یکی از عوامل بیمارستان گفت: «این جا کاری نمیشه کرد.» تماس گرفتیم هلیکوپتر بیاد. آن شب -نیامد و-کاظمی» -تیپ-ویژه-شهدا» به همراه «-الله-مقدم » مسئول واحد به رسیدند. ✨شبانه آمدیم پادگان، ولی به «» حرفی نزدیم. فردا صبح، من و - اصغرزاده» مأمور شدیم تا خبر «» را به بدهیم. کار بسیار سختی بود. «» و «، مانند دو روح در يك بدن بودند. علاقه ی به به هم داشتند و همین، کار ما را سخت تر می کرد. ✨به «اصغرزاده» گفتم: «هرچی فکر میکنم، توی خودم نمی بینم بتونم از پس این کار بر بیام ،کار، کار خودتان، من نمی تونم،!! اصغر زاده هم قبول کرد به روستای بادین آباد منگوره که رسیدیم، «» تا چشمش به ما افتاد، پرسید: کو ؟» » دست گذاشت روی شانه «» و
🌷 🍃🌷چند صباحیست که جای خالی تان در پس کوچه های روزمرگی ام نمایان است ! 👈 ایمانم خالی شده و سقف چکه می کند ! 🍁دیگر در برابر ایمن نیستم! 🍁عطش ، امانم را بریده... 🍁قادر به تحمل کشیدن در هوای،بی هوای گناه نیستم... 🌷👀کمی شهدا ! 🌷آی شهدا با شمایم ! 😔نیروهای در دنیا،از نفس افتاده اند... 🕊شهیدان نامہ گلگون نوشتند ❣شهادٺ نامہ را نوشتند ❣بنازم این همہ وایثار 🕊بہ تاریخ جهان قانون نوشتند 🌷 : 🌷هرگاه شهدارادر شب جمعه یاد کردید، آنها شمارا نزد اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند... 🌷 🌺 🌷 🌷🌷😊✋ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌸هوالحکیم ✍ می گویند: 🗣حرف ها ؛دست دارند.دست های بلندی كه گاهی گلويی را می فشارند و میگيرند 🍁 می گویند: 🗣حرف ها پا دارند؛ پاهای بزرگی كه گاهی جايشان را روی دلی می گذارند و برای هميشه می مانند 🍁 می گویند: 🗣حرف ها هم دارند؛ چشم‌های سياهی كه گاهی به چشم های دیگران نگاه می كنند و آنها را در شرمی بیکران فرو می برند. 😌مراقب باشیم حرف های ما اینگونه نباشد ؛✋ 🔰باور کنیم یا نه : ✅ سخن گفتن از سکوت هم دشوار تر است. 🌸والعاقبه للمتقین 🌸 ✍ نبی زاده ┄┄┅─ 💚✵─┅┄ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
💚هوالبصیر 🍀 ✍ واقعه کربلا، ! ترازویی که به آدمها در برابر امامشان نمره میدهد.گفته باشم ؛ همه به امام نمی‌رسند! 🍀شاید؛ سنگ این ترازو از جنسِ است! ما آدمها را می‌گذارند روی کفه‌ی دیگر واندازه‌ی صدق‌شان هرقدر باشد وزنِ شان کرده سپس نمره‌ی وفایشان معلوم می‌شود! 💚 ، میزانِ هزینه‌ایست که از برای امامت کرده‌ای! نه میزان که داشته‌ای!! 💚 ست برای ثبتِ نتیجه‌ها... اصلا" کربلا است ، تا داشته‌های آخر کارت را نقش زند! و نفر اول نمودار ، وفادارترین آدم به خود است! 💚ادعا داریم سربازیم برای روز موعود اما نمی دانیم که ؛ کربلا ، یک است ؛از جنس ! کربلا است! غربالی با سوراخهای ریز و درشت! 💚آنقدر سَوا می‌کند تا فقط کسانی بمانند و به امام برسند که قدّ و قواره‌ شان، به این حرفها بخورد! 🤔اما سئوالات مهم و اساسی در این وجیزه : 💚آیا با ترازوی کربلا وزن شده ایم!؟ 💚آیا با اَلَکِ کربلا، آشنا شده ايم ؟ 💚 آیا شناخت و تحمل سربازی در کربلا را داریم!؟ 💚آیا به امام خود در کربلا وفاداریم!؟ 💚 آیا "وفای به امام موضوع زندگیمان هست؟ 💚آیا به جایگاه خودمان در نمودار کربلا ، فکر می‌کنیم؟ 💚 آیا این نقش ها و چنین کارنامه ای ، برای انتخاب ما و شما ،منشأ اثر و اثر بخش هست؟ 💚💚 آیا ، و ، آیا ... 🍀فاعتبروا یا اولی الابصار 🖤الا یا اهلَ العالم اِنَ جَدیَ الحُسَین قَتَلوه عَطشانا... ر
خاطراتی از دفاع مقدس
💚هوالبصیر 🍀 . 🌷کربلای سال ۶۱ هجری تمام نشده است. و امت اسلامی داغیِ واقعه را با برپایی مجالس عزاداری پاس می دارند تا سکوت تاریخ را در دهه محرمِ هر سال بشکنند. 🍁شاید گوشهایی که خود را به خواب نزدند ؛ فریاد تکراریِ یاری‌خواهیِ فرستاده‌ی خدا را بشوند همان : هل من ناصرٍ ینصرنی؟ را 🍁نمیدانم شاید ؛ آخرالزمان به داغیِ ماجرای خود، نزدیک می‌شود! شاید هرگز تاریخ ، کَرانِ کوفیِ به خوابِ رفته را ، دگربار به خویش نبینداما: 🌷ادامه‌ی کربلا 🌷 استمرار کربلا و 🌷 تپشِ هزار ساله‌ی نبض کربلا ، به‌عهده‌ی بود! 🌷 ، کربلا را ادامه داد ... و میوه‌هایی نورسِ و کال را آبیاری ؛ آبیاری و آبیاری کرد! تا امروز که میوه‌هایش ، رسیده... و زمین برای چیدنش آماده شده است! 🌷اما همه‌ی اشکها : 🌷 کربلا را ادامه نمی‌دهند،! 🌷میوه نمی‌دهند،! گاهی بر شوره‌زار بی تپشی می‌چکند و تمام می‌شوند! 🌷 برای ادامه‌ی کربلا ، باید بر دلی زنده که جرأت قیام دارد ببارد ... و دیگر هیچ ! 🍀یک عمر خواندند و ما گریستیم ؛ که عاشورا ؛ قصه‌ی پُرغصه‌ی امام است! اما : 🌷عاشورا واقعه ی دردناکِ است از دنیای وحشتناکی که نَفْس، در تاریکیِ بی‌امامش، گم شد ، طغیان کرد و این شد وضع دنیا که امروز هست..! 🌷پایان کربلا ، قیامِ مختار نبود! 🌷پایانِ کربلا، بازگرداندن امام به زمین و روشن کردنِ چراغ برای دنیای تاریکی است که رها شده در آن ، به بن بست رسیده است. 🌷 کربلا ماند ... با همه‌ی حقیقتش! و ماییم که می‌توانم مسلم و زهیر و بُریر و وهب‌ و حبیب هایش باشیم برای امامی که هزار سال محکوم به ماست. 🖤شهادت سیدالساجدین امام زین العابدین علیه‌السلام تسلیت باد.