eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.9هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 است و ياد عزیزان آسمانی 🥀 در این پنجشنبه تابستان شاخه گلی با ذکر و بفرستیم برای تموم عزیزانی که دربین ما نیستند یادشون همیشه در دل ماست و دعاهاشون هنوز کارگشاست 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ 🌹 وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🥀 خدا همه رفتگانمان را رحمت کند 🥀🍃 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💙🍃 🍃🍁 .... ✍آیت‌الله بهجت رحمه‌الله اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه می‌کرد و می‌فرمود: «آیت‌الله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را می‌خواند، هدیه‌اے براے او می‌رسید» چهار رڪعت (دو نماز دورکعتی) 👈💎در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید 👈💎در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید 👈💎در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید 👈💎در رکعت چهارم بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید ✨بعد از سلام نماز دوم ۵۱بار سورۀ توحید و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» را بخواند ✨ و سپس به سجده برود و ۱۰۰بار «یاالله یاالله» بگوید و هرچه می‌خواهد از خدا درخواست کند. 🌺🍃پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد غضب میکند🌺🍃 🍃🌸 از براے مال و ثروت ۲ رڪعت نماز و بعد "سوره یس" بخواند و این عمل را تا ۳ روز انجام دهد اکمل خواهد بود✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۸۳ دل توی دلم نبود. اصلا حال خوبی نداشتم. فاطمه خادم مسجد رو صدا کرد
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۸۴ به خانه برگشتم. لحظه ای از فکر اون خواب وتسبیح بیرون نمی آمدم. اینجا در حوالی من چه خبر بود؟! دستهای توانمند غیب رو در روزگارم حس میکردم! یک چیزی در شرف اتفاق بود..شاید هم اتفاق افتاده بود.نمیدانم ولی این حال رو دوست داشتم! روی تختم دراز کشیدم. دستمال گلدوزی شده ی حاج مهدوی را روی صورتم گذاشتم و عمیق بو کشیدم.هنوز هم عطرش به تازگی روز اول بود.این دستمال زیبا کار دست کی بود؟ شاید الهام!! ولی نه!! محاله حاج مهدوی یادگار الهام رو به کس دیگری امانت بده! 🍃🌹🍃 نفهمیدم کی خوابم برد. نیمه های شب از خواب بیدارشدم و به سمت دستشویی رفتم و گرفتم.وقتی به خودم اومدم در حال خواندن نماز شب بودم! این من بودم؟؟؟ چرا حس میکنم اراده ای از خودم ندارم و دارم توسط نیرویی دیگر کنترل میشم؟! آهان یادم افتاد!! من در آغوش خدا هستم! 🍃🌹🍃 شنبه از راه رسید ومن روز اول کاریم رو در مدرسه ی شهید همت آغاز کردم.رفتار پرسنل آنجا بسیار خوب و محترمانه بود و خوشحال بودم در جایی کار میکنم که همه ی نیروهای آنجا وفادار به مبانی اخلاقی و اسلامی بودند.و یک سالن کوچکی رو اختصاص داده بودند به موزه ی شهدا. من باور نمیکردم که همه ی این جریانات اتفاقیست.بالاخره من هم نزد اون بالاییها دیده شدم. قربان آن شهدایی که اگرچه میدونستند من بخاطر اونها اونجا نیامدم و حتی درست یادم نمیاد شلمچه و فکه چه شکلی بوده باز با تمام این حال، بعد از بازگشتم،  دعا و برکتشون وارد زندگیم شده وبه معنای واقعی حول حالنا الی احسن الحال شدم. 🍃🌹🍃 حدود ساعت چهار بود که خسته از روز کاری به خانه برگشتم.خواستم وارد آپارتمانم بشم که صدای کامران درجا میخکوبم کرد. _عسل؟؟ سرم رو به طرف صدا برگرداندم. کامران تیپ اسپرت مشکی و جذب به تن کرده بود. لعنت به نسیم و مسعود که آدرس منو به او دادند. او با لبخندی دوستانه نزدیکم  آمد. _اونروز فک کردم همینطوری چادر سرت کردی ولی الان هم دوباره با چادر میبینمت. راستش اول نشناختمت!! الان دقیقا من باید با اوچه رفتاری میکردم؟ سرد وسنگین یا محترمانه و درحدمعمول؟ پرسیدم: _اینجا چی کار میکنی؟ او که  نور آفتاب چشمهایش رو اذیت میکرد،  لبخندی به پهنای صورت زد که دندانهای سفید ومرتبش عرض اندام کردند. گفت: _اومدم دنبالت بریم بیرون صحبت کنیم. دستپاچه گفتم: _چی؟؟ کامران من قبلا باهات حرفهامو زدم.نزدم؟؟ کامران دستش رو چتر چشمانش کرد: _آره،  ولی قرار شد بعد با هم حرف بزنیم. بعد انگار چیزی یادش اومده باشه پرسید: _راستی؟؟ اون دوستت وقتی اومد چیشد؟ بدنشد که برات؟؟ ..شد؟ کوتاه گفتم: _چی بگم! با نگرانی به اطرافم نگاه کردم.از پشت پنجره ی آپارتمانم یکی داشت مخفیانه نگاهمون میکرد.گفتم: _کامران من تو این محل آبرو دارم. چون تنها زندگی میکنم نمیخوام کسی در موردم دچار سوظن بشه! کامران با کلمات تند وسریع گفت: _آره آره.آره..الان از اینجا میریم. بیا سوار ماشین شو بریم یه جا حرف بزنیم .اینجا خوبیت نداره! با درماندگی گفتم: _کامران خواهش میکنم اصرار نکن.من جوابم منفیه..هم به بیرون رفتنمون هم به درخواست اون روزت.. او سرش رو با ناراحتی تکون داد و در حالیکه سعی میکرد غرورش رو حفظ کنه گفت: _خب حالا یه سر بیا بریم بیرون حرفهای منم بشنو بعد تصمیم بگیر! عجب گیری افتاده بودم ها! ! هرچه من ممانعت میکردم باز کامران اصرار میکرد. دوباره نگاهی به پنجره ی همسایه انداختم. پرده تکانی خورد. دست آخر مجبور شدم برای اینکه همسایه های بیشتری متوجه ی حضور او نشوند سوار ماشینش بشم ولی درصندلی عقب نشستم. کامران دلخور و بداخلاق از رفتار من در حالیکه ماشینش رو روشن میکرد گفت: _بااشه بااااشه عسل خانوم! بتاااز برای خودت،بتاااز.. با لحنی سرد گفتم: _لطفا زودتر کامران حرفهاتو بزن.من خیلی عجله دارم باید جایی برم. کامران آینه ی مقابلش رو طوری تنظیم کرد که صورتم مشخص باشد.بعد از کمی سکوت گفت:  _تو همیشه این اطراف چادر سرت میکنی؟ من که انتظار شنیدن این سوال رو نداشتم با کمی مکث گفتم: _الان یه مدته تصمیم گرفتم چادر سرم کنم. _اونوقت همینطوری واسه قشنگی سرت میکنی یا دلیل دیگه ای داره؟ من که دلیلی برای جواب دادن به این سوالها نمیدیدم گفتم: _دلیلم کاملا شخصیه.قرار بود حرفاتو بزنی نه اینکه من و سین جین کنی! او داخل یک کوچه ی خلوت توقف کرد و با عصبانیت به طرفم برگشت گفت: _تو چرا با من اینطوری حرف میزنی؟؟؟ آخه دختر مگه من چه هیزم تری بهت فروختم که باهام اینطوری تا میکنی؟ 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۸۴ به خانه برگشتم. لحظه ای از فکر اون خواب وتسبیح بیرون نمی آمدم. ا
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۸۵ حق با او بود! ولی من واقعا عصبی بودم. از دیدار مجددم با او و از اینکه چرا نصیحت فاطمه رو جدی نگرفتم و سوار ماشینش شدم! لحنم رو عادی تر کردم : _من فقط دیرم شده..میخوام پیاده شم.. او چشمهایش رو فشار داد و در حالیکه لب پایینش رو میگزید گفت: _رفتارهات واقعا خیلی برام سنگینه…چرا بهم راست وحسینی نمیگی چی شده؟ اونروز تو کافه گفتی از رفاقت خسته شدی میخوای از راه حلالش با یکی باشی گفتم اوکی،منم باهات موافقم!اومدم خونت تا ازت درخواست کنم حلالم بشی گفتی نمیشه به هم نمیایم!تکلیف منو روشن کن عسل.تو دقیقا مشکلت با من چیه؟ عجب!! پس کامران توی کافه از حرفهای من برداشتی دیگر کرده بود. گفتم: _کامران! من تو کافه هم بهت گفتم شما هیچ مشکلی نداری،من یک مدتیه راه زندگیمو تغییر دادم.خواهش میکنم درک کن که راه من و شما هیچ شباهتی به هم نداره.تو قطعا زنی که دلش بخواد محجبه باشه یا مدام مسجد بره رو نمیپسندی. من این راهو انتخاب کردم. حالا هرچقدر هم برای شما باورنکردنی یامسخره بنظر برسه..بنابراین من وشما اصلا مناسب هم نیستیم! او دستش را لای موهایش برد و گفت: _همین.؟؟ حرفهات تموم شد؟؟ بعدازکمی مکث گفت: _نمیدونم باید دیگه به چه زبونی بگم که من برام این چیزایی که گفتی اصلا عجیب و مسخره نیست.من بچه نیستم که بخاطر احساساتم بخوام خطر کنم. اصلا اینا رو که میگی بیشتر میخوامت!! تو واقعا درمورد من چه فکری میکنی؟ فکر میکنی من لا مذهبم؟؟ فک میکنی از این بچه سوسولهایی هستم که همش دنبال خوش گذرونی باشه؟؟ در سکوت سرم رو پایین انداختم. ماشین رو روشن کرد. _بشین میخوام یه جایی ببرمت!! با عجله گفتم: _ای بابا..کامران من بهت میگم عجله دارم اونوقت تو میخوای منوببری یه جایی؟ او بی توجه به غر غرهای من با خونسردی گفت: _قول میدم زیاد وقتت رو نگیرم. وبعد با تلفن همراهش شماره ای رو گرفت وباکسی چیزی رو هماهنگ کرد. با اضطراب پرسیدم: _داری منو کجا میبری؟ _خودت تا چند دیقه ی دیگه میفهمی! 🍃🌹🍃 قبلا هم کامران از این کارها زیاد میکرد. او اکثر اوقات اجازه نمیداد از برنامه هایی که برام چیده با خبر شم.لابد اینبارهم یک ضیافت دونفره ترتیب داده بود که حلقه ی نامزدی تقدیمم کنه! مدتی بعد در محله های اعیون نشین شمال تهران توقف کرد و زنگ خونه رو زد.من که حسابی گیج شده بودم داخل ماشین نشستم و از جام جم نخوردم.هرگز من داخل اون خونه نمیرفتم. صدای خانمی از پشت آیفون بلند شد: _جانم مادر؟ کامران نگاهی دلبرانه به من کرد و خطاب به اون زن گفت: _مامان جان نمیای دم در عروستو ببینی؟ او داشت چه کار میکرد؟؟ با عصبانیت از ماشین پیاده شدم و آهسته گفتم: _تو داری چیکار میکنی؟ تمومش کن .. اوبی توجه به من وعصبانیتم خطاب به مادرش گفت: _مامان جان ما داخل نمیایم عسل دیرش شده. مادرش گفت: _بسیارخب مادر جان.اونجا باشید الان میام پایین. وقتی مطمئن شدم گوشی رو گذاشت  به سمت کامران رفتم: _هیچ معلومه داری چیکار میکنی؟ به چه حقی منو آوردی دم خونتون؟! کامران دستهایش رو داخل جیبش کرد و گفت: _لازم بود!! هم برای تو،هم برای مادرم.. دلیلش هم بزودی خودت میفهمی! 🍃🌹🍃 همان لحظه در باز شد و زنی قد بلند و نسبتا چهارشانه با چادری زیبا وگلدار در چهارچوب در ظاهر شد. او اینقدر زیبا وشکیل رو گرفته بود که حسابی جا خوردم. انگار او هم با دیدن من در شوک بود. کامران مراسم معارفه رو شروع کرد: _مامان جان معرفی میکنم..ایشون عسل خانوم هستند همونی که قبلا درموردش باهاتون صحبت کردم. مادرش با تعجب نگاهی موشکافانه به من کرد و یک قدم جلو برداشت وگفت: _سلام عزیزم..از دیدارتون خوشبختم!کامران خیلی از شما تعریف میکنه! من که تازه داشت خون به مغزم میرسید متقابلا جلو رفتم و در حالیکه به او دست میدادم گفتم: _سلام.خیلی خوشبختم. ناگهان به ذهنم رسید خودم رو اینطوری معرفی کنم. _من رقیه ساداتم.. کامران با تعجب نگاهم کرد.مادر کامران، نگاهی متعجب به کامران و بعد به من انداخت و گفت: _پس عسل کیه؟ با لبخندی محجوب گفتم: _عسل اسمیه که دوستانم صدا میکنند. اسم اصلی من رقیه ساداته…. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۸۵ حق با او بود! ولی من واقعا عصبی بودم. از دیدار مجددم با او و از
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۸۶ او برعکس تصورم مرا در آغوش گرفت و گفت: _به به پس شما سادات هم هستید. .چرا نمیاین تو؟! من نیم نگاهی به کامران انداختم و گفتم: _نه مزاحمتون نمیشم. راستش من نمیدونستم قراره آقا کامران منو اینجا بیاره.وگرنه قطعا با ظاهری بهتر و دست پر میومدم ولی.. او حرفم رو قطع کرد و گفت: _حرفش هم نزن دخترم.چه هدیه ای بهتر از گل وجود خودت.من پسرم رو میشناسم. اون عادتشه این کارهاش!! والا منم بیخبر بودم.فقط با من تماس گرفت مامان جایی نرو میخوام با یکی بیام دم خونه..دیگه هرچی پرسیدم جوابمو نداد قطع کرد.اما از اونجایی که من مادرم، دستش رو خوندم. خنده ای زورکی تحویلش دادم وسرم رو پایین انداختم. مادرش دوباره تعارفمون کرد که کامران گفت: _مامان جان عسل دیرشه باید بره جایی. ایشالا یه وقت دیگه. تو دلم خطاب به کامران گفتم:اون روز رو به گور خواهی برد! در میان قربان صدقه رفتنهای مادر کامران، با او خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. تا به سر کوچه رسیدیم با عصبانیت گفتم: _نگه دار میخوام پیاده شم. کامران گفت: _مگه نگفتی دیرته دارم میرسونمت دیگه. با عصبانیت گفتم: _حق نداشتی بدون هماهنگی و اجازه از من.، منو با خونوادت آشنا کنی! او خنده ای عصبی کرد و گفت: _چرا آخه؟ من تو رو واسه آینده م انتخاب کردم.خب بالاخره باید تو ومادرم همدیگر رو میدید دیگه.. صدام رو بالا بردم: _تو انتخاب من نیستی که بجای من تصمیم گرفتی.لطفا اینو درک کن! نگه دار میخوام پیاده شم! 🍃🌹🍃 او گوشه ای توقف کرد و به سمتم برگشت.سنگینی نگاهش رو حس میکردم ولی نگاهش نمیکردم. با صدای آرومتری گفتم: _هدفت از این کار چی بود؟ میخواستی منو در موقعیت عمل انجام شده قرار بدی؟ او نفسش را بیرون داد و باناراحتی گفت: _خواستم بهت نشون بدم که منم از یک خونواده ی آبرومند مومن به این جامعه اومدم! مامانم  از توی روضه های خاله زنکیشون صدتا دختر بقول خودش پنجه ی آفتاب برام نشون میکرد یکیشونو قبول نکردم.. چون دلم میخواست زنم رو خودم انتخاب کنم. آه سوزناکی کشید و به صندلیش تکیه داد و در حالیکه با فرمونش بازی میکرد گفت: _روز اول آشنایی حس خوبی بهت داشتم ولی گمون میکردم تو هم مثل باقی دخترها زود دلمو بزنی.. بعد کم کم دیدم تو خیلی با اونا فرق داری! مامانم آرزو داشت یه زن چادری مومن گیرم بیاد ولی من نا امیدش کرده بودم .. هنوز عصبانی بودم. گفتم: _پس تو چرا شبیه مادرت نیستی؟ او پوزخندی زد: _نمیدونم!! شاید چون نمیخواستم عین اونا بشم! من از مذهبی ها خیری ندیدم! اصلا تو قید وبندشم نیستم.حالا حساب امام حسین وباقی اماما سواست! چون عشقند! بچه ی ناخلف که میگن منم دیگه.. من… مطمئنم خدا تو رو عمدا سر راه من گذاشته تا آرزوی مامانم برآورده شه.. دیدی چقدر خوشحال بود از اینکه چادری هستی؟ اونا تو خیالاتشونم نمیدیدن انتخاب من یک دختر چادری باشه! با کنایه گفتم: _تو که اینقدر خوشحالی مادرت برات مهمه چرا یکی از همون دخترهایی که برات نشون کرده رو انتخاب نمیکنی؟ _چون عاشق اونا نیستم!! حالا باز هم میخوای بگی جوابت منفیه؟ با اطمینان گفتم: _بله!! تو هیچ چیزی از من نمیدونی!! من یک دختر بی کس وکارم که تک وتنها داره زندگی میکنه.. هیچ وقت خونواده ی آبرودار و معتبر شما حاضر نیست با این شرایط منو برات در نظر بگیره. کامران حرفم رو قطع کرد و گفت: _عزیز دلم برای بار چندم میگم اونها اصلا هیچ دخالتی تو انتخاب من ندارن..حتی اگه تو الان با هفت قلم آرایش هم میومدی دم خونه، باز اونا به انتخاب من احترام میذاشتن چون برای اونا تو این مقطع فقط سروسامون گرفتن من اهمیت داره نه سلیقه ی خودشون. حالا که خداروشکر هم من دختر مورد علاقم رو پیدا کردم هم اونها..پس تو این وسط چرا داری بازی در میاری؟ بگو با چی چی من مشکل داری حداقل دلم نسوزه. 🍃🌹🍃 بحث بی فایده بود.او در تصمیمش مصمم بود و من در رد او!! اگرچه او برای هر دختری ایده ال بنظر میرسید ولی من نمیتونستم او را انتخاب کنم.چون هم دلم در گرو کس دیگری بود و هم نمیتوانستم به این پیشنهاد اعتماد کنم! به سرعت از ماشین پیاده شدم.او  به دنبال من پیاده شد و با دستپاچگی صدا زد: _عسل چرا پیاده شدی؟ دوباره بسمتش برگشتم و با جدیت تمام گفتم: _من هیچ وقت نمیتونم ونمیخوام باهات ازدواج کنم. اینو درک کن کامران! دلایلمم بهت گفتم.که مهمترینش اینه که اصلا علاقه ای بهت ندارم! تو خیلی پسر خوبی هستی..از همه نظر..ولی واقعا نمیتونم به عنوان شریک‌ زندگیم. او قبل از اینکه جمله م تموم بشه با عصبانیت تو ماشین نشست و با سرعت زیاد ترکم کرد!! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
🔸گرفتن حق و ... اگر کسی حقی را پایمال نموده و یا مال و میراثی را به تاراج برده و حقتان تضییع گردیده، روزی هزار مرتبه دعای زیر را قرائت نماید و این کار را تا احقاق حقش ادامه دهد شک نیست که به حقش خواهد رسید ان شاالله وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ 📖 کنز الحسینی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💫 💫پیامبر گرامی اسلام علیه السلام فرمودند : هر کس از و می ترسد آیه سخره را بخواند   📖آیات ۵۴ – ۵۶ سوره اعراف : 💥إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ . 💥ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. 💥 وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ. 📚 حلیة المتقین صفحه ۳۲۰ ترجمه خوشه یی طباطبایی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🌸نذر تسبیح حضرت زینب س ردخور ندارد جهت برآورده شدن @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
امام صادق (علیه السلام) : 🔸 هر کسی که در یک روز صد مرتبه این صلوات را بفرستد خداوند صد او را بر می آورد که سی تای آن مربوط به دنیا و هفتاد تای آن مربوط به آخرت است ✨ رَبِ‏ صَلِ‏ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ‏ بَيْتِهِ‏ 📚 ثواب الاعمال ص ۳۴۱ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
هر کس حاجتی داشته باشد شب جمعه با سر برهنه دو رکعت نماز بخواند بعد از نماز دستها را بلند کرده ۵۹۵ مرتبه بگوید : 💥 یَا حُجَّةَ الْقائِم💥 سپس به سجده رفته و ۷۰ مرتبه در سجده بگوید : 💥يَا صَاحِبَ‏ الزَّمَانِ‏ أَغِثْنِي 💥 و حاجتش را بطلبد. ✅ این نماز در های مهم تجربه شده و اگر هفته اول بر نیامد در هفته بعد دوباره بخواند و اگر بر نیامد در هفته سوم انجام دهد که به طور حتم برآورده گردد .   📚 تحفة الرضویة صفحه۱۳۵ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
               ✘ اسرائیل بدست ایرانیان، پیش از ظهور قائم نابود می‌شود! (کافی جلد 8 / صفحه 206) امشب خیلی دعا کنیم برای رزمندگان مقاومت 🤲🤲 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
قرب به اهل بیت ۴۵.mp3
11.11M
: ✘ تنها راهکار ساده و تنها نشانیِ سرراست برای اینکه خدا رو ازخودت راضی کنی! مجموعه (علیهم‌االسلام) ۴۵ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨رهبر انقلاب: فقدان سید حسن نصرالله حادثه کمی نیست به جد عزادار هستم‼️ 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ رمز استراتژیه دستور به پاسخ حمله مستقیم دشمن فقط تانیم ساعت 👌 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ این کلیپ جالبه ❇️‌ موشک‌های ایرانی در امن‌ترین جای اسرائیل ❎‌‌پایگاه هوایی نواتیم که مرکز آموزشی و نگهداری از جنگنده F35 هست امن‌ترین نقطه اسرائیله. ✅ ‌‌اینکه موشک‌های ایرانی به امن‌ترین نقطه اونها میرسه، چه پیامی برای دنیا داره؟ 👌‌‌صحبت‌های مصطفی خوش‌چشم شنیدنیه؛ ببینید ‌ 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🚨🚨 | توی 10 دقیقه اسرائیل رو ایران شخم زد 400 موشک هایپرسونیک به هدف خورد ‼️یادتون هست چند سال پیش رهبر گفت اسرائیل و حیفا رو در 7 دقیقه با خاک یکی میکنیم ✅دقت کنید چند سال پیش آقا گفت 7 دقیقه یعنی اون موقع هایپرسونیک داشتیم پس بدونید چیزهای داریم که تصور نکنن ایران قوی تر از تصور هست🔥 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🚨🚨 | مقام معظم رهبری مدظله العالی به نماز جمعه می آیند. ♥️بفرست بر این امام و 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💥💥چرا دیشب حمله شد؟ 💠دیشب ۱ ام ماه ۱۰ میلادی بود. کنار هم میشه ۱۱۰ که به ابجد میشه نام مبارک مولا علی علیه السلام . 💠ضمن اینکه دیشب عید سال یهودی بود عید روش هوشانا  ، در این روز جادوگران جمع میشن و حصار شیطانی برای محافظت از خودشون ایجاد میکنن ... برای همین حضرت آقا فرمودند حمله روز و ساعت خاصی داره. 🪧 🪧🇱🇧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🚨سپاه برای تنبیه اسرائیل فناوری‌ اعلام نشده‌ای توسعه داده است 🔹برخی منابع مطلع گفتند که علت صبر چند هفته‌ای سپاه برای تنبیه تروریست‌های صهیونیست، تکمیل و توسعه دادن برخی فناوری‌های اعلام نشده‌ای است که ایران را در هماوردی با صهیونیست‌ها در موضع کاملاً بالاتر نگه می‌دارد. 🔸به گفته این منابع، طی هفته‌های گذشته، هم اطلاعات بسیار حساس و جدیدی جمع‌آوری شده و هم سیستم‌های موشکی و... به نحوی به‌روزرسانی شده‌اند که اسرائیل را غافلگیر و تضعیف خواهد کرد. 🔹این منابع می‌گویند علت عدم رهگیری بالای ۹۰ درصد از موشکهای ایران در عملیات وعده صادق ۲ نیز امکانات و فناوری‌های جدیدی است که هنوز بخش مهمی از آن استفاده نشده است. 🔸بر این اساس، سپاه پاسداران آماده است تا در صورت اقدام صهیونیست‌ها، غافلگیری‌های جدیدی را برای آنها رقم بزند. 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
‼️توییت روزنامه‌ نگار آمریکایی: ⚠️مراکز فرماندهی و کنترل اسرائیل در شهرهای پرجمعیت واقع شدن که ساکنان اونها به‌عنوان سپر انسانی استفاده میشن. با این حال ایران موفق شد بدون کشتن حتی یه سپر انسانی غیرنظامی به اون مراکز حمله کنه. 🗣️❌در همین حال، اسرائیل دروغ میگه و مدعیه که مراکز فرماندهی و کنترل حماس در زیر بیمارستان‌ها و داخل مدارس، پناهگاه‌ها و اردوگاه‌های آوارگانه! سپس غیرنظامیان رو سپر انسانی قرار میده و بمب‌های هزار پوندی بر سر اونها می‌ریزه! اسرائیل یه رژیم نسل‌کشه که دائماً در حال فریب دادنه و ایران برای پایان دادن به جنایات اسرائیل علیه بشریت، مداخله می‌کنه. ☆ــــــــــــــــــــ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔸نماهنگ «ابناء الشمس»🔸 🌹 روایتی زیبا و هنرمندانه و از محبت قلبی اهالی کوی مقاومت به رهبر معظم انقلاب 🪧 🪧 🪧 ❤️ 🪧 🇱🇧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❌طوفان مردم تهران در ادای احترام به سید مقاومت؛ فلسطین گلباران شد ▪️مردم تهران در اقدامی بی‌سابقه با بیش از هزار شاخه گل در میدان فلسطین حاضرشدند و به شهید سید حسن نصرالله ادای احترام کردند. ▪️این بزرگ‌ترین و باشکوه‌ترین گل‌باران مردمی است و امت حزب الله در تهران فردا و پس‌فردا می‌توانند با شاخه‌های گل در میدان فلسطین حاضر شوند. 🪧 🪧 🪧 ❤️ 🪧 🇱🇧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕