خيلی ساده، رفت. فقط با يك صلوات...
تازه از خانه خدا برگشته بود. مىگفت: دلم مىخواهد تا گناهى مرتكب نشدهام و تا پاك هستم شهيد بشوم.
رفت و خيلى زود به آرزويش رسيد.
🔻راوی: مادر شهید
#شهید_حاج_عیسی_باقری
#حصار #گناوه
#فاو
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
🔻بیستمین یادواره شهدای روستای درازی و بزرگداشت شهدای گمنام شهرستان دشتی
🎙سخنران: سردار علی رزمجو
🎙راوی: حجت الاسلام ناصر جلالیان
🎙گروه همخوانی: معراج روستای چارک
🎙مجری: دکتر سید نیام الدین حسینی
🔹زمان و مکان: پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰
حسینیه عاشقان ثارالله روستای درازی
#یادواره_شهدا
#درازی #دشتی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
📸اولین تصویر از پیکر مطهر شهید القدس محسن صداقت(شهید ساختمان کنسولگری ایراندر دمشق سوریه) در معراج شهدای تهران
#شهید_محسن_صداقت
#وحدتیه #دشتستان
#دمشق_سوریه #مدافع_حرم
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
اسماعیل خیلی علاقه به اقوام و خویشان و آشنایان و غریبه داشت، اخلاق بسیار خوبی داشت. پس از اتمام تحصیلات گفت که میخواهم به جبهه بروم و اصلا عشق به جبهه به دل من نشسته است.
گفتم اختیار با خودت است ولی ما دلمان میخواست دامادت کنیم بعد از خدمت سربازی برایت مراسم عروسی بگیریم.
در جواب ما گفت که: باشد تا من بروم هر وقت برگشتم در اختیار شما هستم.
خدمتش چابهار بود. اعلام کردند هرکس که می خواهد به جبهه برود اعلام آمادگی نماید. او دستش را بالا کرد و سپس وی را به جبهه اعزام نمودند. بعد از دوماهی به مرخصی آمد و گفت: جبهه عجب حال و هوایی دارد. یک روز به خانه آمد تا لباسهایش خونی است.
گفت که مجروح داشتیم آنان را جابجا کردهایم لباسهایم خونی شده است. بعد از دو سه روز به جبهه رفت و دیگر از او خبری نشد تا اینکه یک روز برادر بزرگترش آمد و گفت چرا نشستهاید تمام مردم میدانند که اسماعیل شهید شده شما نمیدانید؟ (با گریه) جنازهاش را آورده بودند و در تابوت گذاشته بودند به من اجازه ندادند او را ببینم.
گفتند: طاقت نداری اما برادرش که او را دیده بود می گفت: نیمی از بدنش با خمپاره از بین رفته بود.
ما هم از اینکه خداوند این قربانی را از ما قبول کرده خوشحالیم و خدا رو شکر میکنیم او هم مانند اسماعیل قربانی شد در راه خدا و اگر لازم باشد هنوز هم داریم که در راه خدا قربانی کنیم.
🔻راوی: پدر شهید
#شهید_اسماعیل_روشن_روان
#دیلم
#ابوقریب
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
عصر روز شانزدهم تيرماه سال ۶۳ ما را با تجهيزات تمام به خط كردند. ۳۰۰ متر از مقر خارج شديم و به ما اعلام مانور دادند. دستور دادند به داخل سنگرهايمان برويم و تا بعد از نماز فرصت استراحت داريم.
باپوتين خوابيديم و ساعت ۱۱:۳۰ شب به خط شديم و ساعت ۱۲ به ستون يك حركت كرديم و بعد از طى مسافت ۱۱ كيلومتر به ميدان مين رسيديم. اعلام كردند اگر تيری شليك كردند در ميدان مين نخوابيم.
با اولين تيرهای رسام، كلاش و كاليبر سكوت دشت به هم خورد و حدود يك كيلومتر در ميدان مين، زير آتش آر پی جی و تيربار دويديم. از ميدان مين كه گذشتيم، پشت يك جاده كه شبيه يك جاده محلى بود خوابيديم و پدافند كرديم.
آن قدر خسته بوديم كه فقط به خاطر خدا تحمل میكرديم. سپس به دستور فرمانده، يواش يواش حركت كرديم.
نخل و خارهای خيلى فراوانى بود كه تا كمربندهايمان ارتفاع داشت.
به نخلستان كه رسيديم تيربارها و آر پی جی ها هنوز كار میكردند. امر به خاموش كردن آتش دادند.
به دهكده اى رسيديم. پاك سازى كرديم.
ساعت پنج صبح خسته به رودخانه كارون رسيديم. پس از آشاميدن آب وضو گرفتيم و نماز خوانديم. بعد از صرف صبحانه مقدارى استراحت كرديم.
ساعتى بعد به خط شديم و دستور حمله دادند. از ساختمان ها گذشتيم و پشت جاده آرايش نظامی كرديم. سپس به كندن سنگر مشغول شديم و مقدار ۳ كيلومتر به ميدان مين رفتيم و مجدداً دستور عقب نشينی دادند. مجبور به دويدن در ميدان مين شديم و پشت جاده آرايش گرفتيم.
هوا خيلي گرم بود به پاك سازى رفتيم از خارها گذشتيم و به ساختمان رسيديم. بعد از اقامه نماز و صرف ناهار به سمت سنگر حركت كرديم و غروب به سنگر رسيديم.
🔻خاطراتی از زبان شهيد
#شهید_سید_رسول_پناه
#درازی #دشتی
#فاو
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
بچههايم خيلى كوچك بودند كه پدرشان شهيد شد. هرگاه مىديدند كه ماشين پدرشان درب خانه پارك شده است، مىگفتند: چرا ماشين پدرمان همينطور درب خانه گذاشته است؟ دائماً از من سراغ پدرشان را مىگرفتند و من هم به آنها مىگفتم كه پدرتان به مسافرت رفته و...
نمیگذاشتم ناراحت شوند. بعدها به آنها گفتم كه پدرتان شهيد شده است...
🔻راوی: همسر شهید
#شهید_علی_نادری
#بنک #کنگان
#دارخوین
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
هدفم شهادت در راه آزادی و دين مبين اسلام است.
هر كسی هدفى داشته باشد به هدف خويش نايل مىآيد.
اگر شهيد شدم مرا در گلزار شهداء كنگان دفن كنيد و از پدر و مادرم مىخواهم براى من گريه نكنند و از خدا بخواهند كه عمر امام بيشتر كند.
هر شب جمعه تا مدت سه هفته در منزل ما دعای كميل بخوانيد. من مىخواهم با شهادت خود مشت محكمی به دهان آمريكا بزنم.
🔻فرازی از وصیتنامه شهید
#شهید_محمد_نامدار
#کنگان
#شوش
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
27.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خلیج فارس برای ما امن نباشد، برای هیچکس امن نخواهد بود...
روایتی از دلیرمردان بوشهری
#انیمیشن
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
سلیمان گاهی از جبهه که برمیگشت؛ ساعت ۲ یا ۳ شب بود؛ وقتی در میزد اهل خانه میدانستند که سلیمان است. چرا که او ۳ بار در را میکوبید. می گفتیم سلیمان چرا سه بار در را می کوبی؟ میگفت: «به خاطر اینکه این رمز «یا علی مدد» است.»
🔻راوی: مادر شهید
#شهید_سلیمان_خزاعی
#زیارت #دشتستان
#زبیدات
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
خانمش وارد حیاط پدر شهید شد، پدر شهید حاج کرم توپال گفتند:
مشهدی محمد خودش را روی کف سیمانی جلو درب خانه داخل حیاط انداخته و داره غلت میزنه...
این کار انجام داده بخاطر آن که ناخواسته نماز صبحش قضا شده.
همیشه هم در کنار پدر مشغول کار بود، کشورهای قطر و بحرین هم سفر کرده بود برای کمک به خانواده جهت تامین معاش.
شخصیت دوست داشتنی داشت، و اقوام دوست بود و به بچهها خیلی محبت میکرد.
🔻راوی: رضا شاکری (دوست شهید)
#شهید_محمد_توپال
#بادوله #دشتی
#آبادان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
یادم هست روزی برای تشییع ۱۳ شهید از جمله شهیدان «یونسی «کامکاری» و... رفته بودیم؛ با دیدن جنازه ها بسیار ناراحت شد و گفت: ای کاش، من به جای آنها بودم.
خلاصه با مشورت و موافقت من به جبهه رفت. یک شب در حالی که خواب بود، متوجه شدم که چاووشی میخواند.
او را بیدار کردم و گفتم که چه شده است؟
گفت: خواب دیدم که دارم به کربلا میروم.
بعد از ۲۰ روز ثبت نام کرد و حدود ۴۵ روز در شیراز آموزش دید. پس از پایان دورهٔ آموزشی، سه یا چهار روز به مرخصی آمد و بعد از آن جبهه رفت.
🔻راوی: همسر شهید
#شهید_حیدر_عوضی
#بوشهر
#چزابه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
📸 وصیتنامه به خط مبارک خود شهید
#شهید_احمد_احمدی
#ریز #جم
#خرمشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir