eitaa logo
علیرضا سکاکی | رمان امنیتی
3.9هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
850 ویدیو
32 فایل
☫ شاعر و نویسنده رمان‌های امنیتی آثار چاپی: سوژه ترور - یک و بیست-برای آزادی ۱- کلنا قاسم ‌ آثار در دست چاپ: عملیات بیولوژیک - برای آزادی ۲ - حلقه‌ی شیطانی - سلام مسیح - ستاره آبی - حریم امن - سارق میراث - و... ارتباط با ادمین: @alirezasakaki
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ارادت ‌ بابا ببخش اگه نمی‌خندم منی که واست خیلی خندونم عمه می‌گه دوباره خوب میشه اگه الان شکسته دندونم 😢 ‌شاعر: @RomanAmniyati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ارادت ‌ بابا نگاه کن به سر و وضعم خرابه خیلی این شبا سرده یه کوچولو بزرگ شده گونم 😢 زیر چشام یه کمی باد کرده... ‌شاعر: @RomanAmniyati
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چون خدا آگاه است مرا درد و غمی نیست. سخنرانی بسیار زیبای حجت الاسلام والمسلمین عالی @RomanAmniyati
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش می‌شد بگن که بابا اومدی واسه چند دقیقه اینجا اومدی وقتی خیلی گریه کردم... دیدمت من دارم خواب می‌بینم یا اومدی؟ گفتی من میشم شبیه مادرت بابا جون نگاه بکن به دخترت آخ بمیرم واسه صورتت بابا کجا بودی این طوری داغ سرت تب داری یا تو رو تبدار می‌بینم هوا تاره یا که من تار می‌بینم انقدر ترسیده بودم که الان تازه دارم تو پاهام خار می‌بینم یه نفر داره بابام رو می‌زنه اون که غارت می‌کنید جون منه یه جوری انگشترت رو می‌کشید ترسیدم انگشت و دستت بشکنه شاعر: شهادت (س) تسلیت باد🖤 @RomanAmniyati
روضه از زبان همسر شهید کفن را باز نکردند برای بچه ریحانه پرسید اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه آرام در گوشش گفتم این بابا مهدی یکهو داد ‌زد نه، این بابای منه دوباره در گوشش گفتم ریحانه جان، یک کار برای من می‌کنی با همان حال گریه گفت چه کار؟ بوسیدمش گفتم پاهای بابا را ببوس پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟ گفتم همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم گفت من هم نمیبوسم گفتم باشه ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید و دوباره بوسید آمد توی بغلم و گفت مامان از طرف تو هم بوسیدم حالا چرا پاهایش گفتم چون پاهاش همیشه خسته بود درد می‌کرد چون برای دفاع از حرم حضرت زینب و قدم برمی‌داشت یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه سه ساله غافل بودم به برادرم التماس کردم ببردش گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟ اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟ اگر می‌دید طاقت میآورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد @romanAmniyati
قهرمان مثل نور مهتاب است بی‌نظیر است، دُرِّ نایاب است تا که آرام باشد هر شب و روز قهرمان شب وَ صبح بی‌خواب است دست یاری اگر دراز شود مرد میدان جنگ و سیلاب است خادمی افتخار اوست و بس! قهرمان دور از هر چه القاب است قهرمان کیست غیر از آن سردار؟ که چو نوری است که جهان تاب است او برای تمام ملت‌هاست او به غیر از جناح و احزاب است یک شب جمعه قهرمان خندان محضر فاطمه شرفیاب است کاش ما را شفاعتی بکند آن زمان که کنار ارباب است شاعر: کپی با ذکر نام شاعر و قید آی دی کانال مجاز است. @RomanAmniyati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻شعری برای سلام‌الله‌علیه ای کاش بین دشمنان تنها نبودی با گریه من صدات زدم بابا نبودی عمه می‌گفت بخوابی بابات برمی‌گرده خوابیدم و بیدار شدم؛ اما نبودی از بعد تو دنیا برامون فرق کرده بابا می‌لرزم این خرابه خیلی سرده عمه می‌گفت گریه نکن عزیز جونم من قول می‌دم زودی بابات برمی‌گرده عمه می‌گه گریه نکن؛ اما نمیشه می‌گم بابا؛ عمه می‌گه حالا نمی‌شه وقتی سرت رو بین بازوهام گرفتم گفتم تو دنیا هیچ کسی بابا نمی‌شه من پزتو دادم به بچه‌های دیگه شنیدم اون آدم بده یه چیزی می‌گه با دست کوچیکم رو پیشونیت کشیدم رو صورتت چرا پر از ماسه و ریگه! آدم بدا چند باری موهامو کشیدن خندیدن و اشک تو چشمامو ندیدن آدم بدا از قصد جلوی چشم ما ها گوشواره واسه بچه هاشون میخریدن آدم بدا دندونای تو رو شکستن سر داداش اصغرمو رو نیزه بستن اون لحظه‌ی آخر که تو گودال بودی دیدم خودم که روی پیکرت نشستن رباب می‌گیره از سرت سراغ داداش میگم نگاه کن عمه... اصغره... اوناهاش... هر موقع حرف بد زدن عمه دوید و گوشای من رو با دو تا دستش نگه داش گوشامو محکم دست نزن؛ دردم می‌گیره خدا کنه رقیه راحت شه بمیره... نمی‌دونم ‌چی شد همین که گریه کردم دیدم که عمه گوشای منو میگیره شاعر: ◻▫️◻▫️◻▫️◻▫️◻▫️◻ ↙️رسانه فرهنگی هنری رمان امنیتی 🆔️@RomanAmniyati ◻▫️◻▫️◻▫️◻▫️◻▫️◻