eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.3هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
5.7هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️' 「فــــرازےازوصیتنـــــامہ🌸」 ♥️ امیریٖ حُسَینْ وَ نِعْمَ الْاَمیرْ 🌺حسین علیه السلام فرمانده من است و او برترین‌فرماندهان‌وامیرا‌ن‌است . . ♥️این عبارت زیباترین و عاشقانه‌ترین جملهٔ زیبا بود برای من، پس حسین جان با نگاهی والا مرا هم همچون زهیر، سرباز و فدایی خود ساز...!♥️ 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 آغاز و فرا رسیدن ایام ولادت با سر سعادت پیامبر گرامی اسلام(به روایت اهل تسنن) مبارک‌باد💐 🍃وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا....🍃 🍃و همگی به رشته (دین) خدا چنگ زده و به راههای متفرّق نروید...🍃 «آیه ۱۰۳ سوره آل‌عمران» 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ستون‌های اصلی نظام جمهوری اسلامی چه کسانی هستند؟ صحبت های کمتر شنیده شده از امام خامنه‌ای 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ از قول سرهنگ يزديان يكۍ از فرماندهانش ، عباس نصفی از حقوق ماهانه‌اش را صرف امور خيريه مےكرد ...🌱' در واقع او بخشي از حقوقش را به دو خانواده‌ای‌ مۍداد كه يكي‌شان بيمار سرطانۍ و ديگرے بچه يتيم داشتند باقیِ حقوقش را هم بخشي صرف امور روزمره‌اش و بخشۍرا خرج هيئات و مراسم مذهبے مےكرد ... 🌸' در طول ماه شايد 20 روزش را روزه مي‌گرفت و غذايي كه محل كارش به او مےدادند، به خانواده‌هاي مستمند مي‌داد. يكبار كه مي‌خواست به مأموريت برود، دو، سه غذا توي خانه گذاشت و به پدرمان گفت شما براي فلان خانواده ببر. بابا گفت من خجالت مي‌كشم دو غذا دستم بگيرم و ببرم... اما عباس اصرار داشت كه اگر كم هم باشد بايد به مردم كمك كرد و باری از دوش كسی برداشت . . 💔!' 🌷 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ برادرم يك اخلاق حسنه‌اۍ🍃 كه داشت، سعی مےكرد بچه‌ها را با دادن هديه به حفظ قرآن تشويق كند ...(: 🌱' به خانه ما كه مۍآمد، هميشه يك جايزه با خودش داشت تا اگر دخترم سوره‌ای حفظ كرده باشد، آن هديه را به عنوان جايزه به او بدهد. از قِبَل توجه عباس، دخترم چندين سوره قرآن را حفظ كرده است. 🎙نقل‌ازبرادرشھید 🌷 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ايشان كه در هوا فضا كار می‌كرد قاعدتا اجبارۍ در رفتنش نبود كاملاً داوطلبانه رفت و خيلي هم تلاش كرد كه اعزامش كنند .. برادرم يك دوره‌ای با شھيد مدافع حرم مصطفي صدرزاده و شهيد سجاد عفتے جلساتۍ داشت. از اين دو شهيد بزرگوار خيلي تأثير گرفته بود! از سال ۹۳ تصميم جدي گرفت كه شود ... حتۍٰ مۍتوانم بگويم كه عاشق رفتن شده بود. مي‌گفت بايد دشمن را در همان جايي كه سر بلند كرده خفه كنيم. منتها محل كارش به او اجازه اعزام نمي‌دادند. به سال ۹۴ كه رسيديم ديگر تاب ماندن نداشت. ارديبهشت همان سال تقاضاي استعفا داده بود كه نپذيرفته بودند. از تيرماه هم كه دنبال نامه عدم‌نياز بود. ‌ فرماندهانش مي‌گفتند خيلي وقت‌ها عباس پشت در اتاق جلساتشان مي‌ايستاده تا بلكه نامه عدم‌نيازش را امضا كنند كه موافقت نمي‌كردند. برادرم اواخر آبان ۹۴ در مراسم پياده‌روي اربعين شركت كرد. كلاً در امر زيارت خيلي پر روزي بود. سالي چهار، پنج بار مشهد مي‌رفت و يك يا دو بار هم به كربلا مشرف مي‌شد. اگر يك سال به كربلا نمي‌رفت انگار چيزي گم كرده باشد، تمام سال پكر بود. به هرحال وقتي از پياده‌روي اربعين ۹۴ برگشت، پدرمان پرسيد آنجا دعا كردي كه خدا يك دختر خوب نصيبت كند. عباس هم با لبخند گفت از هر دو ارباب شهادتم را طلب كردم. كمي بعد دعايش در كربلا مستجاب شد و فرمانده‌اش نامه عدم‌نيازش را امضا كرد و توانست مجوز اعزام بگيرد. از قبل آموزش‌هاي لازم را گذرانده بود. از طرفي خودش هم ورزش مي‌كرد. با ما باستانۍ كار مےكرد. در تكواندو و دوي سرعت هم كه قهرماني داشت. واليباليست خوبي هم بود. بعدها فهميدم كه در آموزش‌هايش دوره‌هاي دراگانت (قناسه‌جديد) و توپ ۲۳ را تخصصی گذرانده است... 🎙 راوی:برادرشهید 🌷 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💔 🌙آن شب سخت دلتنگش بودم.. وقتی نیمه شب از خواب بلند شدم، متوجه چراغ روشن اطاقش شدم. دلم به من می گفت عباس دارد وصیت نامه مۍنویسد✍ طاقت نیاوردم جلو بروم و خلوتش را به هم بزنم . . بعد از شھادت عباس یکی از دست نوشته های او را دیدم .. این دست نوشته مربوط به زمانی بود که به کربلا می رفت و در آن با کلمات و واژه هایی زیبا خداوند را قسم داده بود تا شهادت نصیبش شود. او از خدا خواسته بود اگر لیاقت شهادت هم نداشت مرگش را در روضه هایِ امام حسین(علیھ‌السلام)قرار دهد ...❤️ 🕊 ‌ 🎙نقل‌ازمادرشھیدعباس‌آسمیہ 🌷 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ عباس سخنۍ از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک ماموریت ۴۵ روزه خواهد رفت... من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می‌بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و رفتنش را نبینم . . آن شب چند بار تماس گرفت📱 وقتی متوجه حال خراب من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد ... او به من گفت: مادر هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم شهید خواهم شد. چون آن را از امام حسین(علیھ‌السلام) خواسته ام 🌸' پس بعد از شھادت من گریه نڪن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد علی اکبر امام حسین(علیھ‌السلام) گریه کن ..💔 می‌گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند، در حقیقت می روند تا دشمن به کشور ما نیاید، چرا که هدف اصلی دشمنان ایران است. از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا امنیت در کشور ما همچنان ادامه یاید ... 🎙نقل‌ازمادرشھیدعباس‌آسمیہ 🌷 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔹آرامشِ تو ،خانواده را مدیریت خواهد کرد 📝قسمتی از وصیت نامه شهید عباس آسمیه خطاب به مادرش : ‌ ♥️مادر جان عاشقانه ترین لحظاتم را با تو گذرانده ام، بعد از خدا تو را بسیار بسیار دوست دارم و از تو می‌خواهم ،آرامش خودت را حفظ کنی، چرا که آرامش تو، خانواده را مدیریت خواهد کرد، پس هر زمان به یادم افتادی، یاد حضرت زینب(سلام‌اللھ‌علیھا)🌺' باش و از او صبر بخواه .. 🌱 🌷 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ یکۍ از دوستانش برای ما تعریف می کرد که در سوریه سختی زیاد کشیدیم و چند روزی بود که به جز چند خرما چیزی برای خوردن نبود اما عباس همیشه لبخند می زد و می گفت زیاد فکرش را نکنید درست مےشود...🖐🏼! ‌ 🌷 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🍃طبق پیش بینیهایش خیلی زود به شھادت رسید🍃 ‌۱۵ دی ماه ۹۴ از خانه رفت و ۱۶ دي به سوريه پرواز كرده بودند... تنها پنج روز بعد طبق پيش‌بيني‌هايش در روز ۲۱ دي ماه به شهادت رسيد. عباس قبل از اعزامش گفته بود كه من بروم خيلي زود شهيد مي‌شوم. مادرم كه اين حرف را شنيد به او گفت چرا شهيد شوي. برو بجنگ و برگرد. اما عباس گفت در سوريه چيزي جز شهادت در انتظارش نيست. يادم است شب چهارم دي ماه با هم خلوت كرديم. خيلي از حرف‌هايش را با من در ميان مي‌گذاشت. غير از برادري مثل دو تا دوست بوديم. آن شب به من گفت: تمام شد. گفتم چي تمام شد؟ گفت: شهادت نزديك است. آرام ضربه‌اي به شانه‌اش زدم و گفتم اول رضايت پدر و مادرت را بگير بعد. گفت قانوني هم كه حساب كنيم از ۲۲ سالگي ديگر كسب اجازه والدين مطرح نيست. فهميدم كه تصميمش جدي است. چند روز بعد رفت و نهايتا پنج روز بعد از اعزامش در خان‌طومان به همراه شهدايي مثل عباس آبياري، ميثم نظري، مهدي حيدري، مصطفي چگيني، مجيد قربانخاني، محمد آژند و. . . به شهادت رسيدند. مقاومت آنها باعث شده بود تا خيلي از نيروها اسير يا كشته نشوند. برادرم جزو ۱۵ نفري بود كه روي يك تپه مقاومت مي‌كردند و از ميان آنها ۱۳ نفر شهيد و دو نفر مجروح شدند. پيکر‌پاکش‌پس از هفت سال به میهن اسلامی بازگشت . .💔 ‌ 🎙نقل‌ازبرادرشھید 🌷 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊بعد از شھادت عباس آسمیه، جمعۍ از مادران شھيد به ديدار مادر شهید عباس آسميه رفتند... در اين ديدار مادران شهيد لوحی با اين مضمون نوشتند: «تو نيز مادر شھيد شدۍ و هيچ‌كس مثل من از حال دل داغدارت باخبر نيست! من ايمان دارم كه اين داغ، تو را هم بزرگ خواهد كرد، اين خاصيت داغ‌ِشھيداست . . زينب(سلام‌اللھ‌علیھا) را ببين...🖐🏼' 🌷 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔹 توصیه ویادگاری شهید عباس آسمیه به جوانان هم سن وسالش : ‌ 🎙برادر‌شھیدآسمیہ : عباس توصيه‌هایۍ داشت به اين مضمون كه بايد عاشق باشيم، چراكه اين بزرگواران هم در دنيا و هم در آخرت دستگير ما هستند.. به هم تأكيد خيلي زيادي داشت و مےگفت اول بايد هركسۍ ولايت را از تبعيت پدر و مادر و بزرگترها و مسئولانش تمرين كند و كم كم كه پخته‌تر شد تبعيت از ولايت فقيه را انتخاب كند... توصيه زيادي به خواندن زيارت عاشورا داشت و خودش هم هر شب اين زيارت را با صد بار لعن و صد بار سلامش مۍخواند. مي‌گفت اگر نشد زيارت عاشورا بخوانيم حتماً بايد حديث كسا بخوانيم🤲 شايد توصيه‌اش به خواندن ، يك يادگاری ارزشمند از اين شھيد باشد برایِ جوانان سرزمين‌مان...🖐🏼 🌷 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: دم از رهبری می زنند اما با فتنه‌گران همکاری می‌کنند 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊خاطراتےازکرامات‌ 🌷 🔸قسمت اول من آسیه رحیمی هستم از گلشهر کرج ۳۰ساله ،دانشجوی ارشد بیوشیمی دانشگاه اصفهان من در شهریور۹۷با شهید عباس آسمیه در اردوی جهادی مشهد از طریق دوست پزشکم خانم دکتر کاویانی آشنا شدم ما در دورهمی های دوستانه مون هرکدوم دوست شهیدمون رو بهم معرفی میکردیم و خانم دکتر کاویانی هم شهید عباس آسمیه رو به عنوان دوست شهیدشون معرفی کردند به ما ،من خیلی حس عجیبی داشتم و دوست داشتم اطلاعات بیشتری از شهید بدست بیارم و انصافا خانم دکتر کاویانی هم کمک زیادی کردند و تمام اطلاعات و کانال تلگرام شهید رو بعد از سفر اردوی جهادی مشهد برام فرستادن اولین باری که به کانال شهید رفتم و عکس ایشان رو دیدم به شدت منقلب شدم و یک حال غریبی پیدا کردم تا رسیدیم به ماه مهر و سفر اربعین که همه در حال آماده شدن برای سفربودن،بنده به شدت ناراحت بودم چون هنوز معلوم نبود برم نرم اولا که پولش رو نداشتم،کلاس های دانشگاهم بود و هم چنین هنوز تصمیم نگرفته بودم که با چه کاروانی و یا با چه کسانی برم یادم به شهید عباس آسمیه افتاد من اون موقع اصفهان بودم و در حال درس خوندن ،دلم خیلی شکسته بود و یه حسی داشتم که اگه نرم دق میکنم ،الحمدالله در اصفهان زیاد به گلستان شهدای اصفهان مراجعه میکردم و برای مسایلم توسل به شهدا میکردم برای سفر کربلا هم با دلی شکسته و با یاد شهید عباس آسمیه رفتم گلستان شهدا و دورکعت نماز هدیه به حضرت عباس خوندم ،من ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل دارم و تمام زندگیم رو به ایشان گره زدم .. همونجا نیت کردم و به شهید عباس آسمیه گفتم اگه کربلای من رو درست کنی منم عکس شما رو چاپ میکنم و و به نیابت از شما به زیارت ارباب با پای پیاده میرم ... 🔴سه روز بعد از اون صحبت ها و توسل ها تمام کارهای سفرم درست شد گذرنامه ام تمدید شد،هزینه سفر جور شد ،حتی ثبت نام هم در یک کاروان انجام شد ✔️ 🔹من حالا وقتش شده بود به عهدم وفا کنم و عکس شهید عباس آسمیه رو چاپ کنم . . . ☑️ 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊خاطراتےازکرامات‌ 🌷 🔸قسمت دوم ‌ دوست داشتم مشخص بشه که ایشان هستند و خودم امکان انجام فتوشاپ نداشتم که الحمدالله یکی از عکس های ایشان رو انتخاب کردم و برای دوستم که به طور اتفاقی باهم صحبت کردیم و من نمیدونستم که آیا زحمت فتوشاپ رو قبول میکنن یانه دادم و الحمدالله خودشان به بهترین نحوانجام دادن و من عکس رو روی کوله پشتی زدم و چند تا عکس هم چاپ کردم و همراه خودم به کربلا بردم خلاصه این شد که من شدم همسفر شهید و شهید شد ،در لحظه لحظه ی پیاده روی حضورشون رو حس میکردم ،الحمدالله من در طول مسیر فقط در شب اول هم یک الی دوساعت خوابیدم و در کل در مسیر پیاده روی بودم . . چون همش راه میرفتم و ساعت ۳برای استراحت توقف میکردم عموما موکب ها پر شده بود و جایی برای استراحت نبود ،شب اول خوب بود و در موکب امام رضا (علیھ‌السلام)💚 اسکان داشتم ولی معصومه (سلام‌اللھ‌علیھا)🌺' روی صندلی نشستم وخیلی جدی به شهید عباس گفتم جا پیدا کردن یه کار مردانه است و این کار امشب زحمتش با شما دو دقیقه نگذشت که خادمی به طرف من اومدند و گفتند خانم شما چند نفرید ؟گفتم یک نفر گفتند میتونید بفرمایید داخل موکب الان یک خانم خارج شدند ...بهترین مکان موکب بود وبهترین خواب عمرم رو کردم!😊 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊خاطراتےازکرامات‌ 🌷 🔸قسمت ‌سوم بین راه پیاده روی از شهید عباس آسمیه خواستم اگه من و قبول دارن ،من ایشان رو در کربلا ببینم❤️ 🕊 خودم هم نمیدونم چرا ولی این درخواست رو کردم در بین راه هم همان روزاول تمام عکس های شهید آسمیه تمام شد و زایرین (مخصوصا زایرین از استان البرز)از بنده عکسشان را گرفتند با هرمشقتی بود به کربلا رسیدم ولی تنها نبودم شهید عباس آسمیه را لحظه به لحظه حضورشان را حس کردم رسیدم به مقد عشاق ،به موکبمان رفتم و شب به رسم ادب به زیارت رفتم ابتدا در محضر حضرت عباس شرف یاب شدم به دلیل ازدحام جمعیت نماز را در جلوی کفشداری و ابتدای بین الحرمین خواندیم عکس شهید عباس آسمیه همراه من بود در ابعاد A3ونشانه ای برای دوستانمان که همدیگر را گم نکنیم بعد از نماز عکس را بالا گرفتم که دوستانم کم کم جمع شوند وهمدیگر راگم نکنیم ! در حال و هوای خودم بودم که ناگهان آقای جوانی به همراه دونفر دیگر به طرف بنده آمدند ایشان با لحنی سرشار از تعجب و پرسش از من سوال کردند خانم این عکس کیه دستتون گرفتید ؟من هم گفتم آقا ایشان شهید مدافع حرم هستند شهید عباس آسمیه زیر عکس نوشتم نخواندید ؟! گفتند نه خانم این عکس دوست ماست و دست دوستشان راگرفته بودند و برای اثبات به سمت ما مےآمدند.. 🔻راست‌هم‌میگفتندآن‌آقایی‌که‌دوست وهمراهشان بودند با هیچ‌فرقےنداشتندحتۍحالت موهایشان بعدازاین‌اتفاق یاد درخواست خودم از عباس افتادم که خواستم او را ببینم اینا تنها ذره ای از اتفاقات و برکات آشنایی بنده با ایشان بوده و این ماجرا هم‌چنان‌ادامه‌دارد؛انشاالله‌تاشفاعت...🤲 @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊خاطراتےازکرامات‌ 🌷 🔸قسمت چهارم اگه خاطره کربلا و همسفری بنده و کاروانمون با این شهید بزرگوار رو خوانده باشید متوجه میشید که من عکس شهید رو در ابعاد A3 چاپ کردم و هرجا رفتم زیارت، با خودم بردم حتی وقتی رفتم حرم حضرت ابوالفضل ، متاسفانه فقط سرداب برای زیارت خانم ها باز بود و ضریح اصلی به دلیل ازدحام جمعیت فقط مخصوص آقایان بود ،دلم خیلی شکست خیلی دوست داشتم عکس رو به زیارت حضرت عشق ببرم ،در همین فکرها بودم که خودم رو در ورودی حرم حضرت ابوالفضل دیدم و همینطور خیره به حرم بودم، در همین حین خانم جوانی اومدند و از خادمی که در بخش آقایان بودن خواهش کردند که چفیه شون رو ببرن و به ضریح حضرت عشق متبرک کنند ،آقای خادم بنا به وظیفه ای که داشتند نمیتونستند این کار رو انجام بدند و با لهجه ی عربی غلیظ و کلمات دست و پاشکسته به خانم گفتند که اجازه ندارند و خودتون به یک آقای دیگه بدهید در همین حین آقای ایرانی که منتظر خانمشون بودند و کنار خادم بودند گفتند بدید من میبرم و ایشان بردندو چفیه رو متبرک کردند 🌱 💔دلم خیلی شکست با عکس شهید دقیقا رو به ضریح بودم از طرفی نمیخواستم کسی به زحمت بیفته‌و از طرفی خیلی دوست داشتم شهید آسمیه به زیارت بره(صد البته که شهدا زنده اند و هرشب جمعه زایر ارباب هستند ،منتها به دید دنیایی بنده اینطور می آمد)... خلاصه در همین حین همون آقا اومدند چفیه رو دادند به اون خانم و به من گفتند میخواید عکس شهید شماروهم ببرم ؟ زبونم بند اومده بود هیچی نمیتونستم بگم ،فقط عکس رو دادم وقتی که عکس رو دادم انگار تمام روح من هم به زیارت رفت،عکس رو میدیدم که به ضریح مالیده میشه میدیدم و باتمام وجودم زیارت شهید رو حس میکردم ،زیارت شهید بیشتر از اونچه که فکر میکردم طول کشید انگار نمیخواستند برگردند،خود اون آقا بنده خدا کلی معذرت خواهی کردکه ببخشید طول کشید ولی من ایمان داشتم که این خود شهید بود که دوست نداشت برگرده و خود اون آقا میگفتند من نمیدونم که عکس برنمیگشت ومن باز به طرف ضریح میرفتم . .❤️ 👌خلاصه خیلی خیلی خوشحال شدم که حداقل ایشان به نیابت از ما تونستند برن زیارت...🕊 🎙نقل‌ازآسیہ‌رحیمی ' 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊خاطراتےازکرامات‌ 🌷 🔸 قسمت ‌پنجم ما از ایشان سفر مشهد هم گرفتیم و هم هدیه تولد🌺 آبان ماه بود که بعد از سفر کربلا، من به شدت هوای حرم امام هشتم داشتم شبی در اتاقم به عکس شهید عباس آسمیه نگاه کردم و گفتم شماکه زحمت کربلا رو کشیدید کاش یه مشهد هم میشد بریم دست بوس امام رضا (علیھ‌السلام)🧡 و از ایشان تشکر کنیم که ما رو اربعینی کردند .💕 از این حرف من یک شب نگذشت که من راهی مشهد شدم و همراه عکس شهید عباس آسمیه به مشهد رفتیم تمام سفرم بدون دغدغه بودم به راحتی هتل و اتاق مناسب و نزدیک حرم و با قیمت مناسب گرفتم خیلی سفر بابرکتی بود دقیقا شب آخر، شب تولد بنده میشد حسابی با دل پر و چشم اشک آلود در جای همیشگی در صحن انقلاب نشستم ،هربار حرم میرفتم، عکس شهید عباس آسمیه همراهم بود و به زیارت میبردم یک روز در حرم به شدت حالم منقلب بود و از شهید خواستم ببینمشون در حرم حضرت رضا علیه السلام اتفاقا همان اتفاق کربلا افتاد و شخصی رو به شدت شبیه به ایشان دیدم☺️ درهمین حین تسبیحی که از کربلا همراهم بود گم کردم ،خیلی ناراحت شدم گفتم شهید، خودتون باید تاظهر از تسبیح تربت کربلا جایگزینش کنید ،درصحن انقلاب نشسته بودم و درحال دعاخوندن بودم وعکس شهید رو کنارم و روبه حرم گذاشته بودم تکیه داده به یک چهارپایه ،بعد از چند دقیقه یه خانم آمدن و اجازه گرفتن که روی اون صندلی که عکس شهید تکیه داده شده بود بنشینند که من هم گفتم بفرمایید ،ازم پرسیدن میشه چند دقیقه عکس شهید رو دستشون بگیرند من قبول کردم! 🎙نقل‌ازآسیہ‌رحیمی ادامه دارد... 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊خاطراتےازکرامات‌ 🌷 🔸قسمت ‌ششم بعد از حدود ۱۸دقیقه دیدم که خادمان خانم ،یکی یکی نزد ایشان که کنار بنده نشستن میان و سلام و عرض ادب می‌کنند و می‌روند ،سرم رو بالا کردم و اونموقع متوجه شدم که خودشون از خادمان رسمی و به قول خودشون کنیزان قدیم آقا هستند ،خیلی خوشحال شدم وقبل از اینکه چیزی بگم شروع کردند به صحبت وگفتند وقتی شما با عکس شهیدتون اومدید جلوی پنجره فولاد خیلی دوست داشتم عکس شهیدتون رو بگیرم و زیارت کنم ولی نشد الان حدود ۱۸دقیقه است که من با شهیدم، خیلی خوشحالم و این شهید رو واسطه بین خودم و حضرت کردم بعدش دست کردند در کیفشون ویک درآوردند و گفتند من تازه از کربلا برگشتم این تسبیح روهم یک خادم خانم در حرم امام حسین (ع)به من دادن من دوست دارم این تسبیح رو به شما بدم و شماهروقت صلوات فرستادید من کنیز حضرت رو هم دعاکنید 🤲 هنوز ظهر نشده بود شهید عباس آسمیه تسبیح بهم داد...🌸' (: 🎙نقل از آسیه ‌رحیمی 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊خاطراتےازکرامات‌ 🌷 🔸قسمت ‌پایانی 🌙 شب آخر به ایشان گفتم دست شما درد نکنه این سفر رو میتونم بذارم پای هدیه تولد ، ولی شب تولد، هدیه گرفتن چیز دیگه ای هستش تازه غذای حضرتم نخوردم هنوز ،فرداهم که روز آخر ،عباس آقا هرگلی زدید به سر خودتون زدید! بعد از ده دقیقه یه خادم آقا اومدن وگفتند خانم شما شام خوردید منم درحالت تعجب بودم که گفتم خیر من از اذان در حرم هستم وچون امشب شب آخر سفرم هست نیت کردم تا صبح بمونم گفتند همین جاباشید تابرگردم،رفتند و با دوظرف بزرگ غذای حضرت برگشتند از تعجب لال شده بودم گفتم من میخوام صبح برم و گل حضرت رو بگیرم گفتند نیازی نیست بنده گل کامل وتازه به دستتون میرسونم صبح که ظرف های غذای حرم رو بردم گل های بسیار زیبا وکامل رو گرفتم این هم از هدیه تولدم 💐❤️ من هم برای سالگردشون دقیقه شماری میکردم تا بتونم جبران کنم🍃.. 🎙نقل‌ازآسیہ‌‌رحیمی ✨پایان 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR