عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #99 آرشام به طرف لباس های مردونه رفت و یه کت از رخت آویز برداشت و
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#100
درضمن دعا کن دوربین نزارن
چون اگه دوربین باشه مجبورم قیافه ی تو رو تحمل کنم
با شنیدن این حرفش عصبانی شدم و خواستم چیزی بگم که....
سریع لب تاپ به دست با خنده از اتاق کوچیک بیرون رفت
منم بقیه لباس هام رو جمع کردم و کلاه گیس ها رو یه جای پنهان مخفی کردم
کلاه گیس ها خیلی شبیه موهای طبیعی بودن
برای همین فک نمیکنم متوجه بشن کلاه گیس میزارم
برای همین باید سعی کنم نفهمن
بعد از اینکه کارهام تموم شد از اتاق لباس بیرون اومدم
آرشام روی یه میز نشسته بود و محو لب تاپش شده بود
نگاهی کلی به اتاق انداختم اتاق که نه ،یه خونه بود
آخه اتاق اینقدر بزرگ ؟هر وسایلی که میخواستیم تو اتاق بود
از تلویزیون بگیر تا قهوه ساز و ...
به طرف آرشام رفتم کنارش ایستادم و با صدای آرومی گفتم:
_به نتیجه ای رسیدی؟؟
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_سی لعنتی توهر ۵ کلمه ای که میگفت ۴تاش متلک وکنایه بود! شونه
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_وسی_یک
گیج به دستم که محکم دستشو گرفته بودم نگاه کرد که گفتم:
_بمون!
کنارم نشست و دستشو روی پیشونیم گذاشت..
مهراد_ تب داری!
بدون اینکه به حرف هام فکرکنم گفتم:
_بمونی خوب میشم!
گوشیش که توی جیبش بود زنگ خورد.. کلافه به شماره گناه کرد وجواب داد..
مهراد_ بله؟
_سلام خوبی؟
صدای زنونه ای خیلی ضعیف به گوشم رسید..
روح ازتنم جداشد.. چرا؟ چرا فراموش کردم که مهراد دیگه برای من نیست..
مهراد_ خوبم.. میشه بعدا زنگ بزنی؟ الان کار دارم خداحافظ!
وقطع کرد..
دوباره نشست کنارم وگفت:
_دکترت تازه رفته قرص هاتو میارم بخوری!
بغض داشتم.. دلم میخواست بمیرم! دلم میخواست اونقدر کتکش بزنم که خون از چشماش بزنه بیرون!
قرص هامو با لیوان آب آورد وکمک کرد بلند شم!
لیوانو جلوم گرفت که محکم زدم زیر لیوان و زدم زیر گریه!
هنگ کرده نگاهم کرد که باهمون گریه گفتم:
_برو بیرون! بــــــــــرو بیرون مهراد! برو به تلفنت جواب بده منتظرش نذار!
مهرادباچشمای گرد شده وصدایی آروم گفت:
_صحرا؟
تکه ای ازلیوان شکسته رو دستم گرفتم وگفتم؛
_برو بیرون تا بلایی سرخودم نیاوردم!
مهراد_ع؟؟؟ بنداز اونو بچه ای مگه؟ یکی از کارمند هام بود!
هه.. چرا مهراد لعنتی نمیفهمه من صدای اون دختره ی عوضی رو میشناسم!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #100 درضمن دعا کن دوربین نزارن چون اگه دوربین باشه مجبورم قیافه
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#101
آرشام _تا الان خوب پیش رفتم فقط یه مرحله نهایی مونده
دیگه حرفی نزدم که بتونه تمرکز کنه
نمیدونم چند دقیقه گذشته بود که یهو آرشام گفت:
_خب خداروشکر شنود و دوربین تو اتاقمون نذاشتن اما باز باید مراقب رفتارهامون باشیم
باید سعی کنیم اطلاعات زیادی که ممکنه تو کارخونه و خونه باشه رو جمع آوری کنیم
بدون هیچ حرفی سری تکون دادم که گفت:
_از همه مهمتر باید مراقب رفتارهامون پیش صمدی و شرکاش باشیم
امشب خیلی مهمه باید اعتمادشان رو به خودمون جلب کنیم
امشب دقت کن به احتمال زیاد خانواده شرکاش هم بیان
چون مهمونی اینا ساده نیست و قراره کلی آدم بیان
یه جوری رفتار کن که بتونی باهاشون دوست بشی
سری تکون دادم و حرفی نزدم
آرشام به طرف تختش رفت و روش دراز کشید و گفت:
_من یکم میخوابم دیشب روی کاناپه اصلا نتونستم بخوابم
به احتمال زیاد برای نهار صدامون کنن
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وسی_یک گیج به دستم که محکم دستشو گرفته بودم نگاه کرد که گفت
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_وسی_دو
مهراد:
دکتر_ نگران نباش پسرجان واسش آمپول زدم قرص هام به موقع بخوره خوبه خوب میشه!
_خیلی لطف کردید.. چیزدیگه ای لازم نیست؟ کاری، خریدی، دارویی، سوپی چیزی؟
باسکوت دکتر چشم از صحرا گرفتم وبه دکتر نگاه کردم..
داشت با لبخند نگاهم میکرد..
دکتر_ خدا برای هم حفظتون کنه.. این طور که پیداس خیلی دوستش داری.. نه پسرم چیزی لازم نیست تهیه کنی وبه زودی هم خوب میشه! اجازه ی مرخصی به من میدی؟
باخجالت گفتم:
_البته بفرمایید.. بعداز رفتن دکتر برگشتم پیش صحرا و به صورت رنگ پریده وغرق درخوابش خیره شدم!
چقدر توخواب معصوم بود.. ازاون شب کزایی و نحس به بعد صحرا مظلوم شده بود..
ازاون شب که ازخودم متنفر شدم..
احساس میکنم صحرا رو توی خودش کشتم و دردناک تر ازاون سکوت وغم چشمای خوشگلشه..
خدامنو لعنت کنه که بویی از انسانیت نبردم!
آروم گفتم:
_جبران میکنم.. قول میدم.. اگر دلت باهام صاف نشد میذارم بری.. قول میدم صحرا قول میدم.. به جون خودت که غم چشمات دنیامو آتیش میزنه!
داشتم با لبتابم کار میکردم که تلفنم زنگ خورد..
ترلان بود.. دلم نمیخواست جواب بدم اما باید یه بار واسه همیشه به اشتباه احمقانه ام خاتمه بدم..
_بله؟
ترلان_ سلام عشقم..
_سلام
ترلان_ خوبی آقاییم؟ دلم برات تنگ شده میای پیشم!
_میام. باید باهات حرف بزنم!
ترلان_ باشه آقایی من خونه منتظرتم..
گوشی رو قطع کردم وازجام بلند شدم.. باید همین امشب این مسخره بازی هارو تموم واسه ی همیشه!!!
یک ساعتی کارم طول کشید..
لبتابو خاموش کردم وازجام بلند شدم..
باصدای ناله های صحرا سریع وارد اتاق شدم..
بیدارشده بود..
نفس آسوده ای کشیدم وخداروشکر کردم!
وقتی دستموگرفت دنیا آخرشد.. وقتی گفت پیشش بمونم امیدوار شدم که میتونم دوباره عاشقش.. میتونم جبران کنم وته دلم حس کردم یه ذره هم که شده دوستم داره اما ترلان..
اون احمق بازنگش همه چی رو خراب کرد..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #101 آرشام _تا الان خوب پیش رفتم فقط یه مرحله نهایی مونده دیگه
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#102
هر کس اومد من رو هم صدا کن با همدیگه بریم......
_باشه
خودم هم به طرف کاناپه رفتم و روش دراز کشیدم
آروم آروم چشام گرم شد و خوابیدم....
*
(آرشام)
روی تخت دراز کشیدم و به فکر فرو رفتم
راستش چرا دروغ بگم پریا دختر خوبیه یعنی با دختر هایی که تا حالا دیدم فرق داره
دختر قوی و شجاعی هست اصلا شبیه خانوادش نیست ...
سریع با تلنگر به خودم گفتم:
_چی میگی آرشام حواست هست؟؟ نمیتونی عاشق اون دختر بشی
اون برات عشق ممنوعه هست....
کجاش خوبه یه دختر غرغرو و مغرور هست
باید یه کاری کنی که تا زنده هستن نه از یاد خودش بره نه از یاد خانوادش
.....
نمیدونم چرا قلبم نمیخواست این حرف رو باور کنه
این رفتار ها از من بعید بود منی که از تموم دختر ها متنفر بودم
الان ترسم اینه که عاشق دختری بشم که....!!
سرم رو تکون دادم و سعی کردم از فکرم بیرون بندازمش
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وسی_دو مهراد: دکتر_ نگران نباش پسرجان واسش آمپول زدم قرص ه
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_وسی_سه
بادیدن شیشه ی شکسته توی دستش غالب تهی کردم..
_ع؟ بنداز زمین اونو بچه ای مگه؟ یکی ازکارمند هام بود!
بی حال خندید وگفت:
_احمق جان من صدای عشقتو میشناسم!
آروم رفتم کنارش و تویه فرصت یه دفعه ای شیشه رو ازدستش گرفتم..
_دفعه ی آخرت باشه منو با جونت تهدید میکنی! اوکی؟
لبخند غمیگنی زد وگفت:
_جون من واسه تو مهمه مگه؟ یه نگاه به گذشته بنداز ببین بلایی مونده به سرم بیاری؟!!!!
کنارش نشستم و دستمو روی صورت داغش گذاشتم وگفتم:
_اجازه میدی جبران کنم؟
خسته فقط نگاهم کرد.. ازاون نگاه هایی که تااستخونم رسوخ میکرد..
صورتشو نوازش کردم وگفتم: قرص هاتو بخور که زود خوب بشی! من میرم بیرون زود برمیگردم..
سریع بلند شدم و ازاتاق زدم بیرون..
آماده شدم وقبل از رفتنم بردمش روی کاناپه وگفتم؛
_تو اتاق شیشه ریخته.. نرو تا من برمیگردم!
ازخونه زدم بیرون و روندم سمت خونه خاله اینا..
باید باترلان تموم میکردم این بازی مسخره رو
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #102 هر کس اومد من رو هم صدا کن با همدیگه بریم...... _باشه خودم ه
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#103
نه من به هیچ عنوان نمیزارم قلبم تحت تسلط این دختره دربیاد
من از این متنفرم تا نابودش نکنم آروم نمیشم
سعی کردم بخوابم تا بتونم از فکر پریا در بیام....
**
(پریا)
با تقه ای که به در خورد سریع از خواب بیدار شدم
به طرف در رفتم و در رو بازکردم
ییلماز جلوی در بود
وقتی در رو باز کردم و منو دید سریع سرش رو پایین انداخت و گفت:
_خانم ،آقای صمدی گفتن شما و آقای اسماعیلی رو صدا کنم تا بیاین نهار بخوریم
لبخندی زدم تشکر کردم ییلماز از پله ها پایین رفت
منم در رو بستم و داخل اتاق شدم
به آرشام نگاه کردم که با چهره ی معصومانه رو تخت خوابیده بود
انگار نه انگار پشت اون چهره یه آدم عوضی و از خود راضی پنهان شده
یهو یه فکری به ذهنم زد عجب چیزی میشه
من تا آرشام رو به غلط کردن نندازم آروم نمیشم
باید همه ی نفرت هام رو تو سرش خراب کنم
چرا من اینقدر از این پسره متنفرم ؟؟باید تو این عملیات حسابی ادبش کنم
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
**
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وسی_سه بادیدن شیشه ی شکسته توی دستش غالب تهی کردم.. _ع؟ بند
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_وسی_چهار
نیم ساعت بعدجلوی خونه ی خاله اینا پارک کردم وازماشین پیاده شدم..
واسم مهم نبود خاله ناراحت میشه وعواقب کارم چی میشه چون روز اول با ترلان این نقشه رو کشیدیم واز همه مهم تر این نقشه ی خود ترلان بود..
زنگو زدم و بدون حرف درباز شد..
پوف کلافه ای کشیدم ورفتم داخل...
اومدم زنگ واحدشونو بزنم که دیدم دربازه..
دروبازکردم ومتوجه شدم همه برق ها خاموشن..
باتعجب وارد خونه شدم که بادیدن شاخه های گل رز وشمع های پایه کوتاه که راهشون به اتاق خواب میرسید تعجبم هزار برابر شد!
بهت زده ترلانو صدا زدم...
بانشستن دستی روی شونه ام به عقب برگشتم وبادیدن ترلان بااون لباس چشمام گرد شد!
ترلان_ خوش اومدی عشقم...
عصبی بهش توپیدم:
_این دیگه چه کاریه؟
ترلان_ خوشت نیومد؟
باصدای بلندی عربده کشیدم: معلومه که خوشم نیومد.. خجالت بکش جمع کن خودتو!
ازاومدنم پشیمون شدم.. اومدم از در بزنم بیرون که با کوبیده شدن چیزی توسرم درد وحشناکی توی تک تک سلول های مغزم پیچید و سرم گیج رفت..
همونجا کنار در افتادم و دیگه چیزی نفهمیدم!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
رمان عشق دیرینه در وی آی پی تمام شد😍😍
دوستان عزیز کانال وی آی پی عشق دیرینه کامل بارگذاری شده
زودتر بخرید تا افزایش قیمت نزدیم😍😍
کسانی که مایل به خرید وی آی پی هستن مبلغ ۴۰ هزار تومن رو به شماره کارت زیر بفرستن
6063731160771326مهدی محمد علی زاده فیش واریزی رو هم به آیدی زیر بفرستید۰🙃💞 @admin_part پارت اول عشق دیرینه👇👇👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/15718
عشقدیرینه💞
رمان عشق دیرینه در وی آی پی تمام شد😍😍 دوستان عزیز کانال وی آی پی عشق دیرینه کامل بارگذاری شده زودت
.
۵۰۰ پارت هست کلا و تو کانال اصلی ۱ سال طول میکشه تموم شه رمان
بیا همشو یجا بخون😍😍❤️
.
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وسی_چهار نیم ساعت بعدجلوی خونه ی خاله اینا پارک کردم وازماش
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_وسی_پنج
صحرا:
ساعت ۳ونیم صبح بود ومهراد هنوز برنگشته بود.. تموم تنم درد میکرد وازشدت تب داشتم میسوختم.. حال خرابم به کنار سکوت خونه اونقدر ترسناک شده بود واسم که داشتم سکته میکردم ازترس!
آخرشم دلو زدم به دریا وشماره ی مهرادو گرفتم..
هرچی منتظر شدم جواب نداد..
نگرانش شدم..
قرار بود زود برگرده .. چرا جواب نمیده.. دلم ضعف میرفت.. انگار یک سال بود هیچی نخورده بودم..
بااسترس دوباره شمارشو گرفتم ومنتظر جواب شدم..
داشتم ناامید میشدم که جواب داد..
_بله؟
صدای زنونه ای که توی گوشی پیچید دست وپامو لمس کرد..
ترلان بود.. به ساعت نگاه کردم.. ۳ونیم صبح.. وای.. دستم میلرزید ونمیتونستم گوشی رو قطع کنم..
اومدم قطع کنم که صداش به گوشم رسید..
ترلان_ الو؟ چرا حرف نمیزنی؟
بالکنت گفتم:
_گوشی شوهرم دست تو چیکار میکنه؟
ترلان_ صحرا؟
_گوشی روبده به مهراد!
ترلان_ مهراد خسته اس خوابه.. فردا زنگ بزن خداحافظ.. وقطع کرد
بی اختیار شروع کردم به جیغ کشیدن.. گوشیمو کوبوندم توی دیوار وهمه محتویاتش ریخت بیرون..
بی توجه به ساعت مجسمه ی سرامیکی روی عسلی رو برداشتم و با همون جیغ های دلخراش کوبوندمش روی میز شیشه ای وسط مبل و هزار تکه شد..
آروم نشدم.. به بقیه ی وسایل حمله کردم که زنگ خونه پیاپی زده شد..
بازنکردم و عسلی رو بلند کردم وکوبوندم زمین..
صدای اقای اکبری سرایدار ساختمان به گوشم رسید..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #103 نه من به هیچ عنوان نمیزارم قلبم تحت تسلط این دختره دربیاد
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#104
به طرف پارچ آبی که روی عسلی بود رفتم با خنده ی بدجنسانه ای
پارچ رو از روی میز برداشتم بالا سر آرشام گرفتم
با صدای نسبتا بلندی گفتم:_۱و ۲ و۳
و پارچ آب رو که معلوم بود سرده رو سر آرشام خالی کردم
آرشام با وحشت از جاش بلند شد و همونطوری که آب از سر و صورتش میچکید گفت:
_چه خبره چی شده؟؟وقتی دید من از خنده ریسه رفتم
تازه فهمید که چی شده برای همین با عصبانیت و اخم به طرفم اومد
از چشاش خشم میبارید برای همین هر قدمی که به طرفم میومد یه قدم عقب تر میرفتم
تا اینکه به دیوار برخورد کردم آرشام جلوم ایستاد و گفت:
_این کار رو تو کردی؟؟چهره ی مظلومانه به خودم گرفتم
همون چهره ای که همه ی افراد با این چهره دلشون به حالم میسوخت
لبام رو ورچیدم و گفتم:_خب چیکار کنم؟
هر چقدر صدات کردم از خواب بلند نشدی(انگار دروغ واجبه)
آرشام که فهمیده بود دروغ میگم خنده اش گرفته بود :
_آهان پس صدام کردی و بلند نشدم هان؟،
سریع سری تکون دادم که گفت:
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀