eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
22هزار دنبال‌کننده
387 عکس
307 ویدیو
0 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وسی_دو مهراد: دکتر_ نگران نباش پسرجان واسش آمپول زدم قرص ه
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 بادیدن شیشه ی شکسته توی دستش غالب تهی کردم.. _ع؟ بنداز زمین اونو بچه ای مگه؟ یکی ازکارمند هام بود! بی حال خندید وگفت: _احمق جان من صدای عشقتو میشناسم! آروم رفتم کنارش و تویه فرصت یه دفعه ای شیشه رو ازدستش گرفتم.. _دفعه ی آخرت باشه منو با جونت تهدید میکنی! اوکی؟ لبخند غمیگنی زد وگفت: _جون من واسه تو مهمه مگه؟ یه نگاه به گذشته بنداز ببین بلایی مونده به سرم بیاری؟!!!! کنارش نشستم و دستمو روی صورت داغش گذاشتم وگفتم: _اجازه میدی جبران کنم؟ خسته فقط نگاهم کرد.. ازاون نگاه هایی که تااستخونم رسوخ میکرد.. صورتشو نوازش کردم وگفتم: قرص هاتو بخور که زود خوب بشی! من میرم بیرون زود برمیگردم.. سریع بلند شدم و ازاتاق زدم بیرون.. آماده شدم وقبل از رفتنم بردمش روی کاناپه وگفتم؛ _تو اتاق شیشه ریخته.. نرو تا من برمیگردم! ازخونه زدم بیرون و روندم سمت خونه خاله اینا.. باید باترلان تموم میکردم این بازی مسخره رو @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #102 هر کس اومد من رو هم صدا کن با همدیگه بریم...... _باشه خودم ه
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 نه من به هیچ عنوان نمیزارم قلبم تحت تسلط این دختره دربیاد من از این متنفرم تا نابودش نکنم آروم نمیشم سعی کردم بخوابم تا بتونم از فکر پریا در بیام.... ** (پریا) با تقه ای که به در خورد سریع از خواب بیدار شدم به طرف در رفتم و در رو بازکردم ییلماز جلوی در بود وقتی در رو باز کردم و منو دید سریع سرش رو پایین انداخت و گفت: _خانم ،آقای صمدی گفتن شما و آقای اسماعیلی رو صدا کنم تا بیاین نهار بخوریم لبخندی زدم تشکر کردم ییلماز از پله ها پایین رفت منم در رو بستم و داخل اتاق شدم به آرشام نگاه کردم که با چهره ی معصومانه رو تخت خوابیده بود انگار نه انگار پشت اون چهره یه آدم عوضی و از خود راضی پنهان شده یهو یه فکری به ذهنم زد عجب چیزی میشه من تا آرشام رو به غلط کردن نندازم آروم نمیشم باید همه ی نفرت هام رو تو سرش خراب کنم چرا من اینقدر از این پسره متنفرم ؟؟باید تو این عملیات حسابی ادبش کنم رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ** 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وسی_سه بادیدن شیشه ی شکسته توی دستش غالب تهی کردم.. _ع؟ بند
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 نیم ساعت بعدجلوی خونه ی خاله اینا پارک کردم وازماشین پیاده شدم.. واسم مهم نبود خاله ناراحت میشه وعواقب کارم چی میشه چون روز اول با ترلان این نقشه رو ‌کشیدیم واز همه مهم تر این نقشه ی خود ترلان بود.. زنگو زدم و بدون حرف درباز شد.. پوف کلافه ای کشیدم ورفتم داخل... اومدم زنگ واحدشونو بزنم که دیدم دربازه.. دروبازکردم ومتوجه شدم همه برق ها خاموشن.. باتعجب وارد خونه شدم که بادیدن شاخه های گل رز وشمع های پایه کوتاه که راهشون به اتاق خواب میرسید تعجبم هزار برابر شد! بهت زده ترلانو صدا زدم... بانشستن دستی روی شونه ام به عقب برگشتم وبادیدن ترلان بااون لباس چشمام گرد شد! ترلان_ خوش اومدی عشقم... عصبی بهش توپیدم: _این دیگه چه کاریه؟ ترلان_ خوشت نیومد؟ باصدای بلندی عربده کشیدم: معلومه که خوشم نیومد.. خجالت بکش جمع کن خودتو! ازاومدنم پشیمون شدم.. اومدم از در بزنم بیرون که با کوبیده شدن چیزی توسرم درد وحشناکی توی تک تک سلول های مغزم پیچید و سرم گیج رفت.. همونجا کنار در افتادم و دیگه چیزی نفهمیدم! @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
رمان عشق دیرینه در وی آی پی تمام شد😍😍 دوستان عزیز کانال وی آی پی عشق دیرینه کامل بارگذاری شده زودتر بخرید تا افزایش قیمت نزدیم😍😍 کسانی که مایل به خرید وی آی پی هستن مبلغ ۴۰ هزار تومن رو به شماره کارت زیر بفرستن
6063731160771326
مهدی محمد علی زاده فیش واریزی رو هم به آیدی زیر بفرستید۰🙃💞 @admin_part پارت اول عشق دیرینه👇👇👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/15718
عشق‌دیرینه💞
رمان عشق دیرینه در وی آی پی تمام شد😍😍 دوستان عزیز کانال وی آی پی عشق دیرینه کامل بارگذاری شده زودت
. ۵۰۰ پارت هست کلا و تو کانال اصلی ۱ سال طول میکشه تموم شه رمان بیا همشو یجا بخون😍😍❤️ .
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وسی_چهار نیم ساعت بعدجلوی خونه ی خاله اینا پارک کردم وازماش
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 صحرا: ساعت ۳ونیم صبح بود ومهراد هنوز برنگشته بود.. تموم تنم درد میکرد وازشدت تب داشتم میسوختم.. حال خرابم به کنار سکوت خونه اونقدر ترسناک شده بود واسم که داشتم سکته میکردم ازترس! آخرشم دلو زدم به دریا وشماره ی مهرادو گرفتم.. هرچی منتظر شدم جواب نداد.. نگرانش شدم.. قرار بود زود برگرده .. چرا جواب نمیده.. دلم ضعف میرفت.. انگار یک سال بود هیچی نخورده بودم.. بااسترس دوباره شمارشو گرفتم ومنتظر جواب شدم.. داشتم ناامید میشدم که جواب داد.. _بله؟ صدای زنونه ای که توی گوشی پیچید دست وپامو لمس کرد.. ترلان بود.. به ساعت نگاه کردم.. ۳ونیم صبح.. وای.. دستم میلرزید ونمیتونستم گوشی رو قطع کنم.. اومدم قطع کنم که صداش به گوشم رسید.. ترلان_ الو؟ چرا حرف نمیزنی؟ بالکنت گفتم: _گوشی شوهرم دست تو چیکار میکنه؟ ترلان_ صحرا؟ _گوشی روبده به مهراد! ترلان_ مهراد خسته اس خوابه.. فردا زنگ بزن خداحافظ.. وقطع کرد بی اختیار شروع کردم به جیغ کشیدن.. گوشیمو کوبوندم توی دیوار وهمه محتویاتش ریخت بیرون.. بی توجه به ساعت مجسمه ی سرامیکی روی عسلی رو برداشتم و با همون جیغ های دلخراش کوبوندمش روی میز شیشه ای وسط مبل و هزار تکه شد.. آروم نشدم.. به بقیه ی وسایل حمله کردم که زنگ خونه پیاپی زده شد.. بازنکردم و عسلی رو بلند کردم وکوبوندم زمین.. صدای اقای اکبری سرایدار ساختمان به گوشم رسید.. @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #103 نه من به هیچ عنوان نمیزارم قلبم تحت تسلط این دختره دربیاد
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 به طرف پارچ آبی که روی عسلی بود رفتم با خنده ی بدجنسانه ای پارچ رو از روی میز برداشتم بالا سر آرشام گرفتم با صدای نسبتا بلندی گفتم:_۱و ۲ و۳ و پارچ آب رو که معلوم بود سرده رو سر آرشام خالی کردم آرشام با وحشت از جاش بلند شد و همونطوری که آب از سر و صورتش می‌چکید گفت: _چه خبره چی شده؟؟وقتی دید من از خنده ریسه رفتم تازه فهمید که چی شده برای همین با عصبانیت و اخم به طرفم اومد از چشاش خشم میبارید برای همین هر قدمی که به طرفم میومد یه قدم عقب تر میرفتم تا اینکه به دیوار برخورد کردم آرشام جلوم ایستاد و گفت: _این کار رو تو کردی؟؟چهره ی مظلومانه به خودم گرفتم همون چهره ای که همه ی افراد با این چهره دلشون به حالم میسوخت لبام رو ورچیدم و گفتم:_خب چیکار کنم؟ هر چقدر صدات کردم از خواب بلند نشدی(انگار دروغ واجبه) آرشام که فهمیده بود دروغ میگم خنده اش گرفته بود : _آهان پس صدام کردی و بلند نشدم هان؟، سریع سری تکون دادم که گفت: رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وسی_پنج صحرا: ساعت ۳ونیم صبح بود ومهراد هنوز برنگشته بود..
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 اکبری_ خانم مهرآذر خواهش میکنم دروباز کنید چی شده؟ بازکنید درو! به خودم اومدم.. داشتم میلرزیدم.. گریه میکردم وضجه میزدم.. هرچقدر زنگ خونه زده شد باز نکردم تا خسته شد ورفت.. خدالعنتت کنه مهراد.. خدا لعنتت کنه عوضی! اونقدر گریه کردم و لرزیدم که همه جا تاریک شد.. باصدای ترسیده ی مهراد چشم باز کردم.. مهراد_ صحرا؟ چشماتو باز کن.. صحرا جان توروخدا باز کن چشماتو.. اینجا چه خبرشده؟؟ چشم باز کردم وبادیدنم تند تند وخداروشکر میکرد.. مهراد_ چی شده؟ چرا اینجوری شدی؟ صدامو میشنوی صحرا؟ _ازخونه ام برو بیرون! هنگ کرده پرسید_ چی شده؟ مهراد_ صحرا قربونت بشم.. خانمم چی شده چه بلایی سرخودت آوردی؟ اکبری چی میگه؟ چه اتفاقی افتاده خواهش میکنم بهم بگو! _ولم کن عوضی.. برو همون قبرستونی که دیشب بودی.. ولم کن میگم! مهراد_ من دیشب.. دیشب شرکت کارم طول کشید.. نذاشتم ادامه ی حرفشو بزنه وبا تموم قدرتم کوبیدم توی صورتش! _دروغ نگوووو! لعنتی دروغ نگو.. بابهت اسممو صدا زد.. _صحرا... _خودم با ترلان حرف زدم.. وقتی از خستگی خوابت برده بود عشقت گوشیتو جواب داد.. خودم باهاش حرف زدم عوضییی! مهراد_ صحرا توضیح میدم.. بخدا همه چی بر علیه من شده.. به زور خودمو ازش جدا کردم بلند شدم.. _همه چی ثابت شد.. نمیخوام بهم دروغ بگی.. فقط برو.. دستمو گرفت و باچشمایی که التماس توش موج میزد نالید: _صحرا التماست میکنم به حرفم گوش کن.. @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
رمان عشق دیرینه در وی آی پی تمام شد😍😍 دوستان عزیز کانال وی آی پی عشق دیرینه کامل بارگذاری شده زودتر بخرید تا افزایش قیمت نزدیم😍😍 کسانی که مایل به خرید وی آی پی هستن مبلغ ۴۰ هزار تومن رو به شماره کارت زیر بفرستن
6063731160771326
مهدی محمد علی زاده فیش واریزی رو هم به آیدی زیر بفرستید۰🙃💞 @admin_part پارت اول عشق دیرینه👇👇👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/15718
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #104 به طرف پارچ آبی که روی عسلی بود رفتم با خنده ی بدجنسانه ای
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 _حیف که الان نمیتونم تلافی کنم چون منتظرمون هستن اینو بدون که یکی طلبت به زودی این کارت رو جبران میکنم بعد به طرف اتاقی که لباس هامون اونجا بود رفت اداش رو در آوردم و گفتم: _آره جون خودت پسره ی بیشعور و تخس شیطونه میگه بیخیال عملیات بشم و بزنم اینجا لهش کنم چند دقیقه کوتاهی گذشته بود که آرشام با لباس های تمیز و مرتب از اتاق بیرون اومد به من نگاه کرد و گفت:_چیه؟؟ هنوز که اونجایی نمیخوای بیای؟؟ سری به طرفش رفتم لباس هام مناسب بود و تازه پوشیده بودم برای همین ترجیه دادم با همون لباس ها برم با همدیگه از اتاق بیرون اومدیم خواستم به طرف پله ها برم که آرشام دستش رو به طرفم دراز کردگفت: _دستامو بگیر باید خودمون رو صمیمی نشون بدیم عین زوج های عاشق چشم غره ای نثارش کردم و با تردید دستش رو گرفتم از پله ها پایین اومدیم و به طرف میز غذاخوری که مهران و بنیتا و صمدی دورش نشسته بودن و منتظر ما بودن رفتیم وقتی ما رو دیدن مهران لبخندی زد و سری تکون داد که یعنی آفرین همینطوری رفتار کنین رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وسی_شش اکبری_ خانم مهرآذر خواهش میکنم دروباز کنید چی شده؟ ب
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 قطره اشکم روی لباسم چکید.. با صدایی که بخاطر سرماخوردی وجیغ هادیشبم کیپ شده بود گفتم: _نمیخوام به حرفات گوش کنم مهراد.. نمیخوام دیگه دروغ بشنوم.. من عطاتو به لقات بخشیدم! دستمو ازدستش کشیدم و رفتم توی اتاق.. تموم خونه به هم ریخته.. تموم خونه شیشه خورده.. این خونه چقدر واسم نفرت انگیز شده بود.. پراز خاطرات تلخ وروز های تلخ ترازاون... مهراد اومد توی اتاق.. با غم نگاهم کرد گفت: _چیکارکنم باور کنی صحرا؟ _میخوای باورت کنم؟ باحسرت دستشو توی جیبش گذاشت وباصدایی پراز غم گفت: _میخوام! _گورتو گم کن اززندگیم.. این تنها چیزیه که میتونم باور کنم که دیگه عذاب هام تموم میشه! نگاهی پرمعنا بهم انداخت و سرشو پایین انداخت و رفت بیرون! بازهم شروع کردم به گریه کردن.. خدایا بس نبود این همه گریه؟ این همه غم‌؟ این همه خون جگر خوردن؟!!! نمیدونم چقدر گذشته بود که باصدای زنی ازخواب بیدارشدم! زن_ صحرا خانم..دخترم؟ عزیزدلم؟ بیدار میشی شام بخوری؟ حالم خیلی بدبود.. انگار سنگینی تمام دنیا روی سینه ام بود.. باصدایی خفه ای پرسیدم: _توکی هستی؟ زن که توی سن وسال مادرم بود گفت: _خاتون. مستخدم جدیدم دخترم.. پاشو ببین خونتو چقدر تمیز کردم.. شبیه بهشت شده.. _مهراد کجاست؟ _آقا تواتاقشون هستن.. گفتن بیام بیدارتون کنم غذا بخورین! به سختی توجام نشستم ودرحالی که از شدت سر درد گردنمو مالش میدادم گفتم: _میشه واسم مسکن بیاری؟ حالم خوب نیست! خاتون_ البته که میارم.. صداتم گرفته اول یه چیزی بخور ته دلتو گرم کنه بعد بهت داروهاتو میدم! اونقدر گرسنه بودم که اصلا دلم نمیخواست مخالفت کنم.. مثل بچه ها که دنبال مادرشون راه میفتن دنبالش راه افتادم.. خونه از تمیزی برق میزد.. میز عسلی ها عوض شده بودن.. ازهمه مهم تر بوی غذایی بینیمو نوازش میکرد @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥