عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_ونود_ونه من کاری باشماها ندارم برین همونجایی که تا الان بودی
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#چهارصد
با بغض وصدای لرزون گفتم:
_آقاجون شما هم میخواین مثل خانواده ام طردم کنین؟
_من با دختری که 2سال تمام سراغی ازم نگرفت هیچ کاری ندارم!
_پسرتون طلاقم داده بود.. درخواست طلاق و برگه امضا شده ی طلاق رو جلوی دستم گذاشت.. چیکار میکردم؟ به دست وپاش میوفتادم؟ حتی اگه از دلتنگی هم میمردم نمیتونستم بیام بهتون سر بزنم چون نمیخواستم فکر کنید وبال گردنتونم و اومدم خودمو توی دید بندازم که خوشبختی مهرادو به هم بزنم!
مادرجون_ تو مگه میدونستی مهراد خوش بخته یانه؟ اومدی ببینی پسرم داره از غصه میمیره یانه؟ اومدی؟
مهراد که متوجه شد تمام نیزه ها سمت منه عصبی گفت:
_چرا صحرا رو سرزنش میکنین؟ من بودم حماقت کردم و فکر اشتباه کردم.. من فکر میکردم اگه نباشم صحرا خوش بخته و برعکس! صحرا هم فکرمیکرد اگه نباشه مهراد خوشبخته..
حالا که متوجه اشتباهاتمون شدیم باید سنگ جلوپامون بندازین که بازهم عذاب بکشیم؟ این عذاب ودوری تاکی باید ادامه پیدا کنه؟ مگه ما چقدر زنده ایم که برای کنار هم بودن این همه سختی بکشیم؟ هان؟ چه گناهی کردیم عاشق هم شدیم؟
آقاجون_ گناهتون اینه با احمق بازی گند میزنین به زندگی هاتون بزرگ ترهارو آدم حساب نمیکنین!
_آقاجون ما پشیمونیم.. گذشته رو از زندگی هامون حذف کردیم ومیخوایم برای آینده تلاش کنیم و به کمک شما نیاز داریم!
آقا جون روبه مادر جون کرد وگفت:
_خانم شما چی میگی؟
با غم به مادرجون نگاه کردم!
دستشو باز کرد وبا بغض گفت:
_بیا بغلت کنم عروسکم..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #260 _حیف این چال گونه ها نیست با نخندیدن ازم مخفی کنی؟ سرم رو پای
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#261
_صمدی گفته ما برگردیم اینا مراقبش هستن
از اینجا هم میبرن شهرستان خونه پدرش
سری تکون دادم ......
بدون هیچ حرفی پشت سرش به طرف ماشینش رفتم ......
سوال ماشین شدیم .....
همین که ماشین رو روند .....
با نگرانی به طرفش چرخیدم و گفتم:
_حالا به صمدی چی باید بگیم
_همونی که اتفاق افتاده ،.....
با بچه های سازمان هم هماهنگ میشم.....
بنیتا رو تعقیب کنن شهرستان رو که شناختن
بعد از چند روز برن و دستگیرش کنن
به نظرم بنیتا از خیلی کارهای صمدی خبر داره
چون صمدی ظهر از اینکه بنیتا رفته بود
بیرون....
ترسیده بود و میگفت قرار بوده بنیتا بدون خبر صمدی هیچ کاری نکنه
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #چهارصد با بغض وصدای لرزون گفتم: _آقاجون شما هم میخواین مثل خانواد
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#چهارصد_ویک
باخوشحالی وذوقی غیرقابل توصیف خودمو توی بغل مادرجون جا کردم وگفتم؛
_خیلی معذرت میخوام.. شرمنده ام.. امیدوارم حلاکم کنید..
بعداز کلی ابراز دلتنگی و قربون صدقه آقا جونم بغل کردم و بوسیدم...
مهرادکه با دیدن ما لب ولوچه اش آویزون شده بود گفت:
_حالا که دخترتو بهتون برگروندم نمیخواین منم ببخشین؟
مادرجون_ باتوکه کلا کاری ندارم پسره ی بی عقل!
بابغض ساختگی گفت:
_باشه.. بامن کاری ندارید من دیگه برم انگار اینجا جای واسه من ندارین!
آقاجون که هنوزم دستاش دور شونه ام بود بیشتر به خودش فشارم داد و روی موهامو که از شالم بیرون اومده بود بوسید وگفت:
_نظرت چیه عروس ببخشیمش یا هنوز جا داره؟
_با لبخندی دندون نما به مهراد نگاه کردم که داشت با چشم واسم خط ونشون میکشید!
_آقا جون این ازالان داره باچشم تهدیدم میکنه چه بخششی آخه؟
_من؟ گردن من از مو باریک تره کجا تهدید کردم نامرد؟
سرمو بلند کردم وبه آقا جون گفتم:
_فکرکنم گناه داره!
بااین حرفم 4تایی زدیم زیر خنده و خلاصه بعداز یک ساعت منت کشی وعجز والتماس مادروپدرش بخشیدنش به شرطی که دیگه کاری نکنه دلشون بشکنه و بدون مشورت قبلی اقدام به هیچ کاری نکنه!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #261 _صمدی گفته ما برگردیم اینا مراقبش هستن از اینجا هم میبرن شهرس
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#262
فک کنم میترسه بنیتا یه حرف هایی بزنه
الان هم صددرصد باهاش محافظ میفرستن
شهرستان باید به بچه های سازمان بگم خیلی مراقب باشن
سری تکون دادم و در ادامه حرفش گفتم:
_فردا هم روز مهمی هست .....
باید چند تا نیرو بگیم اطراف خونه صمدی استتار کنن
آرشام حرفم رو تایید کرد...
و دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد
بعد از چند دقیقه آرشام ماشین رو جلوی خونه نگه داشت
از ماشین پیاده شدیم و به طرب در ورودی رفتیم
همین که در رو باز کردیم ..
صمدی رو دیدیم که داره تو سالن راه میره ..
وقتی صدای در رو شنید سریع به طرف در چرخید
با دیدن ما با خشم به طرف آرشام اومد و گفت:
_چه بلایی سرش آوردی هان؟
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #چهارصد_ویک باخوشحالی وذوقی غیرقابل توصیف خودمو توی بغل مادرجون جا
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#چهارصد_ودو
نشسته بودیم توی پزیرایی گرم صحبت بودیم که آقا جون لیوان چاییشو روی میز گذاشت و روبه مادرجون گفت:
_مهری خانم این چایی ها به من نمی چسبه قربونت دستت پاشو خودت یه چایی خوش مزه بیار که کنار بچه هام فقط چایی های خودت میچسبه!
مادرجون با ناز ودلبری مخصوص خودش چشمی کش دار گفت و بلندشد رفت توی آشپزخونه!
آقاجون_ خب تعریف کنین ببینم چطوری دوباره به هم برگشتین؟ چندوقته باهمین؟
وای کاش مهراد بهشون نگه صیغه خوندیم و هم خونه هستیم..
باچشم وابرو به مهراد اشاره کردم چیزی از اون موضوع نگه که آقا مهراد کرمش گرفته بود تلافی کارمو بکنه!
اومد دهن باز کنه که سریع گفتم:
_توشرکت دوست مهراد کار میکردم واونجا همدیگه رو دیدیم.. نیشمو باز کردم وادامه دادم؛
بعدازاونم به طور خیلیییی اتفاقی مهراد بااون شرکت پیشنهاد شراکت چشمگیری داد که نمیشد دست رد بهش زد..
مدیونید فکرکنید بخاطر من بوده.. همه چی خیلی اتفاقی بوده! باحرف های من
آقا جون بلند بلند میخندید ومنم هی آب وتابش میدادم.. خودمم غش کرده بودم
میون خنده هام یه لحظه چشمم به مهراد افتاد که داشت باعشق ونگاهی دلفریب درحالی که لبخندی کمرنگ روی لبش بود بهم نگاه میکرد..
خنده از لبم پرکشید وجاشو به خجالتی دل نشین داد..
نگاهمو که دید چشمک ریزی زد.. مثل خودش چشمک نامحسوسی زدم که یواشکی واسم بوسه فرستاد...
باخجالت سرمو پایین انداختم ومشغول بازی کردن با انگشتم شدم.. یه کم بعد
مادرجون باسینی چایی اومد و درحالی که اونم لبخند به لب داشت گفت:
_پس اون شراکت بزرگی که زبون زد فامیل شده بود بخاطر صحرا خانم بوده!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
🅾 هــم موهای زائد بــدنت رو بــزن هم 50بیماری رو از بــدنت دفــع کن😱☝️
➖کلافه شدی از اینکه موهای زائد بدنت زود در میاد و هی باید #تـیـغ یا #ژیلت بزنی؟😭🪒
✅دوست داری کمتر از ۴دقیقه 😳 بدنت رو شـِـیو کنی جوری که انگار لیزر کردی؟ بدون ضرر
🧴 اینجــا هم خودتو درمــان کن هم موهای زائــدت برطرف کن😊👇
https://eitaa.com/joinchat/2022310208C35fc95ad57
🔴 ۴۱ هزار نفر عضو این کانال هستن تو هم بیا و اصول مراقبت پوستی رو یادبگیر👆
هدایت شده از ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🌸 تصور کن...
یه روز صبح از خواب پا میشی، دست میکشی روی پوستت، نرمتر از همیشه😍!
دیگه خبری از موهای زائد آزاردهنده نیست، دیگه نیازی به تیغ یا لیزر گرون نداری!
🤔 میخوای بدونی چطوری؟
✅️همین حالا روی لینک زیر کلیک کن و راز این معجزه رو کشف کن!
https://eitaa.com/joinchat/2022310208C35fc95ad57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مژده دهید که رسید
ماه بارش رحمت الهی 💭
آمد بهار جان ها
#ماه_رجب
@estory_mazhabi
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
✅ لطفا قلیون بکشید ✅
اگه فواید عجیب قلیون رو
میدونستی هر روز میکشیدی
🔹حرف منم نیست ، حرف متخصص معروف طب سنتی هست که هم خودش میکشه هم به بیماراش تجویز میکنه😂
برای دیدن فواید قلیون بزن رو لینک👇
http://eitaa.com/joinchat/2048327879Cdada88b6a5
فیلمو سنجاق کردم آموزشم میده😄
هدایت شده از ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
⭕️ کدوم یک از مشکلات زیر رو دارید؟
قند بالا فشار خون بالا زانو درد
آرتروز مشکلات گوارشی سینوزیت
سر درد احساس خستگی سنگ کلیه
با این دستور العمل مشکلتو حل کن 🤫👇
http://eitaa.com/joinchat/2048327879Cdada88b6a5
میتونی برای هر بیماری از #کانال_رسمی_اَبَردَوا مشاوره #رایگان بگیری 😍👏
هیچ چیزی در این دنیا
خالی تر از جای خالی تو نیست؛
آن هم با هیچ چیز
پر نمیشود
که نمیشود
که نمیشود...
#حاج_قاسم #وعده_صادق
@estory_mazhabi
هدایت شده از مشتریان گسترده ترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️این کلیپ رو از دست نده
روزتو میسازه :
😆🤪😆🤪😆🤪
برای دیدن طنزهای بیشتر انگشت مبارک رو بزن رو #کاکتوس ها
🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵
🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵
🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵
مراقب باش دستت خار خاری نشه😝😝