eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
Page320.mp3
661.9K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه طه✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
∞💎🌿∞ 🌼آنها ... 🌿بارِ ، 🌼بستند و رفتند ... . 🌸و ما دل💓 ‌بسته شدیم به دنیا . . .. نیازمند هستیم😔 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
∞💎🌿∞ 🌼آنها ... 🌿بارِ #سفر ، 🌼بستند و رفتند ... . 🌸و ما #امّا دل💓 ‌بسته شدیم به #مسافرخانه دنیا . .
2⃣3⃣3⃣1⃣🌷 💢بارها شده بود از میخواستم از بگه، چون میدونستم لحظه ی شهادت کنارش بوده....اما هربار به یه ای بحث عوض میشد و هیچی نمیگفت! میدونستم گفتنش براش سخته اما این سوالی بود که درگیرش شده بود و کسی جز ابوعلی نمیتونست جوابم رو بده! 💢 دقیق یادم نمیاد، ولی اگر اشتباه نکنم پارسال شب🌙 حضرت زهرا بود که برای چندمین بار خواستم برام از شهادت بگه.... و متن زیر تنها چیزی بود که گفت: چون تیر تو سینه اش خورده بود و شُش سوراخ شده بود با نفس ، خون بالا میاورد....🥀 و چند دقیقه بیشتر.... 💢 درگیری بسیار سخت بود و با توجه به فشار دشمن،👹 هر لحظه ممکن بود دستور عقب نشینی صادر بشه،🥀لذا گمان اینکه نکنه جا بمونه ، خیلی اذیتم میکرد...😔 همه دنبال کار خودشون بودن و چون فرمانده رو از دست داده بودیم ، روحیه ی همه شده بود.. 💢 پیکر رو با زحمت رو دوشم گذاشتم و اصلا حواسم به دور و اطرافم نبود که مدام به سمتمون تیر اندازی میشه... 200 متر به سختی و زحمت حرکت کردم و هر چند قدم می ایستادم و نفس تازه میکردم و باهاش درد و دل میکردم.. 💢 چون روی اش فشار بود، از دهانش خون میومد و لباس👕 و صورتم از خون 💔پاکش رنگین شده بود.... اون لباسم رو یادگار دارم... و چند ماه بعد هم با ناگفته های زیادی که در سینه اش ماند به رفیق پیوست.... ✨ 🕊 🌷 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍁 🍃اگر می‌خواهید کسی را وارد انقلاب کنید. باید با ، وارد کنید.عده‌ای باید دل❣ به آتش 🔥بزنند#و بسوزند.تا عده‌ای را کنند. 🍂انقلاب دارد و صاحب آن حضرت حجت (عج) است. است که دارد ما را نگه می‌دارد و انقلاب است که دارد ما را حفظ می‌کند.✔️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
صدای #مشتاق دربی سیم📞 بلند شد من #مشتاقم .... تیـ💥ــرخوردم .... دارم حسینی می شوم😭 عبدالله، عبدالله
🌸🥀 🍀●نذر کردم که اگرخداچند پسر سالم به من عنایت فرماید آنهارا تربیت کنم تا امام زمان علیه السلام شوند. وحسین آقا وقتی درسش تمام شد به خدمت سربازی در رفت وبعداز اتمام سربازی به سپاه رفت و گفت: مامان چون توخیلی دوس داری من سربازامام زمان السلام باشم میروم آنجاخدمت کنم . 🍂 🌼اولین بار که سپاه پوشید و دیدمش انگار بهترین روز عمر من بود. خودش سفید و زیبایی 😍داشت و انگار در این لباس سبز 💚می‌درخشید.»✨ 🌸🥀 🍀●حسین آقا بزرگ‌شده امام حسین علیه السلام بود وچای ریز آقا بود. و من تو 😭های علی اصغرسلام الله علیه به فرزندانم بودم. و حسین هم همانطور که خودش راهشو انتخاب کرد فدای راه ابا علیه السلام شد.✨ ✍راوی‌: مادرشهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 2⃣2⃣ #سبک_زندگی_قرآنی✨ ✴ #کاری_که_هم_ردیف_کفر_به_خداست❗️ 🌺 وَ أَمَّا مَنْ أُوتىَِ كِتَابَهُ
❣﷽❣ 3⃣2⃣ 😍درمان بیماری های روحـی و روانی ، قرآن است.😍 ⚠️چنانچه امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «دَواء دَوائکُم و نَظمُ ما بَینَکُم» 📩ترجمه: شفای هرگونه بیماری های و انسان، قرآن مجید است.😍} ❓خداوند میفرماید: وَ نُنَّزِّلُ مِنَ القرآنِ ماهُوَشِفاءورحمة لِلمؤمنین. 💤خداوند سبحان فرمود: ماراه درمان رو به مؤمنین نشون میدیم☺️ ➕نه تنها طبیب میفرستیم، ➕نه تنها دارو میفرستیم، ✅بلکه میفرستیمـــــ.... نفرمود: قرآن، دواست❌ نفرمود: وَنُنَزِّلُ مِن القرآنِ ماهُوَ ❌ بلکـــــــه فرمود: وَنُنَزِّلُ مِنَ القرآن ماهُوَ ✅ 💊ممکنه کسی دارو مصرف کنه و شفا پیدانکنه اما 💊ممکن نیست چیزی شفا باشه و انسان شفا پیدا نکنه😉🙂 👈لذا فرمود: ما شفا بخشیدیم امــــــــا امــــــــــا امـــــــــــــا 😊 🔻خدا این شفا وعنایت رو فقط به مؤمنا عنایت کرده😇 💯 ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_38.mp3
9.28M
۳۸ 🌸بلایا، تنگناها و سختی ها؛ یا برای رشد و ارتقاء بخش انسانی توأند! یا کفاره ی گناهان گذشته ی تو.... 🍃درهر صورت ، حتماً با خود خیر می‌آورند! از رسیدنشان زیاد غصه نخور. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ ‍ 💢 #بیمه_گر_شرف ...‏ 🔰در هر جای زمین، زیر آسمان خدا، فتنه ای، غارتی، قتلی، حق کشی، حرام خواری، ب
:✨ |•°حسیـن‌جانم... دردمندم... ...💔 جزت💓و،و راه‌تــو قلب‌سوزانم‌نیست🙃🖤✨|• ——⃟‌🖤⃟🥀⃟🕌⃟—— {محاسبه‌اعمالِ‌شبانه‌🌙روفراموش‌نکن،بنده‌ی‌مخلصِ‌خدا.} #دعاکن🍂 🤲 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 4⃣1⃣#قسمت_چهاردهم 💢فقرا و #مساکین شهر از این خبر، #مطلع
📚 ⛅️ 5⃣1⃣ 💢 تو چشم به 🌫مى دوزى... قامت دو نوجوانت را دوره مى کنى و مى گویى : این کار را به شما مى گویم تا ببینم خودتان چه مى کنید. عون و محمد هر دو با مى پرسند:رمز؟!و تو مى گویى : آرى، 🔒 رضایت امام به رمز این کلام ،گشوده مى شود. بروید، بروید و امام را به بدهید. همین... به مى رسید...اما... 🖤هر دو با هم مى گویند: اما چه مادر⁉️ را فرو مى خورى و مى گویى : مى خورم به حالتان . در آن سوى هستى ، جاى مرا پیش خالى کنید.... و از ، آمدن و پیوستنم را بخواهید.هر دو را به حلقه اشک 😢چشمهاى تو مى دوزند و پاهایشان مى شود براى رفتن... 💢 مادرانه تشر مى زنى :بروید دیگر، چرا ایستاده اید؟!چند قدمى که مى روند، صدا مى زنى:راستى! و هر دو بر مى گردد.سعى مى کنى محکم و آمرانه سخن بگویى:همین باشد. برنگردید براى وداع با من ، پیش چشم حسین.و بر مى گردى... 🖤و خودت را به درون خیمه 🏕مى اندازى و تازه نفس اجازه مى یابد براى رها شدن و مجال پیدا مى کند براى ترکیدن و اشک 😭راه مى گشاید براى آمدن. به گریه مى گذرد؟ از کجا بدانى ؟فقط وقتى طنین به رجز در میدان مپیچید،... به خودت مى آیى و مى فهمى که کلام رمز، کار خودش را کرده است و پروانه از سوى امام صادر شده است. 💢 شاید این باشد که صداى فریاد عون را مى شنوى... از آنجا که همیشه با تو و دیگران ، آرام و به مهر سخن مى گفته.... نمى توانستى تصور کنى که ذخیره و ظرفیتى از فریاد هم در حنجره داشته باشد. ، دل تو را که از خودى و مادرى، مى لرزاند، چه رسد به دشمن که پیش روى او ایستاده است: 🖤آهاى دشمن ! اگر مرا نمى شناسید، بشناسید! این منم فرزند طیار، شهید که بر تارك بهشت🌸 مى درخشید✨ و با بالهاى سبزش در فردوس پرواز 🦋مى کند. و در روز حشر چه افتخارى برتر از این ؟!ذوق مى کنى از اینهمه و و این اشک که مى خواهد از پشت پلکها سر ریز شود، است.... 💢 اما اشک و و آه ، همان چیزهایى هستند که در این لحظات نباید خودى نشان دهند. حتى بنا ندارى پا را از خیمه بیرون بگذارى . آن هنگام که بر تل پشت خیمه⛺️ ها مى رفتى و و میدان را نظاره مى کردى ، فرزند تو در میدان نبود.اکنون از درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنى به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک. 🖤 و این دو گل 🌷نورسته چه دارد پیش !اگر همه جوانان عالم از آن تو بود، را فداى یک نگاه حسین مى کردى و عذر مى خواستى . اکنون از این دو هدیه کوچک، کافیست تا تلاقى نگاه تو را با حسین پرهیز دهد...🍂 ...... 🍃🌹🍃🌹 @sHAHIDnAZARZADEH
4_5983565187712549062.mp3
15.69M
📎حرف های مدافع حرم 🔺برای من نامه نوشتین 🔻با نامه کم نمیشه درد دوری 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💥🕊🖤💥🖤🕊💥 🔻تا باز در بگیرد پسرش را یک دست عصا,دست هم کمرش را 🔺از داغ شده چشمان و خون💔« ای کاش خدا پاک کند چشم ترش را »😭 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ 🌹عمری به 🌱بیهوده گفتن سر نکردیم😔 ها گفتند 🌹و ما نکردیم🗓 🌱دل در تب لبیک زد ولی ما💔 🌹لبیک گفتن 🌱را لبی هم تر . . .😭 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🦋سکوت سرد و چهار تا دیوار که روی تک تک آنهاست ، عکس🖼 پدر 🦋نگاهِ یخ زده اش می شود با اشک😢به گریه گفت ، چه 🌸، قاب عکس پدر 🌺 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_رحمت_پروردگار_حجت_الاسلام_عالی.mp3
2.41M
♨️رحمت پروردگار 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥 #ڪلیپ 💞🍃ما سنگر می سازیم،👌 #كلاه‌_خود می پوشیم و #ماسک می زنیم.... اما مقام امن را در جایی دیگر
+از زبانِ همسـرشهید😊👇🏻 ☘چند سال از گذشته بود که مرتضی سیگارش را ترک کرد. دلیلی که برای این کار ذکر کرد این بود که "امام زمان" در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند؛ 🌱در این صورت من می توانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟ این گونه بود که دیگر هرگز لب به نزد... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💥 ⚡️ 🌾گر طالب بدان✋🏻 خوبه اول وقت باشه🌱 وگرنه همه بلدن... اول غذا بخورن... اول یه دل سیر چت کنند...📱 اول ... 🌾خلاصه اول همه رو انجام میدن😑بعد بخونن....💡 کسی که دنباله باید از تموم تعلقات دنیا بکشه...☝️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page321.mp3
708.2K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه طه✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#صدا ... رفت تصویر ... رفت #یادت...!!! یادت اما نمی رود ... #هر_ثانیه...!!! دلتنگ 💔تراز دیروزم
3⃣3⃣3⃣1⃣🌷 ♨️پهلوان بی شهید ابراهیم هادی از زبان شهید🌸🌱 🔱بعد از حال و روز خودم را نمی فهمیدم ابراهیم همه ی زندگی من بود خیلی به او بودیم او نه تنها یک برادر،که مربی ما نیز بود بارها با من در مورد صحبت می کرد و میگفت: چادر یادگار زهرا (س) 🥀است،ایمان یک زن، وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کندو... ♨️وقتی می از خانه 🏘بیرون برویم یا به مهمانی دعوت داشتیم به ما، در مورد نحوه برخورد با توصیه می کرد و...اما هیچگاه امرو نهی نمی کرد! ابراهیم تربیتی را در نصیحت کردن رعایت می نمود در مورد هم بارها دیده بودم که با شوخی و خنده، ما را برای نماز صبح🌤 صدا می زد و می گفت:«نماز،فقط اول وقت و » 🔱همیشه به در مورد اذان گفتن نصیحت می کرد می گفت: هرجا هستید تا صدای اذان را شنیدید، حتی اگر سوار 🛵هستید توقف کنید و با صدای بلند، پروردگار را صدا کنید و اذان بگوئید.زمانی که مجروح💔 بود و به خانه🏡 آمد از یک طرف ناراحت بودیم و از یک طرف خوشحال! ناراحت برای زخمی شدن ابراهیم و خوشحال که بیشتر می او را ببینیم. ♨️خوب به یاد دارم که به دیدنش آمدند. ابراهیم هم شروع به خواندن کرد که فکر کنم خودش سروده بود:اگر عالم همه با ما ستیزنداگر با خونم را بریزنداگر شویند با خون پیکرم رااگر گیرند از پیکر سرم رااگر با آتش🔥 و خون خو بگیرم سرخ ❤️رهبر بر نگردم 🔱باره ها شنیده بودم که ، از این حرف که می گفتند:فقط میریم جبهه برای شدن و... اصلا خوشش نمی آمد!به دوستانش می گفت: همیشه بگید ما تا لحظه آخر تا جایی که داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم، اگر خدا خواست و نمره ی ما بیست شد آن وقت شویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم ♨️می گفت باید با این بدن کار کنیم ، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش دید، پای کارنامه ما را امضا کند و شهید 🌼شویم. اما ممکن هم هست که لیاقت شدن را با رفتار یا کردار بد از ما گرفته شود. 🔱سال ها از ابراهیم گذشت.هیچکس نمیتوانست تصور کند که فقدان اوچه برسر خانواده ی ما آورد.مادرما ازفقدان ابراهیم ازپا افتاد و...تااینکه ۱۳۹۰ 📆شنیدم که قرار است سنگ یادبودی برای ابراهیم، روی قبر یکی از گمنام دربهشت🌸🥀 زهرا(س) ساخته شود. ♨️ابراهیم گمنامی بود.حالا هم مزار یادبود او روی قبر یکی گمنام ساخته میشد.در واقع یکی ازشهدای گمنام به واسطه ابراهیم تکریم میشد.این ماجرا گذشت تا اینکه به کنار بود او رفتم.روزی که برای اولین بار در مقابل مزار ابراهیم قرار گرفتم، یکباره بدنم لرزید! رنگم پرید و با به اطراف نگاه کردم! چند نفر از بستگان ما هم همین حال را داشتند! ما به یاد یک ماجرا افتادیم که سی سال قبل در همین# نقطه اتفاق افتاده بود! 🔱درست بعد از آزادی خرمشهر، پسر عموی مادرم، شهید حسن سراجیان به رسید.آن زمان ابراهیم مجروح بود و با عصا راه می رفت. اما بخاطر ایشان به بهشت زهرا 🌷(س) آمد.وقتی حسن را دفن کردند، ابراهیم جلو آمد و گفت: ♨️ خوش به حالت ، چه جای خوبی هستی! ۲۶ و کنار خیابان اصلی . هرکی از اینجا رد میشه یه فاتحه برات می خونه 🏠و تو رو یاد میکنه . بعد ادامه داد: من هم باید بیام پیش تو! دعا 🤲کن من هم بیام همینجا، بعد هم با عصای خودش به زمین زد و چند قبر آن طرف تر از رانشان داد! چند سال بعد، درست همان جایی که ابراهیم نشان داده بود، یک گمنام دفن شد.و بعد به طرز عجیبی یاد بود ابراهیم در همان مکان که خودش دوست داشت قرار گرفت!!!💥 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh