🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣1⃣ به یاد #شهید_مصطفی_عارفی 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠لبخندی که نشان از یک دیدار مبارک داشت😍
#شهید_مصطفی_عارفی
🌹پنج نفری سر سفره نشسته بودیم. من گفتم از ما پنج تا، یکیمون خمس این راه می شه.🕊
🌹 بیاین یک قراری بذاریم هرکس شهید شد اون لحظه آخر که می گن امام حسین (ع) و بقیه اهل بیت میان؛ وقتی اهل بیت رو دید یک کاری کنه که بقیه بفهمن که دیده.
🌹بعد از این صحبت قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه.☺️😍
🌹ما می دونستیم این حقیقت وجود داره و ایمان داشتیم به اینکه اهل بیت اون لحظه آخر تنهامون نمی ذارن👌 ولی در حد شوخی بود که این موضوع رو مطرح کردیم.
🌹بعد از چند ساعت که برای بازپسگیری و آوردن پیکر شهدا به تل مزار رفتیم وقتی به سنگر آقا مصطفی رسیدم، دیدم مصطفی به صورت روی زمین افتاده.😥
🌹همین که مصطفی رو برگردوندم، دیدم خون تازه از مصطفی روی زمین ریخت انگار همین الان شهید شده🕊😍 در همان لحظه دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست.
🌹اونجا بود که یاد اون شوخی سر سفره افتادم. پیکر مطهر مصطفی رو به پایین تل مزار آوردیم با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد، اما هنوز لبخند مصطفی بود.👌
🌹خدا رو شکر که تمام لباس های من متبرک به خون شهید مصطفی شده بود.❣
🌹هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه....😣
#راوی: #شهید_حسین_هریری
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#چهار_رفیق #چهار_شهید 🌹شهید محمد اسدی 🌹شهید کوهساری 🌹شهید عارفی 🌹شهید جاودانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
توعراق وقتی دیدمش گفتم تاکی هستی
گفت تا وقتی که شهید شم بعد چند روز پرید. به نقل از هم رزم شهیدان درعراق
#شهید_جواد_کوهساری
🌷☘🌷☘
از عراق رفت سوریه انگار کار ناتمومش اونجا تموم میشد. به عشق جنگ با اسرائیل میجنگید. تا اینکه پرید خودشو تو تدمر به جواد رسوند.
#شهید_مصطفی_عارفی
🌷☘🌷☘
بعد از مصطفی خیلی بی تابی میکرد. توسوریه مردونه میجنگید حرفشم همین بود دلم برا خونواده تنگ شده ولی....
یا جنگ تموم شه یا شهید شم مرخصی نرفت
تا خلاصه پرید.
#شهید_محمد_اسدی
🌷☘🌷☘
از اینکه رفقاش پریده بودند خودش مونده بود، ناراحت بود تا مزد نوکریشو شب عاشورا گرفت و آسمانی شد.
#شهید_محمد_جاودانی
🌷☘🌷☘
حالا توعکساشون چهارتایی میدرخشند.
امروز چهارتایشون سرسفره ارباب مهمون هستند😭😭
التماس دعا رفقا.......
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
7⃣4⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔹سید ابراهیـم میگفت:
دفعه اول که به سوریه اعزام شدم
در عملیات تدمر
خمپاره درست خورد کنار من
ولی به من چیزی نشد..
🔸گفتم شاید مشکل مالیے دارم
خدا نخواسته شهید بشم..
🔹آمدم ایران و مباحث مالی خودم را حل کردم..
🔸دفعه دوم که رفتم سوریه،
باز خمپاره خورد کنار من و
به من چیزی نشد..
گفتم شاید وابستگےبه خانواده
و بچه هاست که
نمیذاره شهید بشم..
آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم..
🔹و برای بار سوم
که به سوریه اعزام شدم در عملیاتے ترکش خوردم و مجروح شدم
ولی شهید نشدم..
🔸به ایران که آمدم
نزد عارفی رفتم و از او مشكلم را پرسیدم...
ایشان گفتند:
♥من كان لله كان الله له♥
تو برای خدا به جبهه نمی روی
برای شهادت می روی..
🔹نیتت را درست کن
خدا تو را قبول می کند..
🔸پدرش مے گفت :
این دفعه آخر مصطفی
(سيدابراهيم)
عجیب بال و پردرآوره بود
دیگر زمینی نبود..💚
🔹رفت و به آرزويش
رسيد..
#شهید_مصطفے_صدرزاده🌷
#شهید_مصطفی_عارفی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
لبخندی که نشان از یک دیدار مبارک داشت. #شهید_مصطفی_عارفی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣4⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠لبخندی که نشان از یک دیدار مبارک داشت😍
#شهید_مصطفی_عارفی
🌹پنج نفری سر سفره نشسته بودیم. من گفتم از ما پنج تا، یکیمون خمس این راه می شه.🕊
🌹 بیاین یک قراری بذاریم هرکس شهید شد اون لحظه آخر که می گن امام حسین (ع) و بقیه اهل بیت میان؛ وقتی اهل بیت رو دید یک کاری کنه که بقیه بفهمن که دیده.
🌹بعد از این صحبت قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه.☺️😍
🌹ما می دونستیم این حقیقت وجود داره و ایمان داشتیم به اینکه اهل بیت اون لحظه آخر تنهامون نمی ذارن👌 ولی در حد شوخی بود که این موضوع رو مطرح کردیم.
🌹بعد از چند ساعت که برای بازپسگیری و آوردن پیکر شهدا به تل مزار رفتیم وقتی به سنگر آقا مصطفی رسیدم، دیدم مصطفی به صورت روی زمین افتاده.😥
🌹همین که مصطفی رو برگردوندم، دیدم خون تازه از مصطفی روی زمین ریخت انگار همین الان شهید شده🕊😍 در همان لحظه دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست.
🌹اونجا بود که یاد اون شوخی سر سفره افتادم. پیکر مطهر مصطفی رو به پایین تل مزار آوردیم با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد، اما هنوز لبخند مصطفی بود.👌
🌹خدا رو شکر که تمام لباس های من متبرک به خون شهید مصطفی شده بود.❣
🌹هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه....😣
#راوی: شهید حسین هریری
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨کلیپ دیدنی از شهید مصطفی عارفی 🌷 و هم رزمشون شهید کوهساری🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
تن #فرزندان_شهید لباس سفید پوشاندم تا دشمن ببیند و بداند که #باشهادت پدرشون ماعزادار نشدیم❌ بلکه این نشانه رضایت ماست✅ ازراهی که #شهیدمصطفی رفت.
به #پسرم گفتم طبق وصیت بابا📜 ما باید محکم بایستیم وشیون وبی تابی نکنیم❌ تاهمانگونه که خود #شهید دنبال کارفرهنگی بودن ماهم باصبوری ادامه دهنده راهش باشیم✌️
والحمدلله #آقا_طاها خوب تونست تومراسم #وداع خودش وکنترل کنه.
#شهید_مصطفی_عارفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تن #فرزندان_شهید لباس سفید پوشاندم تا دشمن ببیند و بداند که #باشهادت پدرشون ماعزادار نشدیم❌ بلکه این
6⃣4⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸یک شب خواب دیدم، #حضرت_آقا به خانه مان🏡 آمدند. من و طاها در منزل بودیم و آقا مصطفی #سرکار بودند. حضرت آقا بسیار خوشحال و خندان بودند😍
🔹و یک هدیه🎁 به #طاها و #چهار هدیه به من دادند و فرمودند: شما از طرف من این هدایا را به همسرتان💞 بدهید و با همان #لبخند از خانه ما رفتند.
🔸همان شب با آقا مصطفی از #عراق تماس گرفتند📞 که به چند نفر نیرو جهت آموزش به #سربازان نیاز داریم و شما نیز جزو یکی از این نیروها هستید✅
🔹ایشان در #تخریب، ساخت نارنجک دستی💣 و استفاده بهینه از ادوات عمل نکرده جنگی بسیار ماهر👌 و دوره دیده و کتاب های بسیاری📚 مطالعه کرده بود.
#شهید_مصطفی_عارفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تن #فرزندان_شهید لباس سفید پوشاندم تا دشمن ببیند و بداند که #باشهادت پدرشون ماعزادار نشدیم❌ بلکه این
در آسمان ما تو #کوکب بودی
سرباز حریم امن #زینب بودی
انگار که اقای خودت را #دیدی
چون وقت عروج #خنده بر لب بودی
#شهید_مصطفی_عارفی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در آسمان ما تو #کوکب بودی سرباز حریم امن #زینب بودی انگار که اقای خودت را #دیدی چون وقت عروج #خنده
4⃣5⃣8⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠لبخندی که نشان از یک دیدار مبارک داشت😍
#شهید_مصطفی_عارفی
🌹پنج نفری سر سفره نشسته بودیم. من گفتم از ما پنج تا، یکیمون خمس این راه می شه.🕊
🌹 بیاین یک قراری بذاریم هرکس شهید شد اون لحظه آخر که می گن امام حسین (ع) و بقیه اهل بیت میان؛ وقتی اهل بیت رو دید یک کاری کنه که بقیه بفهمن که دیده.
🌹بعد از این صحبت قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه.☺️😍
🌹ما می دونستیم این حقیقت وجود داره و ایمان داشتیم به اینکه اهل بیت اون لحظه آخر تنهامون نمی ذارن👌 ولی در حد شوخی بود که این موضوع رو مطرح کردیم.
🌹بعد از چند ساعت که برای بازپسگیری و آوردن پیکر شهدا به تل مزار رفتیم وقتی به سنگر آقا مصطفی رسیدم، دیدم مصطفی به صورت روی زمین افتاده.😥
🌹همین که مصطفی رو برگردوندم، دیدم خون تازه از مصطفی روی زمین ریخت انگار همین الان شهید شده🕊😍 در همان لحظه دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست.
🌹اونجا بود که یاد اون شوخی سر سفره افتادم. پیکر مطهر مصطفی رو به پایین تل مزار آوردیم با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد، اما هنوز لبخند مصطفی بود.👌
🌹خدا رو شکر که تمام لباس های من متبرک به خون شهید مصطفی شده بود.❣
🌹هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه....😣
راوی: #شهید_حسین_هریری
شادی روحشان #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در آسمان ما تو #کوکب بودی سرباز حریم امن #زینب بودی انگار که اقای خودت را #دیدی چون وقت عروج #خنده
#شهید آسوده و راحت بمیرد
به سوی آسمانها پر بگیرد🕊
جدا چون گشت
مرغ روحش از #جانـ💕
بسوی #آسمانها پربگیرد
#شهید_مصطفی_عارفی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید آسوده و راحت بمیرد به سوی آسمانها پر بگیرد🕊 جدا چون گشت مرغ روحش از #جانـ💕 بسوی #آسمانها پرب
7⃣7⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰به #آقامصطفی گفتم برای اتمام حجت و آرامش خودم برویم حرم🕌 و #استخاره بگیریم. وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم☺️
🔰چون از #خدا خواسته بودم که به بنده اش نشان دهد آیا راهی که می رویم درست است✓ یا نه✘و آیا #حضرت_آقا راضی به این کار هستند یا نه⭕️
🔰و خداوند به خوبی با #خواب_صادقه و تحقیقات نشانم داده بود. وقتی استخاره گرفتیم📖 جوابش اینگونه بود⇜ دعوت #پیامبر با دعوت انسانهای عادی فرق می کند به او #اجازه_دهید✅
🔰از آقا #علےبن_موسےالرضا خواستم همانگونه که تا کنون مراقبم بود👌 از این پس نیز هوایم را داشته و #صبوری نصیبم کند💓 هنوز از حرم مطهر بیرون نرفته بودم🚫 که به آقا مصطفی گفتم:
🔰به گمانم #امام_رضا(ع) برمن منت گذاشتند و صبوری بسیاری به من #عطا_کردند. ارامشی خاص وجودم را فرا گرفته بود😌 و از آنهمه نا آرامی و #بیتابی خبری نبود❌
راوی:همسرشهید
#شهید_مصطفی_عارفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
4⃣5⃣8⃣ #خاطرات_شهدا🌷 💠لبخندی که نشان از یک دیدار مبارک داشت😍 #شهید_مصطفی_عارفی 🌹پنج نفری سر سفره ن
#همسرشهید:
یک شب #خواب دیدم، حضرت آقا💫 به خانه مان آمدند. من و طاها در منزل بودیم 😊و آقا مصطفی سر کار بودند. حضرت آقا بسیار #خوشحال و خندان بودند و یک #هدیه 🎁به طاها و چهار هدیه به من دادند و فرمودند شما از طرف من این هدایا را به #همسرتان بدهید و با همان لبخند از خانه ما رفتند.
همان شب با آقا مصطفی از عراق تماس📞 گرفتند که به چند نفر نیرو جهت #آموزش به سربازان نیاز داریم و شما نیز جزو یکی از این نیروها هستید.
ایشان در #تخریب، ساخت نارنجک دستی و استفاده بهینه از #ادواتِ عمل نکرده جنگی بسیار #ماهر و دوره دیده و کتاب های بسیاری مطالعه کرده بود.
#شهید_مصطفی_عارفی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در آسمان ما تو #کوکب بودی سرباز حریم امن #زینب بودی انگار که اقای خودت را #دیدی چون وقت عروج #خنده
₪خواستم ببینم #دوری یعنی چه⁉️
⇦یعنی چند بار عقربه ی ساعت🕰 را دوره کردن؟
⇦چند بار صبح را به #شب رساندن؟
⇦یعنی چند فرسنگ❓
⇦چند کوه و دریا🏜 در میان؟!
₪دیدم؛ #دوری
تنها به دل💕 است!
تنهــا به #دل....
#شهید_مصطفی_عارفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
₪خواستم ببینم #دوری یعنی چه⁉️ ⇦یعنی چند بار عقربه ی ساعت🕰 را دوره کردن؟ ⇦چند بار صبح را به #شب رسان
4⃣7⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠لبخند در دامان مولا
🔰بارها برای عملیاتهای سخت و سنگین عازم #عراق شد. او که دیگر به فرمانده ای شجاع💪 و دلاور تبدیل شده بود جهت اعزام🚌 به #سوریه آموزشهای سخت را پشت سر گذاشت و نهایتاً با #رضایت پدر، مادر و همسر فداکارش عازم نبرد با حرامیان تکفیری👹 شد.
🔰شهید #عارفی پس از نبردی سنگین و فتح منطقه وسیعی🗺 از منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینش رسید و در دفاع از حرم #حضرت_زینب (س) در اردیبهشت ماه📆 سال ۱۳۹۵ شربت #شهادت را نوشید.
🔰مصطفی در جریان عملیات آزادیسازی #تدمر به ارتفاعات جبلالمزار عزیمت کرد. متأسفانه جاده مورد حمله💥 تروریستها قرار گرفت و درگیری سنگینی رخ داد. در اثنای درگیری #داعشیها یک نارنجک💣 به سنگر #شهید_عارفی پرتاب کردند که باعث مجروحیت💔 دست و پهلویش شد.
🔰مصطفی از بقیه نیروها جلوتر بود و به دلیل حجم آتش🔥 دشمن و همین طور بعد مسافتی که او با دیگر #همرزمان داشت، پیکرش⚰ داخل سنگر ماند. البته به فرمانده بیسیم📞 زدند که #علمدار داریم.
🔰استعاره «علمدار» در مورد #زخمیها به کار برده میشود. هرچقدر هم که به خود #مصطفی بیسیم📞 زدند که «طاها، طاها» کسی جواب نداد📵 و پس از گذشت #30ساعت پیکر شهید در سنگر توسط #شهید_هریری از همرزمانش به عقب منتقل شد.
🔰شهید هریری از هیبت شهید عارفی🌷 گفته بود: مانند #حضرت_ابوالفضل دست در بدن نداشت😔 و خون گرم تمام تنش را فراگرفته بود. #لبخند بسیار زیبایی هم بر چهره داشت.
🔰قبل از #شهادت خود آقا مصطفی خطاب به همرزمانش👥 گفته بود: از این تعداد #پنج_نفری که با هم هستیم یکیمان👤 خمس این راه میشویم ولی آن کسی که به #شهادت میرسد وقتی سرش در دامان حضرت امام حسین(ع) قرار گرفت لبخند بزند😍 از تعداد شهدایی که به #مشهد آورده بودند فقط #آقا_مصطفی لبخند بر لب داشت. مادر شهید با دیدن پیکر فرزندش به جای ناراحتی خیلی #خوشحال شد.
#شهید_مصطفی_عارفی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
چند شهید در یک قاب 📸
🌺 #رفیق_شفیق که مےگویند
همین ها هستند
🌺رفاقت شــــان
از زمین🌍 شروع شد
و تا #بهشت ادامہ یافت ...
#شهید_محمد_جاودانی🌷
#شهید_مصطفی_عارفی🌷
#شهید_جواد_کوهساری🌷
#شهید_محمد_اسدی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰آن شب، شب عجیبی بود. #باران میهمانِ مشهد الرضا شده بود .هوا خنک بود ، نزدیک سی بار بود که با مسئول اعزام تماس گرفته بود ولی هربار به درِ بسته می خورد. #نماز مغرب و عشاء را که خواند دلش طاقت نیاورد .
🔰آن شب دل یک بسیجی حوالی #حرم حضرت عشق میچرخید و حاجتش را میخواست. با همسر و فرزندش راهی حرم شدند ، ساعتی از #زیارتش نگذشته بود که با لبی خندان به سوی همسرش آمد.دلش آرام گرفته بود و گویی امید داشت این گره به دست #ضامن_آهو باز میشود.
🔰میدانست که #علی_بن_موسی_الرضا ضمانتش را پیش عمه اش میکند و او حتما راهی وادی عاشقی میشود. شاید کمتر از ده روز گذشت که مسئول اعزام تماس گرفت و گفت ساکت را ببند، بسیجی آماده رزم شو.
🔰او که دو سال تمام در پی راهی برای اعزام بود، حالا با ضمانت شاه خراسان کمتر از ده روز گره از کارش باز شد. #ابوطاها گفتی: «من برای یک زندگی عادی ساخته نشدم.» به گمانم برای همین مسئول اعزام را کلافه کردی، #امام_رضا را واسطه قرار دادی تا برای دفاع از حریم اهل بیت راهی شوی و درست در شب تولد #بانوی_صبر حاجتت را گرفتی.
🔰همرزمت میگفت: با هم قرار گذاشتید که هر کدامتان زودتر #آسمانی شد و بال پریدن گرفت دست آن یکی را در #زمین بگیرد ، حتی گفته بودید شربت #شهادت را هرکه نوشید، وقتی آقا بالای سرش آمد لبخندی بزند آن موقع است که ما میفهمیم مهمان #آقا شده است.
🔰همینطور هم شد. وقتی ابوطاها شربت شهادت را نوش جان کرد و این دیار و مردمانش را ترک کرد. #لبخند به لب داشت ، لبخندی به شیرینی عسل و به زیبایی شهادت و به همین زودی #طاها مرد خانه شد.
🔰در عجبم چطور از #همسرت دل کندی و چگونه از شیرین زبانی های #امیر_علی گذشتی؟ به راستی که قدم گذاشتن در این راه دل شیر میخواهد و قلبی که برای #معشوق بتپد ، کاش #قلب ما هم اینگونه بی قرارِ معشوق حقیقی مان باشد و در راه عشق ثابت قدم باشیم.
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهید_مصطفی_عارفی
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
₪خواستم ببینم #دوری یعنی چه⁉️
⇦یعنی چند بار عقربه ی ساعت🕰 را دوره کردن؟
⇦چند بار صبح را به #شب رساندن؟
⇦یعنی چند فرسنگ❓
⇦چند کوه و دریا🏜 در میان؟!
₪دیدم؛ #دوری
تنها به دل💕 است!
تنهــا به #دل....
#شهید_مصطفی_عارفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
₪خواستم ببینم #دوری یعنی چه⁉️ ⇦یعنی چند بار عقربه ی ساعت🕰 را دوره کردن؟ ⇦چند بار صبح را به #شب رسان
🔰آن شب،شب عجیبی بود. باران میهمانِ #مشهدالرضا شده بود. هوا خنک بود، نزدیک سی بار بود که با مسئول اعزام تماس گرفته بود ولی هربار به درِ بسته می خورد. #نماز مغرب و عشاء را که خواند دلش طاقت نیاورد😥
🔰آن شب دل یک بسیجی حوالی #حرم حضرت عشق میچرخید و حاجتش را میخواست🕊
🔰با همسر و فرزندش راهی حرم شدند ، ساعتی از #زیارتش نگذشته بود که با لبی خندان به سوی همسرش آمد.دلش آرام گرفته بود و گویی امید داشت این گره به دست #ضامن_آهو باز میشود💚
🔰میدانست که #علی_بن_موسی_الرضا ضمانتش را پیش عمه اش میکند و او حتما راهی وادی عاشقی میشود. شاید کمتر از ده روز گذشت که مسئول اعزام تماس گرفت و گفت ساکت را ببند، بسیجی آماده رزم شو🎒
🔰او که دو سال تمام در پی راهی برای اعزام بود، حالا با ضمانت شاه خراسان کمتر از ده روز گره از کارش باز شد.
🔰 #ابوطاها گفتی: «من برای یک زندگی عادی ساخته نشدم.» به گمانم برای همین مسئول اعزام را کلافه کردی، #امام_رضا را واسطه قرار دادی تا برای دفاع از حریم اهل بیت راهی شوی و درست در شب تولد #بانوی_صبر حاجتت را گرفتی📿
🔰همرزمت میگفت: با هم قرار گذاشتید که هر کدامتان زودتر #آسمانی شد و بال پریدن گرفت دست آن یکی را در #زمین بگیرد ، حتی گفته بودید شربت #شهادت را هرکه نوشید، وقتی آقا بالای سرش آمد لبخندی بزند آن موقع است که ما میفهمیم مهمان #آقا شده است😊
🔰همینطور هم شد. وقتی ابوطاها شربت شهادت را نوش جان کرد و این دیار و مردمانش را ترک کرد. #لبخند به لب داشت ، لبخندی به شیرینی عسل و به زیبایی شهادت و به همین زودی #طاها مرد خانه شد☺️
🔰در عجبم چطور از #همسرت دل کندی و چگونه از شیرین زبانی های #امیر_علی گذشتی؟😭
🔰به راستی که قدم گذاشتن در این راه دل شیر میخواهد و قلبی که برای #معشوق بتپد، کاش #قلب ما هم اینگونه بی قرارِ معشوق حقیقی مان باشد و در راه عشق ثابت قدم باشیم❤
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
به مناسبت سالروز تولد #شهید_مصطفی_عارفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
₪خواستم ببینم #دوری یعنی چه⁉️
⇦یعنی چند بار عقربه ی ساعت🕰 را دوره کردن؟
⇦چند بار صبح را به #شب رساندن؟
⇦یعنی چند فرسنگ❓
⇦چند کوه و دریا🏜 در میان؟!
₪دیدم؛ #دوری
تنها به دل💕 است!
تنهــا به #دل....
#شهید_مصطفی_عارفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
▫️رفیق شفیق که میگویند همینها هستند رفاقتشــــان از زمین شروع شد و تا بهشت ادامه یافت ...
#شهید_محمد_اسدی #شهید_محمد_جاودانی🕊💔 #شهید_مصطفی_عارفی
🌷شادی روحشان صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
رفیق شفیق
ڪہ مےگویند
همین ها هستند
رفاقت شــــان
از زمین شروع شد
و تا بهشت ادامہ یافت ...
#شهید_محمد_اسدی
#شهید_محمد_جاودانی
#شهید_مصطفی_عارفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#زیارت_نامه_شهدا🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یادشان_با_صلوات🌹
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#شهید_محمد_جاودانی 🌷
#شهید_مصطفی_عارفی 🌷
#شهید_جواد_کوهساری🌷
#شهید_محمد_اسدی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh