eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
1⃣5⃣4⃣ 🌷 💠 خاطره‌ای از شهید محمود کاوه 🍃یک‌بار از آقای مرادی که از گردان لشکر ویژه شهدا بود جریان که در پادگان بود و بچه‌ها می‌گفتند که هست را پرسیدم. 🍃او گفت: یکی از سران نامش بود که با آقا محمود کل کل داشت. یک‌بار تک و تنها میاد تو پادگان لشکر می‌زنه دم در به سرباز می‌گه به کاوه بگو حسن سر سفید اومد تو پادگان لشکرت بنزین زد و رفت اگر هستی تو هم تنها بیا. 🍃 از همه جا بی‌خبر هم می‌ره جریان رو به آقا محمود می‌گه. ایشون هم هیچی نمی‌گه، اما یک روز تنها با ، بلند میشه میره تو یکی از ساختمان‌های ضدانقلاب 🍃همون اول کار چندتا ضد انقلاب که تو حیاط نشسته بودن رو می‌کنه. سریع وارد اتاق مالی می‌شه حزب رو هم می‌کشه و مقادیری رو به همراه یک خودرو سیمرغ که تو پارک بوده به غنیمت میاره و جواب یک باک بنزین حسن خان رو با کلی کشته و پول و ماشین می‌ده. 🍃بعدها همین حسن خان طبق ذکر کتاب در اعماق جنگل الواتان توسط شهید کاوه و بچه‌های لشکر شهدا به سپرده می‌شه. 🍃البته ضد انقلاب به تلافی این کار اومدن نزدیک درب پادگان لشکر هنگام تردد شهید کاوه کار گذاشتن که شکر خدا ناموفق بودن. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 به‌مناسبت سالگردشهدای یگان صابرین ۱۳ شهریور سال ۹۰ ۱۳ تن از رزمندگان یگان ویژه #صابرین درحین مبا
🔰 به مناسبت سالگرد شهدای یگان صابرین 🌷قله «جاسوسان» در ارتفاعات مرزی بین جمهوری اسلامی ایران و عراق قرار دارد که مدت‌ها به محل گروهک‌های و خصوصاً گروهک تروریستی تبدیل شده بود. در سال 90 جمهوری اسلامی ایران تصمیم بر این ارتفاعات گرفت که این مأموریت به‌عهده نیروی زمین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که اکنون به تیپ ویژه صابرین تبدیل شده، گذاشته شد. 🌷طی این  که در شهریور سال 90 انجام شد، دلاورمردان این یگان در اوج و و تحمل سخت‌ترین شرایط اقلیمی و جوی، موفق به رسیدن به سنگر این عناصر تروریستی شده و در 13 شهریور سال 90، 13 نفر از نیروهای این یگان طی درگیری با عناصر پژاک ضمن از بین بردن بقایای این گروهک تروریستی به درجه رفیع نائل شدند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آقامهدی هروقت می افتاد توخط #شوخی، دیگر هیچ کس جلودارش نبود. یک وقت هندوانه ای را قاچ کرد، لای آن #ف
2⃣9⃣7⃣ 🌷 رد 🍃🌹 گفت: مهدی در دانشگاه شیراز، با رتبه ۴ پذیرفته شد اما به دلیل حضور در جبهه‌های حق علیه باطل حفظ ناموس و میهن خود را به تحصیل قرار داد. 🍃🌹بیست و هفتمین روز از دومین ماه پاییز سال ۱۳۶۳، ۲۵ ساله‌ای به رسید که اسمش مهدی و بود، او که لقب گرفته بود، با رفتنش قلب بچه‌های لشکر 17 را به آتش کشید. 🍃🌹شهید مهدی زین‌الدین فرماندهی بود که هم از و هم از علم اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌های جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.» 🍃🌹در آبان سال 1363 شهید زین‌الدین به همراه برادرش (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت منطقه عملیاتی از کرمانشاه به سمت سردشت حرکت می‌کنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم! 🍃🌹موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده کرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید: تو اگر بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم. 🍃🌹فرمانده محبوب، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش مأوی گزیند. 🌷 روحشان شاد با ذکر 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔰آخوند واقعی 🌾خبر رسید که با حمله💥 به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به برده است. صبح اول وقت راه افتادیم. 🌾مصطفی، به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار💥 دور کمر همه بود. پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به نگاه می کردند👀 🌾باور نمی کردند او اهل و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به رسانده بود🌷 امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر مصطفی، ول کن او نبودند. 🌾یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت : - اینو می گن ، اینو می گن آخوند! مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت : اینو میگن . اینو می گن سبیل😄 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔴 به یاد ۱۳ تکاور گردان صابرین سپاه که کابوس تروریست های پژاک بودند 🔹قله «جاسوسان» در مرزی بین جمهوری اسلامی ایران و عراق قرار دارد که مدت‌ها به محل شرارت گروهک‌های و خصوصاً گروهک تروریستی پژاک تبدیل شده بود. در سال ۹۰ اسلامی ایران تصمیم بر آزادسازی این ارتفاعات گرفت که این مأموریت به‌ یگان ویژه صابرین نیروی زمین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که اکنون به ویژه صابرین تبدیل شده, گذاشته شد. 🔹طی این  که در شهریور سال ۹۰ انجام شد، دلاورمردان این یگان در اوج مجاهدت و گمنامی و تحمل سخت‌ترین شرایط اقلیمی و جوی، موفق به رسیدن به آخرین سنگر این عناصر تروریستی شده و در ۱۳ شهریور سال ۹۰، ۱۳ نفر از نیروهای این یگان طی درگیری با پژاک ضمن از بین بردن بقایای این گروهک به درجه رفیع نائل شدند. 🌷روحشان شاد و یادشان گرامی... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سالروز شهادت حُر انقلاب #شهید_ابوالفضل_ضرغام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شاهرخ ضرغام... خیلی کوچک بود که سایه یتیمی روی سرش سایه انداخت، از همان موقع تا وقتی که قد کشید و با آن هیکل درشتش بر و بازویی برای خودش بهم زد و شد یکه بزن محله، به اندازه پلک زدنی گذشت. 🍃از همان بچگی هم قید درس و مدرسه را هم وقتی معلم کلاس فقط به کلاس نمره قبولی داد، زد و همین اتفاق شد بهانه ای برای آشکار شدن گوهر و زیر بار ظلم نرفتن او😌 🌿شاخ و شانه کشیدن و چاقو کشی هایش که با قرار گرفتن او در کنار دوستانی از همین جنس، باعث شد تا گنده لات محل شود. 🍂روزها را در شب می کرد تا آن جا که شده بود نگهبان آنجا. یکی از روزهای همین ایام چشمش افتاد به خانمی که برای اجاره خانه و خرج فرزندانش مجبور به ایستادن پشت میز کاباره و امرار معاش از درآمد آنجا بود. به غیرت مردانه اش بر خورد، رگ گردنی شد و ضربانش بالا گرفت. زن را راهی خانه کرد و خودش خرج آن خانواده بی سرپرست را داد🙂 🌴شاهرخ که دل در گرو مردانگی و آزادگی داشت، از شاه و دربار هم که کارشان جز ظلم و زور نبود تنفر داشت اما از آن طرف دلداده بود که مظهر همان مردانگی و آزادگی بود. محرم که می شد با همان هیکل درشت و ابهتی که داشت میان دار هیئت میشد و با یا حسین هایش دیگر کسی جرئت نمی کرد آن هیئت را از عزاداری منع کند😇 🌳این دلدادگی و مشتی گری لطف ارباب را هم درپی داشت که وقتی در کنار دعای روز و شب مادر شاهرخ قرار گرفت سبب شد تا به یک باره با حرف های حاج اقای هیئت بیدار شود و ره صدساله را یک شبه برود. در توبه کرد و اشک ندامت ریخت بر گذشته ی سیاهش❣ 🌾عاشق شد تا آنجا که عشق او را با جمله ی «خمینی فدایت شوم» روی سینه اش خالکوبی کرد. گوش به فرمان امام جانش را کف دست گرفت و از مبارزه با داخلی تا جبهه های جنگ با دشمن خارجی رفت. بسیجی شد و ملحق شد به گروه فدائیان اسلام🌹 🍂در جبهه دست همه رفقای قدیمی اش را که همه از داش های تهران بودند را گرفت و گروه را تشکیل داد. همان گروهی که دشمن با شنیدن نامش رعشه به جانش می افتاد و می ترسید😎 🍁آدم خوارها در جهاد نفس و جهاد تن آنقدر پیشرفت کردند که به گروه پیشرو معروف شدند. پایان قصه گروه پیشرو هم شد. . 🍃آری. شاهرخ ،پاک شد و خاک شد. حال از او نامی مانده به بزرگی و پیکری که هنوز هم در آغوش جبهه به امانت مانده است😔 ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡شاهرخ ضرغام♡ 🍃خیلی کوچک بود که سایه روی سرش سایه انداخت، از همان موقع تا وقتی که قد کشید و با آن هیکل درشتش بر و بازویی برای خودش بهم زد و شد یکه بزن محله، به اندازه پلک زدنی گذشت. 🍃از همان بچگی هم قید درس و مدرسه را هم وقتی معلم کلاس فقط به کلاس نمره قبولی داد، زد و همین اتفاق شد بهانه ای برای آشکار شدن گوهر و زیر بار نرفتن او... 🍃شاخ و شانه کشیدن و چاقو کشی هایش که با قرار گرفتن او در کنار دوستانی از همین جنس، باعث شد تا محل شود. 🍃روزها را در شب می کرد تا آن جا که شده بود نگهبان آنجا. یکی از روزهای همین ایام چشمش افتاد به خانمی که برای اجاره خانه و خرج فرزندانش مجبور به ایستادن پشت میز کاباره و از درآمد آنجا بود. به غیرت مردانه اش برخورد، رگ گردنی شد و ضربانش بالا گرفت. زن را راهی خانه کرد و خودش خرج آن خانواده بی سرپرست را داد. 🍃شاهرخ که دل در گرو مردانگی و داشت، از و دربار هم که کارشان جز ظلم و زور نبود تنفر داشت اما از آن طرف دلداده بود که مظهر همان مردانگی و آزادگی بود. محرم که می شد با همان هیکل درشت و ُاُبهتی که داشت میان دار میشد و با یاحسین هایش دیگر کسی جرئت نمی کرد آن هیئت را از عزاداری منع کند. 🍃این دلدادگی و مشتی گری لطف را هم درپی داشت که وقتی در کنار دعای روز و شب مادر شاهرخ قرار گرفت سبب شد تا به یک باره با حرف های حاج آقای هیئت بیدار شود و رَه صدساله را یک شبه برود. در توبه کرد و اشک ندامت ریخت بر گذشته ی سیاهش. 🍃 عاشق شد تا آنجا که عشق او را با جمله ی «خمینی فدایت شوم» روی سینه اش کرد. گوش به فرمان امام جانش را کف دست گرفت و از مبارزه با داخلی تا جبهه های جنگ با دشمن خارجی رفت. بسیجی شد و ملحق شد به گروه . 🍃در جبهه دست همه رفقای قدیمی اش را که همه از داش های تهران بودند را گرفت و گروه را تشکیل داد. همان گروهی که دشمن با شنیدن نامش رعشه به جانش می افتاد و می ترسید. 🍃آدم خوارها در جهاد نفس و جهاد تن آنقدر پیشرفت کردند که به گروه پیشرو معروف شدند. پایان قصه گروه پیشرو هم شد. . 🍃آری! شاهرخ، پاک شد و خاک شد. حال از او نامی مانده به بزرگی و پیکری که هنوز هم در آغوش به امانت مانده است. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ دی ۱۳۲۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh