7⃣6⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🏳 ارتباط با امام علی(ع)💞
خواب دیده بود که خواب است🛌 و یکی آمده دارد تکان تکانش می دهد و بیدارش😴 می کند.
پرسید تو کی هستی؟⁉️
گفت :من عثمان بن حنیف هستم. استاندار #علی (ع).
گفت: با من چه کار داری؟❗️
گفت :من را امام علی (ع) فرستاده🚶،
تا به تو بگویم 👈#نمازشب بخوانی.✨
یک دفعه از خواب بیدار شد.😥
رفیق هم حجره اش🚪، شیخ مرتضی #مطهری داشت تکان تکانش می داد.
می گفت: «پاشو، پاشو #نماز_شب🌙 بخونیم.»
🌷شادی روح #شهید_مرتضی_مطهری صلوات🌷
📎دوستان شهدایی التماس دعا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1⃣9⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠رزم #شبانه دوگانه سوز!
🌷حاج آقا كيانی از بچه های قديمی #گردان_حمزه بود. پيرمردی بود رنجديده و باتقوا. حجت را بر خيلی ها تمام كرده بود✋. با داشتن چند سر عائله و سرپرستی يك خانواده بی سرپرست، آمده بود #جبهه. در قسمت تداركات كار می كرد و هميشه #وضو داشت. مشوق بچه ها برای نماز شب و نماز اول وقت بود👌. به بچه ها می گفت: اگر كسی به دليلی نمی تواند نيمه شب بلند شود، بگويد تا بيدارش كنم☺️.
🌷خيلی ها به خاطر راهپيمايی های طولانی و يا آنهايی كه تازه می خواستند خواندن #نمازشب را شروع كنند، نمی توانستند به موقع بيدار شوند. برای همين می سپردند به حاج #آقاكيانی كه بيدارشان كند. مثلا می گفتند: حاج آقا من فلان گروهان و فلان دسته هستم، فلان جا هم می خوابم😴. بيا، مرا بيدار كن. حاج آقا هم با توجه به همان آدرسها می آمد و بچه ها را بيدار می كرد.
🌷بعضی وقتها بچه ها به #نگهبانهای دم چادر يا ساختمان می گفتند: اگر حاج آقا كيانی آمد، بگو ما را هم بيدار كند✔️. اين روال، هر شب، همين طور اتفاق می افتاد. حاج آقا كيانی مسئول #تداركات گروهان يك از گردان حمزه بود....
🌷يك شب، برادر مهدی خراسانى كه بعد از كربلای ۵ فرمانده #گروهان يك شده بود، #رزم_شبانه🌙 گذاشت. آتش سنگين هم ريخت⚡️ و بچه ها را بيدار كرد. بعد آنها را به خط كرد و گفت: #قمقمه ها را پر آب💧 كنيد. بچه ها همين كار را كردند و به حالت ستون كشی حركت كردند به طرف كوه های اطراف اردوگاه# شهيد_باهنر (آناهيتا) باختران. وقتی به كوه ها رسيدند، مهدی خراسانی گفت: بچه ها با يك #صلوات، در اختيار آقا كيانی هستند.
🌷حاج آقا كيانی هم از بچه ها خواست #وضو بگيرند. بعد، نماز را به #جماعت خواندند. من جزو اين گروهان نبودم، اما قبل از آن مهدی خراسانی به ما گفته بود كه می خواهد شب🌒، بچه های #گروهانش را بيدار كند، ببرد كوه های اطراف اردوگاه و نماز را به جماعت بخوانند. برادر خراسانی با اين كار، می خواست بچه ها از دو جهت🔁 آماده نگه دارد؛ هم از جهت #نظامى، هم از جهت #عبادى.
راوى: #رزمنده_برادر_محمود_غلامی
گردان حمزه، لشگر ۲۷ حضرت رسول(ص)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مرتضی_حسین_پور فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون در سوریه و فرمانده شهید محسن #حججی بود. این فرماند
9⃣1⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠جلوی نماز اول وقت او را میگرفتم
🔸اوایل ازدواجمان برای #شهادتش دعا میکرد، میدیدم که بعد نماز از خدا، طلب شهادتــ🕊 میکند. #نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند،نماز شبش ترک نمیشد🚫
🔹 دیگر تحمل نکردم؛ یک شب🌙 آمدم و #جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: «تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی، #شهید میشی»
🔸 حتی جلوی نماز اول وقت⏰ او را میگرفتم. اما چیزی نمیگفت🙁.
دیگر هم #نمازشب نخواند. پرسیدم:«چرا دیگر نماز شب نمیخوانی⁉️»
🔹خندید😄 و گفت:«کاریو که باعث #ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم، #رضایت تو برام از عمل مستحبی مهم تره⭕️، اینجوری امام زمان(عج) هم راضیتره.☺️»
🔸بعد از مدتی برای شهادت هم #دعا نمیکرد، پرسیدم:«دیگه دوست نداری شهید بشی؟» گفت:«چرا. ⚡️ولی براش دعا نمیکنم.چون خود #خدابایدعاشقم بشه تا به شهادت🕊 برسم.»
🔹گفتم:«حالا اگه تو #جوونی عاشقت بشه چیکار کنیم؟🙁» لبخندی زد و گفت:«مگه #عشق پیر و جوون میشناسه😄؟»
راوی:همسر شهید
#شهید_مرتضی_حسین_پور
#فرمانده_شهید_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadehز
🌷شهید نظرزاده 🌷
روزے ڪہ از نردبان #شهادت بہ #آسمان رسیدے، دل بہ تو بستم... مدتهاست میان من و تو #رمز و رازیست عمیق
2⃣5⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹سال ۸۲ بود که وارد #سپاه شد.
درسال ۱۳۸۰ لباس دامادی😍 ، به تن کرد و سال ۸۳زندگی مشترک 💞خود را آغاز کردند.
#ثمره ازدواجشان دو فرزند مےباشد.
🔸ماه #شعبان بود که تصمیم گرفت راهی #سوریه شود و داوطلبانه رهسپارشد.
🔹با فرا رسیدن ماه 🌙مبارک #رمضان، رضا به گونه ای برنامه ریزی 📝کرد که در هر منطقه، مدت زمان #شرعی روحضور داشته باشد تا بتواند روزه هایش را بگیرد...
🔸 رضا در آن شرایط #سخت، گرمای شدید منطقه😪 و همچنین فشار زیاد کارهایی که بر دوشش بود ، بر روزه گرفتن #مقید بود.
🔹 خیلی هم عجله ای برای #افطار کردن نداشت❌، نماز مغرب و عشا رو اول وقت می خواند بعد افطار میکرد
🔸دیگر #ویژگی رضا، خواندن نماز شب بود که هرشب🌙 ، آرام و بی صدا با تمام سختی های موجود در منطقه ،شبها #نمازشب می خواند...
#شهید_رضا_کارگر🌷
#شهید_مدافع_حرم 🕊❤️
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#چــنــدخــطـ_دلـــتــنــ💔ــگــی
من یک #نسل_سومی هستم!
نه #جنگ دیده ام؛
و نه #شهدا را زیارت کرده ام.....
حتی زمان حیات #امام را هم درک نکرده ام.......😔😔
نه در #دوکوهه شب هایم را سحر کرده ام و نه در قبر های #گردان_تخریب شبانه ضجّه زده ام......😭💔
نه با لالایی #گلوله به خواب رفته ام و نه با نوای #ای_لشگر_صاحب_زمان_اماده_باش از خواب برخواسته ام.....😔😔
نه پرپر شدن #رفقایم را جلوی چشمان خیسم دیده ام و نه حتی بدون #سر دویدن همرزمانم را....😭😭
نه صدای #هق_هق رفقایم را در #نمازشب شنیده ام و نه گریه های #شب عملیات را دیده ام.....😔💔
من فقط #ادعای عاشقی شهدا را دارم...😔
هیچ کدام از دوستانم روی پاهایم جان نداده اند...😭😭
#خبرشهادت رفیق شهیدم را برای #همسر جوانش نبرده ام.....😔😔
من با پرسشِ بی پاسخ #بابای_من_کجاستِ فرزند رفیق شهیدم مواجه نشده ام...😭😭
ای #جانبازان_عزیز
ای #ذخایر_انقلاب
ای #یادگاران_شهدا..
ای #شهیدان_زنده..
من فقط یک #مدعی هستم......
مدعی #عاشق شهدا بودن......😔😔
اما همین #ادعا مرا بیچاره کرده.......
من هیچ یک از این صحنه ها را ندیده ام...
اما تصورش هم سخت دلتنگم میکند... 😭💔
و اما شما که همه ی اینها را دیده اید
چگونه با #دلتنگی خود کنار می آید...؟ 😔
من میدانم که شما با #خاطرات زندگی میکنید
و بالاتر از خاطرت با #شوق_وصال...😔😔
شما را به قطره قطره خون #همسنگرانتان قسم میدهم وقتی در خلوت خود از #رفقایتان یادی کردید، یادی هم از ما کنید که سخت محتاج #دعایتان هستیم.😔💔🙏
#التماس_دعای_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#توبه_نامه📜
بیشک توجه به چند اشارهای که این #شهید در توبهنامهاش داشته است میتواند برای هریک از مردم، مسئولین و والدین تذکر باشد💥 تا بدانند چه تکلیفی دارند.
📌متن بخشهایی از صدای ضبط شده در این نوار کاست:
🔰پناه میبرم از این که...
⚜از این که حسد کردم...
⚜از این که #تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمیدانستم.
⚜از این که زیبایی قلمم✍ را به رخ کسی کشیدم.
⚜از این که در غذا خوردن🍜 به یاد #فقیران نبودم.
⚜از این که #مرگ را فراموش کردم.
⚜از این که در راهت سستی و تنبلی کردم😞.
⚜از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده📛 آلودم.
⚜از این که در سطح پایین ترین #افرادجامعه زندگی نکردم.
⚜از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام✋ کنند.
⚜از این که شب بهر #نمازشب بیدار نشدم.
⚜از این که دیگران را به کسی خنداندم،غافل از این که خود #خندهدارتر از همه هستم.
⚜از این که لحظهای به ابدی بودن دنیـ🌎ـا و تجملاتش فکر کردم.
⚜از این که در مقابل #متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، #متواضعتر نبودم❌.
⚜از این که شکمم سیر بود😋 و یاد #گرسنگان نبودم.
⚜از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلمـ❤️ گفت نفرمایید.
⚜از این که نشان دادم کارهای هستم، خدا کند که پست و مقام #پَستمان نکند.
⚜از این که ایمانم به بندهات بیشتر از #ایمانم به تو بود.
⚜از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که #تو بهتر از دیگران مینویسی و با حافظه تری😔.
⚜از این که در سخن گفتن و راه رفتن #ادای دیگران را درآوردم.
⚜از این که پولی بخشیدم 💰و دلم خواست از من تشکر کنند🙁.
⚜از این که از گفتن مطالب غیرلازم خودداری نکردم و #پرحرفی کردم.
⚜از این که کاری را که باید فی سبیلالله می کردم نفع شخصی مصلحت یا #رضایت_دیگران را نیز در نظر داشتم.
⚜از این که #نماز را بیمعنی خواندم و حواسم جای دیگری بود،در نتیجه دچار شک در نماز⚠️ شدم.
⚜از این که بیدلیل خندیدم😄 و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را #مسخره کردم.
⚜از این که " #خدا_میبیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم.
⚜از این که کسی صدایم زد ⚡️اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم.
⚜از ... 😔.
و ...»
#شهید_علیـرضـا_محمودی_پارسا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
از شهــــ❤ ️ـدا الگو بگیریم ...
#به_سوی_آســمـــــان
🌹✨🌹
🌷 با خودش قرار گذاشته بود هر چند وقت یکبار کار #مـســتـحبی انجام بده
و اینقدر بر انجامش مداومت کنه تا براش #مـلـــکه بشه.
🕊
از بینشون خوندن #نـمــــازشــب براش مقدم بود.
#شهید_ابراهیم_جعفر_زاده🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مادر #شهید_پلارک: #پسرم در عمرش چهار چیز را ترک نکرد: 🔸نمازشب 🔹هر روز زیارت عاشورا 🔸غسل جمعه 🔹هر ر
🔻شهیدی که مزارش بوی عطر میدهد👇
#شهید_سیداحمد_پلارک🌷
بعداز خواندن هر دو رکعت #نمازشب،
می خوابید و #بیدار می شد
تا دو رکعت دیگر بخواند!
از او سوال شد چرا؟!
در جواب گفت :
«نفس را باید #رنج داد تا #پاک شود » 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عمریست ... شب و روزم را، به عشق #شهادت گذرانده ام وهمیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهـادت، به #با
9⃣1⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠برشی از کتاب #سربلند
شرح زندگی #شهید_محسن_حججی
📝از بچگی خیلی دوست داشت بنشیند و آلبوم های پدرش رو نگاه کند 📸عکسهای #جبهه را. میگفت:منم دوست دارم بزرگ بشم برم #جنگ.
📝گاهی تصور میکردم محسن بزرگ شده رفته جنگ و #شهید شده دلم میلرزید اشکم درمیآمد😢؛ اما با خودم میگفتم:نه❌! هیچوقت این اتفاق نمیافته.
📝راضی نبودم برای همینبار اولی که رفت #سوریه به من نگفت. منِ ساده باورم شد رفته تهران #ماموریت چهلوپنج روزه. نمیدانم چطور بود که وقتی زنگ میزد☎️ کد تهران میافتاد؛ برای همین دلم قرص بود.
📝ولی به #پدرش گفته بود.
وقتی داشت برمیگشت پدرش گفت: #آقامحسنتون داره از سوریه برمیگرده. دهنم باز ماند:ازکجا؟ سوریه؟!😧
📝شهید نشدنش را از چشم من میدید. میگفت:خمپاره کنار من خورد💥 و #منفجر نشد🚫. چون تو راضی نیستی من شهید نمیشم.
📝شبها نور موبایلش📱 را میدیدم که #دعا میخواند. میدیدم که #نمازشب میخواند. درِ خانه خدا گریهزاری میکند😭. قبلترها فکر میکردم حاجت دارد میخواهد ازدواج💍 کند. بعد که ازدواج کرد فهمیدم نه حاجتش چیز دیگری است؛ #عشق_شهادت دارد..
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دلنــوشتــــــــــه📝
💠ستاره ی آسمان ها✨
💟بسم رب الشهدا و الصدیقین
دلمـ❤️ را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش📖 را به تو نشان دهد تا شاید #دفترقلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را #بخوانی پس برایت می نویسم✍ ، از دل غریب خود برایت می نویسم😔
💟آری خیلی دلم می خواست #باتو بودم در میان ابرها☁️ ، پیش #خدا بودم نمی دانی که چقدر برایت دلتنگمـ💔، اشک هایم سرازیر است #ای_شهیدم😭، می خواهم با تو صحبت کنم ⚡️اما با چه زبانی ⁉️...
💟با این زبانم که پر از #گناه است؟نه نمی توانم❌! چگونه می شود #مهمان آسمان باشم و با زبان زمینی خود صحبت کنم نمی دانم😔 ، چه کنم ؟ پس با زبان #کودکی_ام برایت می نویسم📝 چرا که به آسمان نزدیک تر است✔️
💟وقتی کوچکتر بودم، #مادرم همیشه از تو می گفت ، از خوبی هایت❤️، از #نمازشب هایت، از وفاداری هایت💞 و بالاخره از گذشت و #ایثارت ... من از #تو فقط همین ها را به یادگار دارم
💟هر صبح تصویر تو را می نگرم😍 تا شاید تو هم به من نظری کنی مادرم می گفت #تو هر #پنجشنبه به خانه ی ما سری می زدی . نمی دانم، آیا #الان هم می آیی⁉️ حتما ، تو می آیی😊 .
💟باور کن ، #هرپنجشنبه عطر وجودت را حس می کنم😌 اما چرا نمی بینمت ❓ چرا صورت پر نورت✨ را برایم نمایان نمی کنی ؟ می دانم ، این تقصیر چشم های من👀 است. آن قدر گناه🔞 کرده ام که این گناهان چون #پرده ای روی چشم ها یم شده اند و من تو را نمی بینم😔
💟ای کاش دستم را #می_گرفتی تا این قدر احساس تنهایی💕 نمی کردم . #ای_شهیدم ، تو اتینک در آسمان ها ماه مجلس🌝 شده ای عین ستاره ها چه زیبا می درخشی🌟
💟خوش به حال آن شبی که #تو به آن نور می دهی #تو به آن آرامش می دهی ای کاش من هم شب ها🌖 به جای #خفتن در زمین در آسمان ها بودم😔.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh