✍در سال 1389 دانش آموخته دانشگاه #افسری امام حسین (ع) شد و سپس وارد شغل مقدس #پاسداری شد و به تربیت و آموزش #جوانان_انقلابی پرداخت.
❣شهید محمد کامران آن چنان #عاشق این شغل مقدس بود که بنابه گفته همکارانش؛ هنگام #خواب نیز با #همان لباس مقدس به خواب میرفت و زمانی که علت این کار را جویا می شدند، میگفت:
❤️من با نذر و نیاز های فراوانی توانسته ام به این شغل مقدس وارد شوم، از آن می ترسم که #هنگام خواب عزرائیل جانم را بستاند و این لباس مقدس بر #تنم نباشد.
#شهید_محمد_کامران🌷
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻شهیدی که امام زمان(عج) برایش سربند بست. #شهید_سیدمیرحسین_شبستانی🌷 #بخوانید👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarza
2⃣7⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔻شهیدی که #امام_زمان(عج) برایش سربند بست! 👇👇
🔰چند ساعتي مانده به عمليات «والفجر4»،
هوا به شدت سرد،
ابرهاي سياه،
نم نم بارون،
هواي دل بچه ها را #غمگين و #لطيف کرده و هر کسي در فکر کاري بود.
🔰يکي اسلحه اش را روغن کاري مي کرد،
يکي نماز مي خوند.
ذکر بود و زمزمه و يک جور ميقات.
همه گرد هم مي چرخیدند تا از همديگر #حلاليت بطلبند.
هر کسي به توانش و به قدر #معرفتش.
🔰از هر کسی #حالی می پرسیدم و رد می شدم. داشتم با یکی از رزمنده ها بر سر این که چگونه آدم ها اراده خودشون را وقت مقتضی از دست میدهند بحث می کردم که #صدائی توجه ام را جلب کرد
🔰 #سید_میرحسین_شبستانی بود
بچه گنبد کاووس، از لشکر 25 کربلا داشت در به در دنبال سربند يا زهرا(س) ميگشت،
اومد پيش ما دو نفر و من بهش گوشزد کردم که همه #سربندها براي ما #مقدس هستند.
🔰ميرحسين گفت: درست مي گويي، آفرين، اما بدان که هر کسي به فراخور حال و دلش.
ما سادات، #عاشق مادرمان #حضرت_فاطمه الزهرا(س) هستيم.
🔰من ديشب #خواب عجيبي ديدم،
آقا #امام_زمان (عج) باشال سبز رنگي به گردن، سربند يا زهرا(س) را بسته به پيشاني ام و بهم گفت: #سلام من را به #همرزمانت برسان، بگو قدر خودشان را بدانند.
🔰من حالي غريب پيدا کردم و اشک نم نم مي چکید.
بعد از هم جدا شدیم
طولي نکشید که وقت رفتن رسید.
🔰توي کانال نشسته بودیم، زمزمه بچه ها بلند بود و باران نم نم مي بارید.
سيد ميرحسين، #سربند يا فاطمه زهرا(س) به #پيشاني بسته بود و جلوي ستون به سمت منطقه موعود عملياتي پيش مي رفتیم.
ساعاتي بعد، رمز عمليات خوانده شد و ديگر همه از هم جدا شدیم.
🔰جنگ سنگين میشود...😔
سید میرحسین شبستانی «متولد 1348» بعدها در عملیات کربلای 4 در منطقه عملیاتی جنوب جزیره ام الرصاص، بر اثر #ترکش خمپاره به #پیشانی، به فیض #شهادت می رسد.
#شهید_سیدمیرحسین_شبستانی 🌷
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔅باز این دل تنگمـ💔
مست و هوایی شد
🎈بر سینه کوبید و
#کرب_و_بلایی شد
🔅ما خانه زاد روضه های
پور #زهراییم
🎈چون #مهدی صاحب زمان
مجنون لیلاییم💞
🔅عمری نمک خوردم
تو محفلت #ارباب
🎈 #لعنت فرستادم
بر قاتلت ارباب
🔅الحمدلله از ازل
وقف شما هستم✋
🎈یک دل نه صد دل
#عاشقـ❤️ کرب و بلا هست
#شب_جمعه
#کربلا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷 🔹اهل ذکر بود. گاهی به #شوخی می گفت: من ۲۰۰۰ تا یا حسین حفظ هستم😅 یا می گفت: امروز هزار بار
🔹سال 1367 بود که #محمدهادی یا همان هادی به دنیا آمد. او در #شب_جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه🏴 به دنیا آمد.
🔸وقتی تقویم🗓 را که می بینند درست مصادف است با #شهادت_امام_هادی (علیه السلام ) بر همین اساس نام او را محمدهادی می گذارند😊
🔹عجیب است که او #عاشق و دلـ❤️ـداده #امام_هادی (علیه السلام) شد و در این راه و در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی #سامراء به شهادت🌷 رسید.
#شهید_هادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تشریح شرایط #سوریه از روی نقشه🗺 پس از بازگشت از #اولین_اعزام برای همرزمان در منزل شهید سالخورده🌷 #
0⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰روز 🗓هشتم #عید بود ، پادگان بودم دیدم #محمدتقی آمد پیشم گفت: فردا قرار است یک عده #بسیجی طلبه بیایند🚌 پادگان برای آموزش، میتوانی بمانی کمکمان کنی⁉️
🔰من با اینکه می خواستم #مهمانی بروم ولی نمیتوانستم به تقی نه بگویم🚫 چون او را خیلی دوست داشتم❤️ #قبول کردم. فردای آن روز محمدتقی و #علی_عابدینی و یکی دیگر از بچه ها با هم ماندیم👥 و از #صبح شروع کردیم به آموزش دادن تا غروب🌘
🔰از آنجایی که وقت نداشتیم کلاسها خیلی #فشرده برگزار شده بود و مجبور بودیم با کمترین استراحت😪 کار را پیش ببریم. برای #تقی این موضوع مهم بود که اگر آموزش سلاح🔫 داشتیم خیلی #مختصر و مفید باشد طوری که بسیجیها خسته نشوند❌
🔰موقع اذان🔊 بود دیدم تقی با موتور دارد می آید، گفت: وقت #اذان شده آب آوردیم بچه ها در همین میدان موانع #وضو بگیرند و نماز📿 بخوانند. تقی همیشه به نماز اول وقت اهمیت می داد👌
🔰نماز که تمام شد گفت: بسیجیان را آزاد بذارید تا نیمه شب🌓 که کار #شبانه داریم. محمدتقی آرام و قرار نداشت🚫 #عاشق کارش بود؛ خیلی به بسیجیها علاقه داشت💞 و با #اشتیاق زیاد به آنها آموزش میداد.
🔰می گفت: ما که همیشه #نیستیم، باید نیروهایی را آموزش بدهیم که اگر خدای نکرده برای انقلاب✌️ مشکل پیش آمد آنها #آمادگی_لازم را داشته باشند.
🔰من چون خیلی کار داشتم به تقی گفتم اگر کاری نداری و #ناراحت نمیشوی بروم⁉️ مرا در آغوش گرفت و گفت: دمت گرم زحمت کشیدی تو برو به کارت برس #من_وعلی عابدینی هستیم.
🔰بعد از #شهادت محمدتقی یکی از بچه ها که آن شب در پادگان کشیک بود گفت: محمدتقی آن شب تا #اذان_صبح بیدار بود، وقتی که آمد از خستگی😓 #بدون_پتو روی کف زمین دراز کشید و خوابش برد😴 دلمان نیامد صدایش کنیم.
🔰یکی از آن #بسیجیها بعد از شهادتش🌷 به من میگفت: تمام افتخار من این است که زیر نظر #شهید_سالخورده آموزش دیدم. تقی با #اخلاق خوبش همه را شیفته خود کرده بود😍
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷فرقي نميكند كجا هستي
فرقي نميكند نژادت چيست
يا چند #سال داري...
اگر براي #شهادت #آماده شده باشي
خواهي ديد كه بالهايت
هركجاي اين كره ي
#خاكي كه هستي
تورا به #مقصد ميرساند...
🌷راهِ شهــادت باز است....
چه در ســوريه باشي
چه در پشت #جبهه
و يا حتي در #شهر خودت
اگر گرفتارِ يار شده باشي
شايد #خيابان منتهي به #خانه ات
#مسير مقصدت باشد...
كسي چه ميداند
#اربابت كجا تورا در #آغوش ميكشد...
🌷براي رسيدن به مقصد
در طي مسير #عاشق باش...
براي مقصدت #عاشقانه بجنگ...
#شهید_امیر_سیاوشی🌷
#شهید_محمدحسین_حدادیان🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
@Maddahionlin1_55658442.mp3
زمان:
حجم:
5.25M
⏯ #زمینه احساسی
#شهــــدا🕊🌷
❣اون گلهای #یاسی
★که لاله لاله🌷 جون دادن
❣رسم #عاشق💞 شدن
★به ماها نشون دادن
🎤🎤 #مهدی_سلحشور
فوق زیبا👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📜وصیتنامه زیباے شهید مدافع حرم عباس دانشگر .... 🌷کلنا فداک یا زینب🌷 ✔️ارزش بارها دیدن را دارد👌 #ش
♨️شهید حرمی که مثل مادرش #زهرا (س) بین درو دیوار ســ🔥ـوختـــ
🔹یکی دو سال بود #عباس خیلی اصرار می کرد واسه رفتن به #سوریه. من میگفتم: عباس نه⛔️ زمان رفتن تو رو من مشخص میکنم☝️ هنوز #وقتش نرسیده.
🔸توی این دو سال اکثر دوره هاۍ #نظامی از جمله 🔅جنگ افزار و 🔅تاکتیک و... رو گذروند. یه مدتی که از #نامزدیش گذشت، بهش گفتم: عباس تو از اون مردهای عاشقپیشه💖 میشی، چون تا حالا به هیچ #نامحرمی حتی نگاه نکردی❌ بهم خندید.
🔹چند روز گذشت؛ اومد پیشم👥 گفت: حاجی #تو_روخدا بذار برم، اینبار اصرار کردنش متفاوت بود. گفتم: چیزی شده⁉️ گفت: سردار دارم #زمین_گیر میشم.
🔸آره؛ عباس داشت #عاشق میشد، ولی از همه چیز براي حرم زد. عباس #اولین نامحرمی که دیده بود نامزدش💞 بود.
#راوی_سردارحمید_اباذری
#شهید_عباس_دانشگر 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh