eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🕊🌹🕊 کاش می شد به #همان حال و هوا برگردیم بـه زمــیــن و بــه زمـــان #شهـــدا بـرگـردیــم دور بـاشـیـــم از آئـیـنـه ی #خــودبـیـنـی مـان کـاشــــ می شد که دوباره به #خـدا برگردیم به یاد برادران #شهید #مهدی_زین_الدین🌷 #مجید_زین_الدین🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣4⃣3⃣ 🌷 💠پرستارى كه با يك رزمنده متحول شد! 🌷یکی از مجروحان بستری در بخش «آی سی یو» یک هفته در (بیهوشی) به سر می‌ برد. پس از یک هفته چند لحظه چشمهایش👀 را باز کرد و یکی از را صدا زد و گفت: خواهر خواهش می كنم یک ورق و قلم📝 بیاورید و چیزهایی را که می‌ گویم یادداشت کنید.... 🌷پرستار گفت: ورق و قلم دارم تا من بنویسم✍. مجروح گفت: بنویسید که من در تاریخ ... و در ساعت ... می‌ شوم😦. به پدر و مادرم هم می‌ گویم من به آرزویی که داشتم رسیدم و آقا (عج) را دیدم😍 و امام این نوید را به من دادند👌. 🌷پس از گفتن این چند جمله دوباره مجروح به حالت می‌ رود. پرستار که صحبت ‌های مجروح را نپذیرفته بوده🚫، سعی می‌ کند که حرفهای او را فراموش کند🗯 اما از طرفی هم او را زیر نظر می‌ گیرد تا ببیند تا چه حد آن جوان صحت دارد. 🌷....درست ساعتی که مجروح گفته بود بالای سر او می‌ رود. در یک لحظه می‌ بیند که مجروح قطع می‌ شود😨. خیلی تلاش می‌ کند او را برگرداند اما موفق نمی‌ شود❌ و مجروح به می‌ رسد🕊. 🌷پرستار که از اعتقادات کاملی برخوردار نبود با شهادت🕊 آن برادر متحول شد. او گفت: پس از این که مجروح با من صحبت کرد خیلی تلاش کردم که به خودم بقبولانم که حرفهای او ندارد و او این حرفها را در عالم رویا گفته است ⚡️اما وقتی که او درست در همان تاریخ و لحظه‌ ای که گفته بود به رسید من دگرگون شدم و از آن روز به ارتباط روحانی و امدادهای غیبی آوردم.👌 راوى: از بانوان ايثارگر دوران دفاع مقدس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📜 #خاطره_شهید اجازه نمے داد #پشت_سر ڪسی حرف بزنیم. مےگفت: «اگر مشکلی هست،روے ڪاغذ بنویس و بہ آن شخ
5⃣3⃣9⃣ 🌷 💠 🍃با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید دستش را در آورد و کنار حوض گذاشت. آب را پاشیدم سمت حوض. رنگ از چهره سید پرید. او به دنبال انگشترش می گشت. انگشترش را برده بود داخل چاه. دیگه کاری نمی شد کرد. به شوخی به سید گفتم تو نباید به مال دنیا باشی. 🍃گفت: «راست میگی ولی این همسرم بود؛ خانمی که ذریه (س) است. اگر بفهمد همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی شدیم در حالی که ناراحتی در چهره اش موج می زد. 🍃دو روز ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. ناخودآگاه نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید. دستش را در دستانم گرفتم. با تعجب گفتم: «سید این انگشتره!!» خیلی آهسته گفت آروم باش. انگشتر خود خودش بود. من دیده بودم که سید یه بار به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید. خودم دیدم که همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا انگشتر در دست سید بود. 🍃با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد. اما این موضوعی نبود که به سادگی بشود از کنارش گذشت. سید را حق مادرش دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند. 🍃سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره را خواندم و خوابیدم. 🍃نیمه شب بود که برای بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم وضو گرفتم و نماز شب شدم. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم . یکباره با دیدم دو تا انگشتر روی مفاتیح هست. با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت. با همان نگینی که گوشه اش پریده بود، نمی دانی چه حالی داشتم.» 📚کتاب علمدار 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍در سال 1389 دانش آموخته دانشگاه امام حسین (ع) شد و سپس وارد شغل مقدس شد و به تربیت و آموزش پرداخت. ❣شهید محمد کامران آن چنان این شغل مقدس بود که بنابه گفته همکارانش؛ هنگام نیز با لباس مقدس به خواب میرفت و زمانی که علت این کار را جویا می شدند، میگفت: ❤️من با نذر و نیاز های فراوانی توانسته ام به این شغل مقدس وارد شوم، از آن می ترسم که خواب عزرائیل جانم را بستاند و این لباس مقدس بر نباشد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💥 🌴هیچ وقت یک "تشکر" و خالی تحویل شنونده ات نده. ❌ آن را تبدیل کن به " ممنونم به خاطر..." آدم ها آنقدر از عبارات خشک و خالی " ممنون" استفاده می کنند که دیگر حتی به آن را می شنوی. 🌳وقتی که ی ص🌤بح را می خریم. یک " ممنونم" خشک و خالی به که بقیه ی 💵را پس می دهد، می گوییم. 🌱 🌴آیا این "ممنونی" است که به عزیزی می گویی که خوشمزه ای برایت پخته است⁉️ پس در مناسب ، همراه با عبارت "ممنونم" خود، تشکرت را هم ذکر کن.🥀 -🌳 ممنونم که کردی☺️ - ممنونم که انقدر 🌸 - ممنونم که منو# تنها نذاشتی💓 - ممنونم که به فکر هستی - ممنونم به اینکه اومدی - ممنونم که میکنی✅ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh