4⃣4⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠پرستارى كه با #شهادت يك رزمنده متحول شد!
🌷یکی از مجروحان بستری در بخش «آی سی یو» یک هفته در #کما (بیهوشی) به سر می برد. پس از یک هفته چند لحظه چشمهایش👀 را باز کرد و یکی از #پرستاران را صدا زد و گفت:
خواهر خواهش می كنم یک ورق و قلم📝 بیاورید و چیزهایی را که می گویم یادداشت کنید....
🌷پرستار گفت: ورق و قلم دارم #بفرمایید تا من بنویسم✍. مجروح گفت: بنویسید که من در تاریخ ... و در ساعت ... #شهید می شوم😦. به پدر و مادرم هم می گویم من به آرزویی که داشتم رسیدم و آقا #امام_زمان (عج) را دیدم😍 و امام این نوید را به من دادند👌.
🌷پس از گفتن این چند جمله دوباره مجروح به حالت #کما می رود. پرستار که صحبت های مجروح را نپذیرفته بوده🚫، سعی می کند که حرفهای او را فراموش کند🗯 اما از طرفی هم او را زیر نظر می گیرد تا ببیند تا چه حد #صحبتهای آن جوان صحت دارد.
🌷....درست #همان ساعتی که مجروح گفته بود بالای سر او می رود. در یک لحظه می بیند که #تنفس مجروح قطع می شود😨. خیلی تلاش می کند او را برگرداند اما موفق نمی شود❌ و مجروح به #شهادت می رسد🕊.
🌷پرستار که از اعتقادات #مذهبی کاملی برخوردار نبود با شهادت🕊 آن برادر متحول شد. او گفت: پس از این که مجروح با من صحبت کرد خیلی تلاش کردم که به خودم بقبولانم که حرفهای او #صحت ندارد و او این حرفها را در عالم رویا گفته است ⚡️اما وقتی که او درست در همان تاریخ و لحظه ای که گفته بود به #شهادت رسید من دگرگون شدم و از آن روز به ارتباط روحانی و امدادهای غیبی #ایمان آوردم.👌
راوى: #اعظم_نامدارى_پور
از بانوان ايثارگر دوران دفاع مقدس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📜 #خاطره_شهید اجازه نمے داد #پشت_سر ڪسی حرف بزنیم. مےگفت: «اگر مشکلی هست،روے ڪاغذ بنویس و بہ آن شخ
5⃣3⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 #انگشتر
🍃با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید #انگشترهای دستش را در آورد و کنار حوض گذاشت. آب را پاشیدم سمت حوض. رنگ از چهره سید پرید. او به دنبال انگشترش می گشت. انگشترش را #آب برده بود داخل چاه. دیگه کاری نمی شد کرد. به شوخی به سید گفتم تو نباید به مال دنیا #دلبسته باشی.
🍃گفت: «راست میگی ولی این #هدیه همسرم بود؛ خانمی که ذریه #حضرت_زهرا (س) است. اگر بفهمد همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی #مازندران شدیم در حالی که ناراحتی در چهره اش موج می زد.
🍃دو روز #مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. ناخودآگاه نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید. دستش را در دستانم گرفتم. با تعجب گفتم: «سید این #همون انگشتره!!» خیلی آهسته گفت آروم باش. انگشتر خود خودش بود. من دیده بودم که سید یه بار به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید. خودم دیدم که همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا #همان انگشتر در دست سید بود.
🍃با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد. اما این موضوعی نبود که به سادگی بشود از کنارش گذشت. سید را حق مادرش #قسم دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند.
🍃سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم #متوسل شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره #واقعه را خواندم و خوابیدم.
🍃نیمه شب بود که برای #نمازشب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم وضو گرفتم و #آماده نماز شب شدم. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم . یکباره با #تعجب دیدم دو تا انگشتر روی مفاتیح هست. با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت. با همان نگینی که گوشه اش پریده بود، نمی دانی چه حالی داشتم.»
📚کتاب علمدار
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#ذاکر_اهل_بیت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✍در سال 1389 دانش آموخته دانشگاه #افسری امام حسین (ع) شد و سپس وارد شغل مقدس #پاسداری شد و به تربیت و آموزش #جوانان_انقلابی پرداخت.
❣شهید محمد کامران آن چنان #عاشق این شغل مقدس بود که بنابه گفته همکارانش؛ هنگام #خواب نیز با #همان لباس مقدس به خواب میرفت و زمانی که علت این کار را جویا می شدند، میگفت:
❤️من با نذر و نیاز های فراوانی توانسته ام به این شغل مقدس وارد شوم، از آن می ترسم که #هنگام خواب عزرائیل جانم را بستاند و این لباس مقدس بر #تنم نباشد.
#شهید_محمد_کامران🌷
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#تلنگرانه💥
🌴هیچ وقت یک "تشکر" #خشک و خالی تحویل شنونده ات نده. ❌
#همیشه آن را تبدیل کن به " ممنونم به خاطر..." آدم ها #اغلب آنقدر از عبارات خشک و خالی " ممنون" استفاده می کنند که دیگر حتی به #زحمت آن را می شنوی.
🌳وقتی که #روزنامه ی ص🌤بح را می خریم. یک " ممنونم" خشک و خالی به #فروشنده که بقیه ی #پولمان 💵را پس می دهد، می گوییم. 🌱
🌴آیا این #همان "ممنونی" است که به عزیزی می گویی که #شام خوشمزه ای برایت پخته است⁉️
پس در #موقعیت مناسب ، همراه با عبارت "ممنونم" خود، #دلیل تشکرت را هم ذکر کن.🥀
-🌳 ممنونم که #صبر کردی☺️
- ممنونم که انقدر #مهربونی🌸
- ممنونم که منو# تنها نذاشتی💓
- ممنونم که به فکر #زندگیمون هستی
- ممنونم به #خاطر اینکه اومدی
- ممنونم که #درک میکنی✅
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh