eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰شهادت با لباس #رفیقِ_شهید 🍂وقتی خبر شهادت #محمودرضا بیضائی به اکبر شهریاری رسید خودش را بالای سر محمود رساند😔 و گفت: «باید #برگردانمش». 🍂آن روز خیلی بی تاب💓 شده بود. صبح فردای #شهادت محمودرضا بیضائی، به فرمانده گفت: «اگر اجازه بدهید من لباس های #رزم بیضائی را بپوشم. 🍂فرمانده گفت: «اگر لباس شهید🌷 را بپوشی تو هم #شهید می شوی⁉️ گفت: هر چه #خدا بخواهد همان می شود. بعد از صبحانه زد به خط. 🍂وقتی کمی از مقر فاصله گرفت💕 یک #خمپاره 60 او را مورد اصابت قرار داد و #پهلویش را شکافت. همرزمان بالای سرش که رسیدند نفس های آخرش بود...😭 #شهید_محمودرضا_بیضایی #شهید_اکبر_شهریاری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۷۰ استاد پرهیزگار .MP3
1.03M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه آل عمران✨ #قرائت_صفحه_هفتاد 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #شهید_مهدی_زین‌الدین #سالروز_ولادت🌷}• 🍃🌹🍃🌹 @shahed_sticker
🔰‍ توصیه هایی از شهید #شهید_سیدمجتبی_علمدار🕊🌷 💠قانون اول: ⇜بارالها، اعتراف میکنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی 10 آیه قرآن را باید بخوانم. اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتما #یک_جزء کامل بخوانم🌺 💠قانون دوم: ⇜پروردگارا! اعتراف میکنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید #نماز_قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم🌺 💠قانون سوم: ⇜خدایا! اعتراف میکنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت #نماز_قضا بجا بیاورم🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
دوستان ســلام✋ ضمن عـرض خوش آمد💐 به اعضای جدید و تشـکر از همراهی اعضای همیشگی کانال♥️ 💠جهت ارتقاء کیفیت پست های کانال نیاز به فعال و خلاق داریم هر بزرگواری که میتونه مارو توی این زمینه همراهی کنه بسم الله👇 @Khademe_shohada226 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🌾گل چینم و تعریف کنم بوی #تو را 🍁صد غنچه🌷بچینم ندهد بوی تورا 🌾چه کنم چاره ندارم که جدایم💕ازتو 🍁زکجا غنچه بچینم که دهد بوی تورا😔 باز هم #پنج‌شنبه جــ❣ـان به کف گرفته #خیرات میکنیم.... #شهید_سیدرضا_طاهر🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼🍃 🍃 #نماهنگ 🎞 به یاد کسانی که... در سـ⛈ـرما و گـ☀️ـرما #جان عزیز خود را فدای این #سرزمین مقـدس و اسلام ✌️ کردند ... #کجایید_ای_شهیدان_خدایی🇮🇷 #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💔از ●ابــر شدم... ●آب شــدم.. ●باریــدم😭 🌾خواب دیدم حرمت میمیرممـ😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5882098908921857398.mp3
9.53M
🎧🎧🎧 اگـه کـربلا نـرمـ میمیرمـ😔😭 .... بـانـواے: 🎤🎤 #سـیـدرضـانـریـمـانے❣ #نـواے_دلـ❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصـیّتـ‌عـشـقـ💔 من براے #شهـادت، بہ اینجا (سوریه) نیامده ام❌ من وظیـفه ام، که #جهاد در راه خداست
#شـهید‌ابـوالفضـلی❤️ 🌴میگفت: (میخواهم جوری شهید شوم که نیاز به #کفن نداشته باشم❌) عاشق روضه #حضرت_عباس(ع) بود..😍 🌴میگفت: (آدم تو خونش🏡 روضه بگیره، روضه عباس(ع) حتی اکر فقط #پنج_نفر شرکت کنند💔) روضه حضرت عباس(ع) دیوانه اش می کرد😔 🌴جورے التماس ڪرد ڪه در #محرم سال گذشته بعد از انفجار💥 ماشینش در #حلب سوریه "بی دست" اربا اربا به شهادت رسید🌷...عاشقِ عباس باید هم کوه #غیرت باشد، باید فدایی زینب باشد، باید فانی در حسین باشد، شهیدِ ابالفضلی🕊 در محضر ارباب یاد ما هم باش. #شهید_روح‌_الله‌_قربانی🕊 ولادت:۱۳۶۸/۳/۱💗تـهران، دولاب شهادت:۱۳۹۴/۸/۱۳💔سوریه، حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
وقتی بر اثر #مجروحیت در بیمارستان بستری شده بود، رفتم کنارش و به او گفتم: «احمدً آخر به ما حلوا ندادی😅.» در جوابم گفت: «آن قدر می روم و می آیم که یک #آدم_حسابی بشم.» #شهید_احمد_پلارک 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری ♦️ معجزه قبر #شهید_احمد_پلارک بهشت زهرای تهران 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_سی_ودوم 2⃣3⃣ 🍂از لودگی جمع کلافه شده بودم سکوت کردن و نجابت به خرج د
❣﷽❣ ♥️ 3⃣3⃣ 🍂کوچه تاریک بود. چهره جلوی در را درست نمی دیدم👤 نزدیک تر رفتم آنچه را می دیدم باور باور نمی کردم جلوی در میخکوب شده بودم ♥️ در خانه محمد را باز کرده بود. هر دو از دیدن هم شوکه شدیم فقط به هم نگاه می‌کردیم و هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمی شد. زبانم بند آمده بود باران به صورت من خورد موهایم آشفته شده بود و جلوی چشمم را گرفته بود. 🌿با تعجب پرسید: _شما اینجا چه کار می‌کنید؟ آب دهانم را قورت دادم و گفتم: _من دوست محمدم همانطور که متعجب نگاهم می کرد گفت: _محمد خانه نیست پلکی زد و نگاهش را به زمین انداخت. صدایش را صاف کرد و ادامه داد: _از شهرستان زنگ زدند که پدر بزرگم حالش بد شده. محمد رفته شهرستان. 🍂ناگهان صدای مادرش را از ایوان شنیدم: _مادر جان کیه این وقت شبی؟! چرا نمیای تو؟ خیس شدی. نگاهی به مادرش کرد و گفت: _دوست محمد مادر. الان میام. نمیتوانستم از او چشم بردارم. اما برای اینکه زیر باران معطل نشود گفتم: _از اینکه پیداتون کردم خیلی خوشحالم😍 🌿بعد از کمی من من کردن بالاخره خداحافظی کردم و از کوچه خارج شدم. دیدن او، همه اتفاقات آن شب را از خاطرم برده بود. تازه فهمیدم چرا دلنشینی💗 نگاهش؛ لحن جملاتش، همه اش برایم آشنا بود. او بود. 🍂جایی برای رفتن نداشتم. همانجا سر کوچه داخل ماشین نشستم. نمی دانستم چطور باید از خدا تشکر کنم. نذرهایم، دعاهایم، همه جلوی چشمم می‌آمد. به بزرگی خدا فکر میکردم. تا اذان صبح بیدار بودم باران بند آمده بود پیاده شدم و چند خیابان آن طرف‌تر امامزاده‌ای🕌 پیدا کردم و نمازم را خواندم. دوباره به داخل ماشین برگشتم تا کم کم خوابم برد. 🌿چند ساعت بعد با صدای تق تق انگشتی که به شیشه ماشین هم می زد بیدار شدم. سرم را از روی فرمان بالا آوردم و چشم هایم را مالیدم. شیشه را پایین کشیدم یک خانم میانسال چادری که رویش را گرفته بود کنار پنجره ماشین ایستاده بود ... کمی عقب تر خواهر محمد را دیدم، حدس زدم که او باید مادرش باشد. گفتم: _سلام بفرمایید +سلام پسرم. صبحت بخیر. شما دوست‌محمد منی؟ _بله +دخترم میگه دیشب هم اومده بودی دم در. اومدم بگم اگر کار واجبی داری که هنوز این جا ماندی محمد فعلاً برنمیگرده. پدر بزرگش یعنی پدر شوهر من امروز صبح فوت کرد. منو فاطمه هم داریم میریم شهرستان. 🍂از فهمیدن اسمش قند توی دلم آب شد💖 " " اسم اسمش هم مثل خودش دلنشین بود سعی کردم چیزی بروز ندهم گفتم: _تسلیت میگم، امیدوارم غم آخرتون باشه. +ممنون پسرم ..سلامت باشید _راستی ... اگر می‌خواین میتونم تا جایی برسونمتون +نه مادر دستت درد نکنه. مزاحم نمیشیم _باور کنید بدون تعارف می‌گم. مشکلی نیست هر جا برید میرسونمتون. منم مثل محمد 🌿بعد از کمی تعارف با اکراه قبول کرد فاطمه را صدا زد و سوار شدند. از چهره فاطمه مشخص بود که چقدر معذب است به جز سلامی که موقع سوار شدن و خداحافظی که موقع پیاده شدن گفت کلمه ای حرف نزد. آنها را به ترمینال رساندم بعد از اینکه اتوبوس شان حرکت کرد سوار ماشین🚗 شدم و به سمت رفتم ... ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ یک دنیا #بی‌خبری یک شهرِ ناآرام یک تقویم📆 و یک #نبودن_تو همه یک طرف و #جمعه های بی‌تو💕 یک طرف😔 ‌ #یاایهاالعزیز #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ما از ســ🔥ـوختن #نمےترسیم که چون پروانہ ها #عاشق نوریم وهرجا که نور #ولایت است گرد آن حلقہ💫 می زنیم. #مدافع_ولایت_و_امنیت #شهید_محمدحسین_حدادیان #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_69857014.mp3
2.71M
داستان ملاقات با #امام_زمان(عج) کسی که موفق به زیارت امام زمان نمیشد... 💔دلتݩــــگ امـــــام زماݩ عج💔 دیدن ممکن است باید تلاش کرد😭😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
Ali Lohrasbi - Atre Baroon.mp3
13.39M
🌾پر بغض #جمعه های 🍁ناگزیر و بی صدام 🌾خیلی #خسته ام 🍁باورم کن، دنیا زندون برام😞 🎤با صدای #علی_لهراسبی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰کمک کار حرفه‌ای 🔸حامد در کمک کردن به دیگران بسیار حرفه‌ای بود👌 از کمک به دوستان👥 و آشنایان بگیر ت
🔆فی المسافة بین #غیابک و حضورک انکسر شیء ما، لن یعود کما کان أبدً. 💠در فاصله‌ی میان ↵ #هجران تا ↵وصالت💞 در من چیزی می‌شکنــ⚡️ـد که #هیچ‌گاه ترمیم نخواهد شد 😔 #شهید_حامد_کوچک_زاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔆فی المسافة بین #غیابک و حضورک انکسر شیء ما، لن یعود کما کان أبدً. 💠در فاصله‌ی میان ↵ #هجران تا
5⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🔻همسر شهید: 🔰شهید از دوستان صمیمی دامادمان بود که نخست به بنده معرفی شدند و چندبار باهم💞 صحبت کردیم و بعد با صحبت کردند. 23 اردیبهشت 86📆 به همدیگر محرم و در 14 تیر 86 مصادف با روز میلاد (س) به عقد💍 هم در آمدیم 🔰حامد به قدری بزرگوار بود که همیشه در صحبت‌های قبلی خودش را از دور می‌دید و می‌گفت: ماها شهید نمی شویم🌷 حتی قبل از رفتن به هم از شهادت حرفی نمی‌زد، یشتر از دغدغه‌مندیش صحبت می‌کرد که چکار باید کنیم و وضع نامناسب است😔 🔰بزرگترین خصوصیت حامد و رفتار خوبش بود. ما 8 سال کنار هم💞 زندگی کردیم شاید در این مدت 8 بار را ندیدم، همیشه خودش را کنترل می کرد و موقع عصبانیت تند صحبت نمی‌کرد❌و سکوت می‌کرد. با اینکه خیلی سخت است که انسان خوش اخلاق و شاد باشد👌 🔰چهارسال است که از رفتن می‌گذرد و من در این مدت خیلی تلاش کردم که شبیه او👥 شوم اما متاسفانه اصلا موفق نبوده‌ام😞 گفتن این چیزها در سخن آسان است اما در بسیار سخت است، به نظرم یکی از دلایلی که خدا حامد را انتخاب کرد✅ به دلیل اخلاق و رفتار خوب او بود. 🔰در زمان رفتن حامد، با اشکهایم😭 او را بدرقه کردم، من می‌دانستم اگر حامد بماند و به نرود بیشتر اذیت می شود و دلیل رضایتمم هم همین بود. حامد به این دلیل به سوریه رفت چون اعتقاد داشت کاری از دستش بر نمی آید و باید به دست بگیرد✊ همیشه تفنگ به دست گرفتن را جزء کارهای زندگی می دانست 🔰شهید معتقد بود اینکه اینجا بمانی و کار انجام دهی خیلی اهمیتش بیشتر است و همیشه این موضوع را به دوستانش👥 که نتوانسته بودند شوند می‌گفت. حامد 37 روز در سوریه ماند و سپس به رسید، 4 دی 94 به سوریه اعزام شد و 12 بهمن 94 به مقام رفیع شهادت🕊 نائل امد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh