eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
10.2هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 #عاشقانه_شهدا ❤️ ⚜دوران #نامزدی باید برای حضور در یک دوره سه ماهه پزشک یاری به مشهد می رفت. ⚜فر
0⃣1⃣9⃣ 🌷 💠خصوصیات شهید 🔰نماز میخوند. تو اتاق آرام و تاریک🌚 نماز میخوند. های طولانی داشت دل از نماز نمیکند. ادبش عالی بود، هیچ وقت بلند نبود❌ بود. 🔰همه چیز رو برای میخواست ♨️جز خودمون، مثلا اگه مغازه نزدیک خونه🏡 بسته بود سعی میکرد خرید نکنه و صبر کنه تا مغازه چون میگفت: همسایه هست و داره گردنمون 🔰هیچ کس دست خالی از منزل ما نمیرفت🚫 اگه کسی تقاضای کمک میکرد 🌷 میرفت و حسابی با شهدا میکرد. هر کس بهش ظلم هم میکرد باز با اخلاق و احترام👌 باهاش برخورد میکرد. 🔰به مال اهمیت میداد. مراقب بود. مثلا از چراغ قرمز🚦 رد نمیشد تا ماشین🚗 ترمز کنه و باعث اصطحلاک ترمز بشه و بشه حق الناس. 🔰 خرید کردن از بازار رو دوست نداشتن دلیلش هم بخاطر وضع بعضی از خانمها بود. هر وقت مجبور بودیم برای خرید بریم بازار سعی میکرد سریع برگرده🚗 و عصبی میشد😣 🔰با اینکه بسیار پسند بود ولی نهایت تلاشش رو میکرد سریع تر برگرده چون شرایط خانم ها و رفتار اقایون😕 براش قابل تحمل نبود💔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا خیلی بهش #حساس بودم. دوست داشتم فقط برای من باشد. آخرین دفعه هم بهش گفتم: می‌خواهی ب
💢خیلی تأکید👌 داشت #احترام به پدر و مادر بود. آیه قرآن📖 مثال می‌زد و می‌گفت: 💢خـ✨ـدا در قرآن گفته اگر بعد از من #سجده بر کسی واجب باشد آن هم به #پدرومادر است #شهید_رضا_حاجی_زاده #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍀میگفت: اگه میخوای پرواز کنی🕊 باید دل بکنی از 🍀در آخرنمازهایش📿 این دعا را میخواند: ⚜اللهم اخرجنی من قلوبنا وزدنی علیه السلام⚜ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ "سلامٌ عَلی" آسمانِ نگــ😍ـاهت "سلامٌ عَلی" نورِ💫 در #سجده گاهت "سلامٌ عَلی" جاده🛣 و گرد ميدان بر آن #سيصدوسيزده، مردِ راهت #تعجیل_در_فرج_مولا_صلوات #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍بـا تـو خوشبخت ترین آدم ایـن قافلـه ام کـم نشـو دور نشـو بی تـو جهـانم خـاليست #سردار_خنده_های_بی
0⃣4⃣1⃣1⃣ 🌷 📚برشی از کتاب 📖بعد از چاپ کتــ📙ـاب ابراهیم هادی (سلام بر ابراهیم) منطقه فکه و مخصوصا خیلی سر زبونها افتاد. همراه با و چند تا از خادمین شهدا🌷 رفتیم فکه. 📖فکه بوی می داد غربت عجیبی داشت ، عطش رمل گرمای سوزان♨️ بیابان عجیب شبیه کربلا بود😔 این حالات در رفتار سید میلاد مشهود بود که قدم👣 در وادی گذاشته، پاهای برهنه اش گواه مدعی من بود. 📖رسیدیم پشت کانال، ها مانع عبور به کانال شد. بی اختیار زانوهامون سست شد و دیگه اشک امان نمی داد😭 تنها چیزی که دلمون بود💗 روضه آقا سید الشهدا (علیه السلام) بود. 📖بعد از اینکه یک دل سیر کردیم سید بلند شد رفت به که جلوی نرده ایستاده بودند گفت: خواهش می کنم🙏 من می خوام خاک این مکان مقدس رو ، اونها گفتند به هیچ وجه نمی شه⛔️ اجازه نداریم ، بغض کرد😢 📖بالاخره اونها رو راضی کرد وارد شدیم. گفت: بچه ها وارد که شدید کنید و از شهدا🌷 حاجت بخواهید. تا درب کانال باز شد گویی درب باز شده🕊 بوی عجیبی آمد، لحظه های سنگینی بود. 📖سید میلاد در ابراهیم هادی🌷 در سجده بود و فقط داد می زد😭 خاکها رو بر می داشت و به سر و می کشید. 📖با هر زحمتی سید رو از کانال آوردیم بیرون و سوار ماشین🚘 شدیم و همه تا فقط گریه کردند. نتونست رانندگی کنه🚫 و نشست عقب و تا اردوگاه توی حال و هوای خودش بود.....💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✾طلبه ✾ شهیـــ🌷ــد ✾لوله کش ✾ #فلافل_فروش ✾زاهد و عابد💖 ✾یا مستند ساز🎞 و مرد رسانه ⇜این ها همه اوص
🌷 🌷يادم هست چند نفر از كوچكترهای هيئت🏴 می‌پرسيدند: چرا وقتی در جلسات هيئت شركت می‌كند حال و هوای مجلس ما تغيير می‌كند⁉️ ما هم می‌گفتيم: به خاطر اينكه او تازه از و نجف برگشته؛ 💥اما واقعيت چيز ديگری بود 🌷محبت💖 آقا اباعبدالله (ع) با گوشت و پوست و خون او شده بود او تا حدودی امام حسين(ع) را شناخته بود👌 برای همين وقتی مبارك آقا را در مقابل او می‌بردند، اختيار از كف می‌داد. 🌷خوب به ياد دارم برای نماز به مسجد🕌 می‌آمد بعد از نمازصبح در گوشه ‌ای از مسجد به می‌رفت و در سجده كل 📖 را قرائت می‌كرد. 🌷هادی هرجا می‌رفت برای امام حسين(ع) هزينه💰 می‌كرد، در مورد هيئت رهروان كه نوجوانان مسجد بودند نيز هميشه جزو بانيان هزینه‌های هیئت بود✅ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#جاذبه ها همیشه به سمت پایین↶ نیستند❌ کافیست #پیشانیت به خاک باشد به سمت آسمـان خواهی رفتـ🕊 عراق، پاسگاه زید، ۲۷ تیر ۱۳۶۱ 📆 #عملیات رمضان👇 از میان ۱۵۰ داوطلب ۲۰ نفر از آنان اجازه ی عبور از #میدان_مین داده می شود و اغلب این ۲۰ نفر به #شهادت رسیدند😔🌷 تصویر یک رزمنده #تخریبچی که به حالت #سجده به شهادت🌷 رسیده است. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاطرات شهید 🌷 🌷داشتیم برای آماده می شدیم گفتند، سریع آمدیم توی چادر تا نمـــاز بخونیم و حرکت کنیم 🌷منطقه شناسایی شده بود و بمباران💥 شروع شد توی مشغول نماز خواندن بودیم که دو سه تا راکت افتاد کنار چادر ما برادری که درحال تشهد بود یهو به رفت وهمانطور ماند... 🌷دیدم از کنار پیشانی اش رگه خونی بیرون زد💔 یاد ضربت خوردن (ع) افتادم این بچه ها به آقای خودشان اقتدا کردند حتی هم علی گونه👌 بود... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 🌷 " دوکوهـــــــه " سین  ندارد اما ! " "سحرگاهانی را به خاطر دارد که رزمندگان ، با نوای دلنیشن مناجات نورایی همــدوش ِستارگان ، همپای فرشتگان و در کنــــار ِماه ،با خدا سخن میگفتند، سنگر سازان بی سنگر... 🌷 🕊🕊🌷 " فکـــــــــه " سین ندارد امّا ! " های"بسیجیانی را به خاطر دارد که با سربندهای سبز و سرخ ،سرهایشان را به خدا سپردند و با ندای" اعرلله جمجمتک " به دیدار معشوق شتافتند... 🕊 🌹🌹🕊 " شـــــــــرهانی " سین ندارد امّا ! " سنگرهایش" زخم ِ تن ِ شقایق هایی را به خاطر دارد که در کربلای خمینی(ره)با رمــــز " یـــ زینب ــــــــا " هر آنچه داشتند تقدیم ِ حضـــرتِ ارباب نمودند... 🕊 🌹🌹🕊 " کانال کمیــــــــــــل " سین ندارد امّا ! " سکــوی'"پرواز ِلب تشنگانی شد ، که مقتل شان یادآور کربلاست... 🕊 🌷🌷🕊 " طلائیــــــــــــــــه " سین ندارد امّا ! " سه_راه"شهادتش گــواه ِ رشادت ِمردانی ست که سبکبـــــــــــال ، تا عرش ِ اعــــلا ،پرستــــو شدند... 🕊 🌷🌷🕊 " ارونـــــــــــد "سین ندارد اما ! " ساحل"خونینش ، غواصانی را به خاطر دارد که در شبهای عملیات ، از سیم خادار ِ نـَفــس، گــذشتند و دل ، به دریای بیکران ِ عشق و عرفان زدن... 🕊🌷🌷🕊 " شلمچــــــــــــه " سین ندارد امّا ! " سرداران " بی نام و نشـانی را به خاطر دارد کــــــــه همچون مادرشان زهـــرا(س)فدایی ولایت شـــــــــــدند و گمنــــــام ماندند. 🌷"شادی روح شهدا صلوات" 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان📚 #نیمه_پنهان_ماه 1 ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد #قسمت_سی_وسوم 3⃣3⃣ 🔮مص
❣﷽❣ 📚 1 ﺯﻧﺪگی 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد 4⃣3⃣ 🔮وقتی دانشگاه شهید چمران مثل را بپروراند، مصطفی کسی نیست که مجسمه اش را بسازد و بگذارند❌این یک چیز مرده است و مصطفی است. در فطرت آدم ها، در قلب آن ها است. 🔮آدم ها بین خیر و شر درگیرند و باید کسی دستشان را بگیرد🤝 همان طور که خدا این مرد را فرستاد تا مرا دست گیری کند. در تهران که تنها بودم نگاه می کردم به زندگی که و عبور کرد. من کجا؟ کجا؟ من دختر جبل عامل و جنوب لبنان ! من همیشه می گفتم اگر مرا از بیرون ببرند می میرم، مثل ماهی که بیفتد بیرون آب. 🔮زندگی خارج از جنوب لبنان و شهر صور در تصور من نمی آمد. به مصطفی می گفتم: اگر می دانستم انقلاب پیروز می شود✌️ و قرار به برگشت ما به ایران و ترک جبل هامل است نمی دانم قبول می کردم این ازدواج را یا نه‼️ اما آمدم و مصطفی حتی شناسنامه ام را به نام گرفت که در دار اسلام بمانم و بر نگردم و من ، مخصوصا وقتی در هستم احساس می کنم خدا به واسطه این مرد دست مرا گرفت، حجت را بر من تمام کرد و از میان آتشی که داشتم می سوختم بیرون کشید. 🔮می شد که من دور از جبل عامل و در کشور کفر باشم، در ، مثل خواهر و برادرهایم. گاه گاه که از ایران🇮🇷 برای دید و بازدید می رفتم لبنان به من می خندیدند، می گفتند: ایرانی ها همه صف ایستاده اند برای گرین کارت، تو که تبعيت داری چرا از دست می دهی⁉️ به آن ها گفتم: بزرگ ترین گرین کارت که من دارم کسی ندارد و آن این پارچه سبزی است که از روی حرم عليه السلام است و من در گردنم _ گذاشته ام. 🔮با همه وجودم این را احساس می کنم و اگر همه عمرم را، چه گذشته چه مانده، در گذاشتم نمی توانم شکر خدا را بکنم. با مصطفی یک عالم بزرگ را گذراندم از ماده تا معنا👌 از مجاز تا حقیقت و از خدا می خواهم که متوقف نشوم در مصطفی، هم چنان که خودش در حق من این دعا کرد: «خدایا! من از تو یک چیز می خواهم با همه اخلاصم که باش و در خلأ تنهایش نگذار🙏 من می خواهم که بعد از مرگ او را ببینم در پرواز🕊 🔮خدایا ! می خواهم غاده بعد از من متوقف نشود❌ و می خواهم به من فکر کند، مثل گل زیبا که در راه زندگی و پیدا کرد و او باید در این راه بالا و بالاتر برود. می خواهد غاده به من فکر کند ، مثل یک شمع🕯 مسكين و کوچک که سوخت در تاریکی تا مرد و او از نورش بهره برد برای مدتی بس کوتاه. می خواهم او به من فکر کند💭 مثل یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش كلمه گفت و رفت به سوی کلمه بی نهایت♥️ 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹بزرگترین آرزویش در راه خدا بود تا جایی که عشق به شهادت تمام اعمال و رفتارش را تحت الشعاع قرار داده بود👌 و پیوسته زیارت قبور شهدا و با ایشان را داشت و همچنین دعای دایمی قنوتش «اللّهم الرّزُقنٰا توفیقَ شَهادت فی سَبیلِک»🤲بود. 🔸به همراه خانواده برای سال تحویل در حـضور پیدا میکرد و خـاک ‌پـاک جـبهه‌ها را می‌بویید، می‌بوسید‌ و شکر خدا را بجا می‌آورد و مناجاتی ‌با خداوند در آن خلوتگه ‌شهدا🌷 داشت که دیدنی بود و بگفته‌ی فرزند بزرگوارش آنقدر اشک می‌ریخت😭 که پیراهنش از اشک خیس می‌شد. 🔹و در نهایت در دفاع از حریم اهل بیت(س) عاشقانه♥️ سر و دست داد و چون مولایش حسین(؏) بدون به خاک سپرده شد. 🌷 🍃تاریخ تولد: ۱۳۵۴/۷/۱۲ 🍃تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۲/۱۰ 🍃محل شهادت: حلب سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دلنوشته✍ #رفیق_شهیدم❣ درخلوت خودم بودم که صدا زدی مرا... نه اینکه من خود آمده باشم... تو مرا خواند
🔰در منطقه درهمان روزهاے اول جنگ، پنج جوان👥 به گروه ماملحق شدند. آنها از یک روستا باهم به آماده بودند. چند روزے گذشت. دیدم اینها اهل نیستند❌ تا اینکه یک روز با آنهاصحبت ڪردم. بندگان خدا آدم هاے خیلے ساده اے بودند... 🔰آنها نه سواد📝 داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه♥️ به آماده بودند جبهه. از طرفے خودشان هم دوست داشتند ڪه نماز را یاد بگیرند. من هم بعد از یاد دادن ، یکی از بچه ها را صدا زدم و گفتم: 🔰این آقا پیش نماز شما، هر ڪارے ڪرد شما هم . من هم ڪنار شما می ایستم وبلند بلند نماز را تڪرار مے ڪنم تایاد بگیرید👌 🔰ابراهیم به اینجا ڪه رسید دیگر نمیتوانست جلوے خنده اش را بگیرد😂 چند دقیقه بعد ادامه داد: در رڪعت اول وسط خواندن حمد، امام جماعت شروع ڪرد راخاراندن، یڪدفعه دیدم آن پنج نفرشروع ڪردند به خاراندن سر😅 🔰خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را ڪنترل مے ڪردم. امادر وقتے امام جماعت بلندشد مُهربه پیشانیش چسبیده بود و افتاد. پیش نماز به سمت خم شد ڪه مهرش را بردارد یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز ڪردند😄 اینجا بودکه دیگر نتوانستم تحمل ڪنم وزدم زیر خنده😂😆 خاطره ے شیرین از 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh