eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 شهامت و شجاعت 1️⃣ با شهامت یک بار با وجود خطرات فراوان در هنگام تظاهرات به تفنگ یکی از سربازان در کرج، گل آویزان کرده بود. از دیوار بعضی از پادگان‌‌‌‌ها بالا رفته و اسلحه‌‌های داخل پادگان را دیده بود. وی در اوج پیروزی انقلاب نیز اقدام به شکست چندین شیشه نموده بود. 2️⃣ سفرهای او در آن سن و سال به تهران و قم، بخصوص یک سفر چند روزه به کردستان آشوب زده و اقدام او در رفتن به خرمشهر در آغاز جنگ، دلایل روشنی بر شجاعت و شهامت او بود. 🌸✨ یاد و خاطره رهبر 13 ساله، شهید محمدحسین فهمیده را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 الله الله فی الا یتام 1️⃣ بعضی شب‌‌‌‌ها که کارش کمتر بود،‌‌‌‌ می‌‌رفت به بچّه‌‌های یتیم سر بزند. معمولاً چند دقیقه‌‌‌‌ می‌‌نشست، از درس‌‌‌‌ها‌‌‌‌ می‌‌پرسید و بعضی وقت‌‌‌‌ها با هم چیزی‌‌‌‌ می‌‌خوردند. همه شان فکر‌‌‌‌ می‌‌کردند بچّه‌‌ی دکترند. هر چهار صد و پنجاه تا شان. 2️⃣ چند بار اتفاق افتاده بود که کنار جاده، وقتی از این ده به ده دیگر‌‌‌‌ می‌‌رفتیم،‌‌‌‌ می‌‌دید که بچّه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای کنار جاده نشسته و دارد گریه‌‌‌‌ می‌‌کند. ماشین را نگه‌‌‌‌ می‌‌داشت، پیاده‌‌‌‌ می‌‌شد و‌‌‌‌ می‌‌رفت بچّه را بغل‌‌‌‌ می‌‌کرد. صورتش را با دستمال پاک‌‌‌‌ می‌‌کرد و او را‌‌‌‌ می‌‌بوسید. بعد همراه بچه شروع‌‌‌‌ می‌‌کرد به گریه کردن. ده دقیقه، یک ربع، شاید هم بیش تر. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 میزانی برای مدیران اسلامی 🌿 گفتم: «آقا مهدی اگر اجازه بدهی، یک یخچال کوچک برای ماشین‌‌‌‌ می‌‌گیریم و چیزهایی را در آن‌‌‌‌ می‌‌گذاریم تا مواقعی که به نهار و شام‌‌‌‌ نمی‌‌رسیم، از آن برداریم و بخوریم.» گفت: «مؤمن خدا!... این امکانات برای همه رزمندگان فراهم شده است؟ آیا درست است که ما آب سیب خنکی در داخل یخچال ماشین داشته باشیم و رزمندگان در خط مقدم حتی از داشتن آب گرم و گل آلود محروم باشند؟...» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
🌷 داستان شهادت 🌿 خرمشهر در آستانه‌‌ی سقوط بود. از 150 پاسدار خرمشهر فقط 20 نفر مانده بودند، به آنها هم دستور عقب نشینی داده شده بود. از آن 20 نفر هم بعضی شهید و زخمی شده بودند. تانک‌‌های دشمن داشت‌‌‌‌ می‌‌آمد که از روی جنازه‌‌های شهدا و زخمی‌‌‌‌ها رد بشود. حسین با سختی و زحمت زیاد دوستش، محمدرضا را که زخمی شده بود به پشت خط رساند و گفت: «نارنجک داری؟» محمد رضا گفت: «بی فایده است. با نارنجک نمیشه این تانک‌‌‌‌ها را منفجر کرد تنها راهش اینه که بشه یکدفعه هفت - هشت تا نارنجک را با هم منفجر کرد این هم که غیر ممکنه» حسین گفت: «یعنی اگر پشت سر هم بندازمشون باز هم تأثیر نداره؟» محمدرضا گفت: «فکر‌‌‌‌ نمی‌‌کنم! یکی یکی قدرتشون کمه» ناگهان فکری به ذهن حسین رسید، بعد رو به محمد رضا گفت: «سلام مرا به پدر و مادرم برسان و بگو حلالم کنند.» حسین نارنجک‌‌‌‌ها را ردیف به کمرش بست و خداحافظی کرد و به سمت 5 تانک عراقی که در حال پیشروی بودند، دوید که ناگهان تیری به پایش خورد و زخمی شد، امّا سریع خود را به تانک پیشرو رسانید و روی زمین در مقابل تانک دراز کشید. تسمه‌‌های تانک به روی کمرش رسید و در یک چشم به هم زدن با خرد شدن استخوان هایش، ناگهان انفجاری عظیم رخ داد و تانک با حدود 30 خدمه‌‌‌‌‌‌اش منفجر و حسین نیز تکه تکه شد. با انفجار تانک، دشمن گمان‌‌‌‌ می‌‌کند حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای صورت گرفته و روحیه‌‌ی خود را‌‌‌‌ می‌‌بازد و با سرعت هر چه تمامتر تانک‌‌‌‌ها را رها کرده و شروع به فرار‌‌‌‌ می‌‌کند. در نتیجه حلقه‌‌ی محاصره شکسته شده و پس از مدتی نیروهای کمکی هم سر‌‌‌‌ می‌‌رسند و با این حرکت، دشمن امیدش را برای تصرف آبادان به گور برد. اگر ایثار حسین نبود واقعاً پس از مدتی کوتاه آبادان و چند شهر دیگر از دست ما‌‌‌‌ می‌‌رفت. جالب اینکه خبر شهادت و ایثار حسین در مدارس باعث شد تا دانش آموزان زیادی خود را به جبهه برسانند. 🌸✨ یاد و خاطره رهبر 13 ساله، شهید محمدحسین فهمیده را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 شرم مقدس 🌿 برادر شهید: مصطفی پاهایش را جمع کرده و نشسته بود. امام از حالت چهره‌‌‌‌‌‌اش فهمید که ناراحت است. گفت: «پایتان را دراز کنید.» مصطفی گفت: «من راحتم.» امام گفت: «نه! پایتان را دراز کنید.» دکتر باز امتناع کرد. امام این بار محکم گفت: «می گویم پایتان را دراز کنید!» و او این بار با شرمی پنهان پایش را دراز کرد. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مهذب و خودساخته 🌿 برای همه‌‌ی کارش برنامه داشت؛ خیلی هم منظم و سخت گیر. غذا خیلی کم‌‌‌‌ می‌‌خورد. خیلی مطالعه‌‌‌‌ می‌‌کرد. خیلی وقت‌‌‌‌ها روزه‌‌‌‌ می‌‌گرفت. معمولاً همان روزهایی هم که روزه بود‌‌‌‌ می‌‌رفت کوه. به یاد ندارم روزی بوده باشد که دو نفرمان دو تا غذا از سلف دانشگاه گرفته باشیم. همیشه یک غذا‌‌‌‌ می‌‌گرفتیم، دو نفری‌‌‌‌ می‌‌خوردیم. خیلی وقت‌‌‌‌ها نان خالی‌‌‌‌ می‌‌خوریم. شده بود سرتاسر زمستان، آن هم توی تبریز، یک لیتر نفت هم توی خانه مان نباشد. کف خانه مان هم نم داشت، برای این که اذیتمان نکند چندلا چندلا پتو و فرش و پوستین‌‌‌‌ می‌‌انداختیم زمین. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 بصیرت قرآنی 🌿 همرزم شهید: یک روز عراقی‌‌‌‌ها مقرِّمان را حسابی کوبیدند. شهید فهمیده گفت: «یک وقت نترسی ها! اینجا کشته هم بشی پیروزی، بُکشی هم پیروزی!» 🌸✨ یاد و خاطره رهبر 13 ساله، شهید محمدحسین فهمیده را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 محبوب امام روح الله 🌿 مصطفی تصمیم گرفته بود تا دشمن در خاک ما حضور دارد، به تهران باز نگردد. نه به مجلس‌‌‌‌ می‌‌رفت و نه در جلسات شورای عالی دفاع شرکت‌‌‌‌ می‌‌کرد. یک روز حاج سید احمد خمینی تلفن زد. گفت: «به مصطفی بگویید بیاید تهران.» گفتم: «او عهد کرده است نیاید.» گفت: «بگو حتما بیاید. امام گفته دلم برایش تنگ شده است.» 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 یک برداشت از ماشین شهردار ارومیه 🌿 از شهرداری به او یک بنز داده بودند. سوار‌‌‌‌ نمی‌‌شد. فقط یک بار داد ازش استفاده کردند؛ آنهم داد به پرورشگاه. عروسی یکی از دخترها بود. گفت: «ماشینو واسه‌‌ی عروس گل بزنین.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 آرامش ناشی از ایمان 🌿 همرزم شهید: حدود 34 نفر بودیم که ناگهان خمپاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای در نزدیک ما به خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای اصابت کرد. همه‌‌ی بچه‌‌‌‌ها دراز کشیدند اما حسین همانطور ایستاده بود، انگار در ملکوت سیر‌‌‌‌ می‌‌نمود. 🌸✨ یاد و خاطره رهبر 13 ساله، شهید محمدحسین فهمیده را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 ابراز محبت به همه‌‌ی نیروها و زیردستان 1️⃣ اگر کسی یک قدم عقب تر‌‌‌‌ می‌‌ایستاد و دستش را دراز‌‌‌‌ می‌‌کرد، همه‌‌‌‌ می‌‌فهمیدند بار اولش است آمده پیش دکتر. دکتر هم بغلش‌‌‌‌ می‌‌کرد و ماچ و بوسه‌‌ی حسابی. بنده‌‌ی خدا کلی شرمنده‌‌‌‌ می‌‌شد و‌‌‌‌ می‌‌فهمید چرا بقیه یا جلو‌‌‌‌ نمی‌‌آیند، یا اگر بیایند صاف‌‌‌‌ می‌‌روند توی بغل دکتر. 2️⃣ هر هفته‌‌‌‌ می‌‌آمد، یا حداکثر ده روز یک بار. از اوّل خط، سنگر به سنگر‌‌‌‌ می‌‌رفت. بچّه‌‌‌‌ها را بغل‌‌‌‌ می‌‌کرد و‌‌‌‌ می‌‌بوسید. دیگر عادت کرده بودیم. یک هفته که‌‌‌‌ می‌‌گذشت، دلمان حسابی تنگ‌‌‌‌ می‌‌شد. 3️⃣ پل زده بودیم، با تیوب کامیون. دکتر آمد و با جیپ از روی پلمان رد شد. بعد برگشت و بچه‌‌‌‌ها را یکی یکی بوسید. شصت و پنج نفر بودیم یا شصت و هفت تا. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 از تبار خاکیان افلاکی 1️⃣ لحظه‌‌ی شهادت در سِمَت فرماندهی لشکر، به اندازه یک بسیجی حقوق‌‌‌‌ می‌‌گرفت. 2️⃣ سر سفره که آمدم، دیدم دارد نان خشک‌‌های تویِ سفره را جمع‌‌‌‌ می‌‌کند و‌‌‌‌ می‌‌خورد. همان شد ناهارش. 3️⃣ لباس نو تنش‌‌‌‌ نمی‌‌کرد. همیشه‌‌‌‌ می‌‌شد لااقل یک وصله روی لباس هایش پیدا کرد، امّا همیشه تمیز و اُتو کرده بود.پوتین هایش هم همیشه از تمیزی برق‌‌‌‌ می‌‌زد. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq