🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 من کسی رو میخوام که با خمس دادن مشکل نداشته باشه و خودش اهلش باشه. .... 🌸🍃🍃🍃
#تجربه_من ۷۶۵
#فرزندآوری
#جنسیت_فرزند
#رزاقیت_خداوند
#سقط_مکرر
#سختیهای_زندگی
شکر خدا توی یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم. ۶تا خواهر و برادر بودیم، چهارتامون تیزهوشان درس خوندیم.
در سن ۲۴ سالگی عقد کردم. خانواده هامون تفاوت فرهنگی دارند اما من و همسرم خیلی عقایدمون به هم نزدیک بود.
قبل از خواستگاری، به خانواده گفتم: من کسی رو میخوام که با خمس دادن مشکل نداشته باشه و خودش اهلش باشه. توی جلسه دوم خواستگاری، خواهر همسرم به من گفتن: داداشم گفته کسی رو میخوام که با خمس مشکل نداشته باشه😳😃
شغلش ثابت نبود اما بخاطر اینکه بچه مسجدی بود و اهل کار بود، توی کتابخونه با حقوق کم، کار میکرد. با شناخت، جواب بله دادیم.
چند روز بعد از عقدمون، از کتابخونه اخراجش کردند.😕 قرار بود در قسمت نگهبانی دانشگاه آزاد استخدام بشه، اما شرایط کار شیفتی و محیط بعضا غیر فرهنگی اونجا اذیتمون میکرد.
مراسم عقد و عروسیمون به لطف خدا، نسبتا ساده، سالم و بدون گناه برگزار شد و البته برای خانواده ها خاطره ماندگاری شد.
چندماه بعد از ازدواج، موقعیت شغلی همسرم عوض شد و خداروشکر یه جای خوب تونستن مشغول به کار بشن.
یک سال و ۹ ماه بعد از ازدواج، خداوند فرشته زمینی خودش مرضیه گلم رو بهم بخشید.
۳ سالگی دخترم، استخدام آموزش و پرورش شدم و ۵ سالش که شد برای بچه بعدی اقدام کردیم.
ویار شدید داشتم، یه شب خیلی بهم فشار اومد و تا صبح بالا می آوردم، نرفتم دنبالش که کنترلش کنم و از فرداش ویارام کمتر شد تا اینکه متوجه شدم قلب بچه از کار افتاده😢
بعد از سقط، دکتر تشخیص تخمدان پلی کیستیک داد و دوره درمان سختی با متفورمین گذروندم.
بعدش با تدابیر طب سنتی سعی کردم آماده بشم، تا اینکه به دکتر گفتم که دوقلو میخوام. بهم دارو داد. هر ماه باید روزهای خاصی، دارو رو مصرف میکردم. دو ماه خوردم، خبری نبود. ماه سوم فراموش کردم دارو رو بگیرم و همون ماه باردار شدم😊
درجا به خدا گفتم: خدایا! منو ببخش که توی کارت دخالت کردم و همون موقع برای همیشه، دوقلو خواستن رو از ذهنم بیرون کردم.
محمدم به لطف خدا طبیعی به دنیا اومد و هنوز دوسالش نشده بود که دوباره باردار شدم. اما قلب جنین ایستاد و با داروی گیاهی سقط شد. ۵ ماه بعدش هم همینطور😔.
اون سال توی مدرسه ای کار میکردم که تسلیم درخواست غیرقانونی مدیر شده بودم و کاری غیر از وظیفه اصلیم توی مدرسه انجام میدادم. حقوقم بشدت کم برکت شده بود و همیشه وسط ماه، صفر میشد.
بعد از سقط مجدد، دچار کم خونی شدید شدم. با درمان سنتی شکر خدا سر حال شدم. بعدش باز باردار شدم و باز قبل از ۳ ماهگی، قلب ایستاد و سال بعدش هم....😢
دکتر طب سنتی تشخیص داد که سردی رحم عامل سقطهای مکرر هست، چون خون کافی به بچه نمیرسه و قلبش رو از کار میندازه.
یه کلاس ورزشی توی رشته ورزشی تخصصی خودم، نزدیک خونه مون پیدا کردم و من طی چند ماه تونستم پاییز و زمستان رو حسابی ورزش کنم.
برنامه داشتم برای سقط های مکررم، دکتر طب سنتی تهران نوبت بگیرم، خورد به کرونا، همه جا تعطیل شد و من نشستم خونه.
توی تعطیلات عید بود که فهمیدم اوایل کرونا، به خواست خدا، باردار شدم و خودم خبر نداشتم.😍
روز تولد امام حسن مجتبی(ع) برای سونوگرافی رفتم، فقط دعا کردم و ازشون خواستم که قلب بچه کار بکنه و سالم باشه، تا اینکه دکتر گفت: دوقلو پسر داری! و من همونجا بی اختیار اشکام سرازیر شد.
وقتی دیدم به لطف خدا سونویی که دادم، نرماله دیگه برای آزمایش نرفتم. دکتر بهم گفت: نمیخوای ببینی بچههات سالمند یا نه؟ جواب دادم: هرچی که باشه، من هیچ اقدامی نمیکنم و دکتر گفت: باشه، میل خودت!
توی ماه پنجم بارداری، درگیر کرونا شدیم و من که معدهم توی بارداری بسیار اذیت میشه، با گرفتن کرونا، تقریبا از کار ایستاد و فقط مایعات رو نگه میداشت، با شیره انگور به لطف خدا طی سه چهار هفته زنده موندم ولی حسابی وزن کم کردم.
قبل از بدنیا اومدن دوقلوها، از چندجای مختلف وام و هدیه، بهمون رسید و برای اولین بار مبلغ حسابی که براشون کنار گذاشته بودم، رکورد زد.
شکر خدا دوقلوها در ۳۵ هفتگی به دنیا اومدن و اسم هاشون رو حسن و صالح گذاشتیم و شکرخدا بعد از ۲ هفته بستری بسلامت مرخص شدند.
۲۴ میلیون تومان، هدیه رهبری رو هم چندماه بعد از تولدشون، دریافت کردیم.
در تمام مراحل زندگیم خدای مهربون همراهم بود. و در همه سختیها با توکل و صدقه، خودمون رو دست خالق همه عالم میسپردیم و راضی به رضاش بودیم.
هرجا کم آوردم، دیدم که اون زمانها توکل و ارتباطم با خدا و ۱۴معصوم(علیهم السلام) کمرنگ شده وگرنه چیزی توی زندگیم کم نداشتم.
برای ما هم دعا کنید، خداوند فرشته گلم رو تنها نذاره و اگه صلاح هست، بهش خواهر(خواهرانی😄) بده. من که اصلا قصد دخالت در کار خدا ندارم.😉
چچ
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 #ایده_معنوی_اعضا 🌸🍃🍃🍃
🌺🌿امام رضا(ع) میفرماید: بهخاطر برخی مسائل غمگین شده بودم،
پدرم به من فرمود: خدا را صدا بزن تا غم از دلت برود، و ذکر «يَا رَءُوفُ يَا رَحِيم» را زیاد بگو!( دعوات راوندی/45)
🦋ذکر «یارئوف» اثر ویژهای در از بین بردن غم دارد! یک عارف بزرگوار میفرمود: وقتی دلتان گرفت و گرفتار شدید ذکر «یارئوف» را زیاد بگویید
و با این ذکر به امام رضا(ع) متوسل شوید. گویا خدا وقتی بخواهد برای این ذکر شما اثری بگذارد کارتان را به امام رضا(ع) میسپارد!
🌻دربارۀ اثر اذکار در رفع مشکلات مختلف زندگی، کتاب #انیس_الصادقین نوشتۀ آیتالله یعقوبی، کتاب خوب
و معتبری است. ذکرهایی هست که گرههای ما را باز میکند، دل را قرص میکند و ترس و نگرانی و اندوهِ بد را از دل میبرد، و بعد، تازه آدم شروع میکند به حال خوش معنوی پیدا کردن.
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام و عرض ادب خدمت آسمان خانم که واقعا کاری کردی کارستان خدا قوت خانومی واقعا من دو ماهی میشه که عضو کانالتون شدم و واقعا خیلی چیزا یاد گرفتم و از تجروبیات عضو کانال تجربه کسب میکنم
منم یه دختر ۲۹ ساله که مجردم ....
ولی ناگفته نماند که زیاد خاستگار دارم ولی و میان ومیرن پشت سرشون هم نگاه نمیکنن 😭واقعا خیلی حالم بده
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 سرگذشت جذاب تاوان یکگناه
یه وجب زمینه اونم برای پدرشه نه خودش،اگه یه بار دیگه ببینم یا بشنوم کلمه ای از دهنت بیرون اومد خفه ات میکنم بیشعور نفهم...
دو دستی روی آب حوض زدم:تموم زبونتون فقط برای ماست،کمتر بپوشیم کمتر بخوریم اصلا نگردیم حالا هم هرچی داریم دو دستی تقدیم مَلک و خانواده محترمش کنیم چون قدم روی چشمای ما گذاشتن حاضر شدن بیان و دختر ما رو برای پسر بیکارش بگیرن،ببین کی گفتم این خط اینم نشون خرج زندگیشون هم ما میدیم قبض آب و برقشون هم با خودمونه
فقط مادر من از این به بعد اونطوری که دلم میخواد زندگی میکنم منم یه دخترم شبیه شادی خانم که باید همه چی واسه ام محیا باشه وگرنه کل محله رو به صف میکنم...
وارد اتاق شدم در رو محکم بستم طوری که چارچوب در به لرزه دراومد.مانتومو از تنم کَندم و گوشه ای پرت کردم.مادر ما هم برای همه مادره به ما که میرسه میشه زن بابا...خواهرام عصری اومدن و با دیدن جهیزیه شادی دلخوری از چهرشون هویدا بود حق هم داشتن این جهیزیه کجا و بقیه کجا،شیوا آروم گفت:مامان نمیخواد همه روستا رو دعوت بگیری بیان برای جهاز برون....شادی بادی به غبغب انداخت:اتفاقا همه باید بیان تا چسم و چالشون از حدقه دراد...
شیوا سینشوتوی دهن دختر سه ماهه اش گذاشت:چشم چال ما در میاد خواهر من،هیچ به خانواده شوهرای ما فکر کردی؟اونا بیان و ببینن برای تو همچین جهیزیه ای خریدن همه رو از چشم ما میکشن بیرون،شیرین همه اش پنج ماهه عروسی کرده ولی فرق جهازتون از زمین و آسمونه خصوصا که هادی اداره آب و برق گیره و عمران بیکاره،مادر ما هم گوشش به دهن مَلک گیر کرده اون دستور میده و این دو دستی روی چشمای خودش میزنه...
شادی دونه دونه جهیزیشو از انبار بیرون اورد و توی حیاط چید:هر کی خودش و اقبالش....شیرین چای لیمو برای خودش ریخت و گفت:شکر خدا اقبالمون هم بلنده،والا تا اینجا بودیم کلفت دم دستی مادرمون بودیم افتاب نزده بیدار بودیم تا تاریکی شب،همه اش کار بود و کار،جهیزیه ام هم خودم خریدم از دسترنج و زحمت خودم،به خودمم افتخار میکنم چون کسی چشمش دنبال خریدهای من نبود همه هم بهم تبریک میگفتن و تشویقم میکردن مادرشوهرمم زن فهمیده ایه،هادی هم شکر خدا مرد زندگیه،شیوا ول کن اینو،از اولش هم شوهری بود باز خدا رو شکر چهارتا گاو و گوسفند توی خونه هست وگرنه مادرم زمینا رو هم حراج مبذاشت که یکی بیاد اینو بگیره...
لیوان چای رو برداشتم:خواهر من کجای کاری؟مادر من اونا رو که فروخت هیچ،گندمم هم میخواست حروم کنه...
شیرین به شیوا نگاهی انداخت وگفت:عجب...
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ای کاش مادرم برای ازدواجمان اینقدر سخت گیری نمی کرد... 🌸🍃🍃🍃
#تجربه_من
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#موانع_ازدواج
#سختگیری_والدین
راستش اونقدر برای عاقبت خودم میترسم که گاهی ساعتها بدرگاه خدا زار میزنم و عاقبت بخیری رو ازش میخوام و میگم ایکاش مادرم برا ازدواجمون اینقدر سخت گیری نمیکرد .....
خواهر بزرگم بعد از گذشت ۴ ماه از خواستگاریش، عقد کردن، درست یک روز قبل از عقد خواهرم، مادرم برنامه عقد رو با حرفای دیگران، بهم زد و بعد از ۴ ماه دوباره خواستگاری کردن و خوشبختانه عقدشون انجام شد.
خودم که بعد از خواهرم هستم با چهل و خوردی سال سن، مجردم؛ تو دوران دبیرستان و بعد از اون خواستگارایی داشتم که مادرم میگفت تا بزرگتر ازدواج نکرد کوچیکتر رو نمیدیم و یا اینکه میگفت کوچیک هستش ...
یک هفته بعد از عقد خواهرم اونم تو سال ۷۸ که تازه دبیرستانم رو تموم کرده بودم، خواستگاری داشتم که مادرم بهشون گفت دخترم رو تازه عقد کردیم دست و بالمون خالیه؛ عقد خواهرم تو خونه و با هزینه خیلی کم انجام شد ولی در جواب خواستگارم اینجور گفتن؛ زمان میگذشت و خواستگارایی که می آمدن با بهانه هایی که طرف کشاورزه؛ طرف کار نداره و این دست بهانه ها؛ بهم اجازه ازدواج ندادن ...
خواستگار طلبه، مکانیک، و .......... که
با بهانه های مادرم رفتن و پشت سرشون رو نگاه نکردن و من هنوز مجرد موندم البته بعضی از خواستگارا رو وقتی باهم حرف زدیم خودم رد کردم ... و بعضیا اصلا پاشون بخونه نرسید چون مادرم همون اول از محل زندگی و شغل طرف میپرسید و اگه اون محل رو خوش نداشت خودش رد میکرد.
خلاصه سال ۸۶ برادرم ازدواج کرد و سال ۹۰ خواهر کوچیکترم ازدواج کرد
خواهرم گفت اگه منو دادین که بهتر وگرنه من میرم و با این بنده خدا که الان شوهرشه ازدواج میکنم ...
یادم نمیره مادرم خیلی از خواستگارای خواهر کوچیکم رو رد کرد و دیگه مجبور شدم بهش گفتم راضی نیستم خواستگارای فلانی رو رد کنی؛ بذار بیان، بذار بره سر زندگیش...
خواهرمم خوشبختانه سال ۹۲ عروسی کرد و رفت و من موندم و پدر و مادرم ...
پدرمم که سال ۹۴ برحمت خدا رفت
و شدیم تنها؛ تا نیمه های ماه رمضان
سال ۹۴ هر شب یک کدوم از بچه ها
میومدن و پیش ما بودن ولی مادرم
گفت دوست ندارم زندگی بچه هام خراب بشه و اونا هم دیگه نیومدن که شب برا خواب بمونن و ما تنها نباشیم ..
آدم فوق العاده ترسویی هستم شبهایی که تنها بودیم چقدر ترسیدمو خوابیدم ..( ولی زندگی من بکل خراب شد چون هنوز که هنوزه هر کدومشون برام اختیار داری میکنن، تا پارسال صبحها تو آمادگی مشغول کار بودم و بعدازظهرها پرستار دو تا بچه مدرسه ای، ) که بتونم خرج خودمون رو در بیارم، خداروشکر اهل بریز و بپاش نیستم، چون پدرم نه حساب بانکی پر پول داشت و نه بیمه بود که حقوق باز نشستگی داشته باشیم) برا همین مجبورم سرکار برم ...
الانم که هر چی خواستگار میاد
با سن زیاد و نمیتونم قبول کنم ...
الان چندین ماهه که خواهر کوچیکترم بعد از سالها خداروشکر بارداره و تو استراحت، بخاطر شرایط سختی که داره و از تابستون تا حالا با وجود بودن داماد تو خونه ما؛ همینجور پوشیده و با حجاب باید تو خونه باشم.....
خیلی سخته بخوای تو تابستون با حجاب کامل تو خونه باشی؛ همش بخدا میگم چی برام میخوای؟ یه جور حالیم کن تو سرنوشتم چی نوشتی؟ اگه میخواستی تا حالا ازدواج رو برام پیش میاوردی شاید ازدواج رو تو سرنوشتم
ننوشتی که با اینهمه دعاهام برام پیش نمیاد ...خدا فقط یه جور حالیم کن که دیگه برا ازدواج دعا نکنم شاید من لیاقت همسر و مادرشدن رو ندارم که برام ازدواج رو پیش نیاوردی ....
اینها رو گفتم که مادرا جلوی ازدواج دختراشون رو نگیرن ..
چند هفته قبل دوستم که با هم همسن و هم کلاس بودیم بسلامتی دختر دومش رو هم عقد کرده و ان شاءالله خوشبخت بشن. زمانی که دوستم ازدواج کرد مادرم به خواستگارام میگفت دخترمون کوچیکه؛ با این همه دردام مادرم رو حلال کردم ولی گاهی چیزایی که میبینم و میشنوم روح و روانمو داغون میکنه ....
الهی الهی الهی هیچ مادری با دختراش، برا ازدواجشون اینکار رو نکنه، اونا متوجه نیستن که چه بلایی سر بچه هاشون میارن.
زمانی که سرکار نباشم تو خونه همش تو اتاقم هستم و با ذکر و قرآن و دعا و کتاب خودم مشغول میکنم و اگه با خدا و قرآن و نماز و دعا آشنا نبودم، معلوم نبود گرفتار چه بلاهایی میشدم.
سالی دو یا سه بار تنها مشهد میرم و حرفای دلمو به امام رضاجانم میگم و سبک میشم و برمی گردم.
مادرایی که مطلب منو میخونین از تک تک شما خواهش می کنم با خواستگارای خوبی که برا دختراتون میان بهانه های الکی نتراشین و اونا رو مثل من بیچاره و خونه نشین نکنین ....
از همه ی شما التماس دعا دارم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 برای سمانه خانوم.... 🌸🍃🍃🍃
سلام بر آسمان عزیز
ممنون که دلانه های زنان سرزمین
رو برای ما به نمایش می زاری ❤️
اما در مورد سمانه خانم عزیز
درسته که سختی زیادی کشیدی .اما مصلحت تو این بود که با مجید ازدواج کنی .
مجید تو رو واقعا دوست داشت
خانوداه مجید هم باهات خوب بودن بر خلاف خانواده آرش.
اما سمانه جون تو خراب کردی نباید
با مجید اون جوری رفتار می کردی
اگ بهش محبت می کردی
شاید بدون
تو مسافرت یا شمال نمی رفت .
بگذریم گذشت اما امیدوارم تجربه بشه
برای دیگران
گاهی وقتا خودمون باعث بیشتر شدن
بدبختی خودمون میشیم
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100