eitaa logo
تماشاگه راز
275 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 گِرد بر گردِ باغ بهشت، خارستان است اما بوی بهشت که پیشتاز می آید، و خبرِ معشوقان به عاشقان می آرد، آن خارستان، خوش می شود. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻♥️ در کنجِ دلم عشقِ کسی خانه ندارد کس، جای در این خانهٔ ویرانه ندارد   دل خانهٔ عشق است، خدا را! به که گویم کآرایشی از عشقِ کس این خانه ندارد پژمان بختیاری 🎙 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅نفس مطمئنّه و دریای موّاج: دل من‌ به سرّ پروردگارم به گردش درآمد، از رسم حسّ جسمانی غایب شدم، در مرکبی از عزم روشن خود، از او به یاری او به سوی او آمدم نسیم شوق بر من وزید و دریایِ مواج را پشت سر نهادم و کسی را که به نام نمی شناختم ،آشکارا دیدم گفتم : ای که تا دلم تو را دید هدفِ تیر محبّت شدم تو انس من و مِهر روان منی و در عشق، نتیجه و ذخیره جانِ منی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨این‌چنین میناگریها کار توست این چنین اکسیرها اسرار توست https://eitaa.com/TAMASHAGAH
میناگر عشق، خداست😍
در دیدهٔ هرک توتیای تو بود سلطان زمانه و گدای تو بود البّته کمال هیچ کس را نرسد آنجا که جلال کبریای تو بود «اوحدالدین کرمانی» https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🍃 چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم چو تو ایستاده باشی ادب آن که من بیفتم تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی گل سرخ شرم دارد که چرا همی‌شکفتم چو به منتها رسد گل برود قرار بلبل همه خلق را خبر شد غم دل که می‌نهفتم به امید آن که جایی قدمی نهاده باشی همه خاک‌های شیراز به دیدگان برفتم دو سه بامداد دیگر که نسیم گل برآید بتر از هزاردستان بکشد فراق جفتم نشنیده‌ای که فرهاد چگونه سنگ سفتی نه چو سنگ آستانت که به آب دیده سفتم نه عجب شب درازم که دو دیده باز باشد به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم ز هزار خون سعدی بحلند بندگانت تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم حضرت سعدى🍃 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
4_6003717595172178171.mp3
1.91M
‏« من می‌دانستم زهر است و چشیدم » 🍃 مى‌گويم خدا همگى ذوق است و من آن ذوقم و در آن ذوق به كلّى غرقم و ذوق عالميان عكسِ آن ذوق است كه الايمانُ كلّهُ ذوق و شوق.
✨🍃 دلم خزانه اســــرار بود و دست قضا درش ببست و کلیدش به دلستاتی داد شکسته‌وار به درگاهت آمدم که طبیب به مومیایی لطف توام نشـــــانی داد https://eitaa.com/TAMASHAGAH
از دل و جان عاشق زار توام کشتهٔ اندوه و تیمار توام آشتی کن بامن، آزرمم بدار، من نه مرد جنگ و آزار توام گر گناهی کرده‌ام بر من مگیر عفو کن، من خود گرفتار توام شاید ار یکدم غم کارم خوری چون که من پیوسته غمخوار توام حال من می‌پرس گه گاهی به لطف چون که من رنجور و بیمار توام چون عراقی نیستم فارغ ز تو روز و شب جویای دیدار توام 📚 - غزلیات - غزل شماره ۱۵۶ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
در میان پرده خون عشق را گلزارها عاشقان را با جمال عشق بی چون کارها https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یارب به لطف خویش گناهان ما بپوش روزی که رازها فتد از پرده برملا همواره از تو لطف و خداوندی آمدست وز ما چنانکه در خور ما فعل ناسزا 🍃 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
[یا من لایُرجی الّا هو ] جان جانان من ! بجز تو ، ... به چه کسی می توان اُمید بَست ؟! به آرامش شب سلاااام 🕊
هدایت شده از فرصت حضور🇮🇷🇵🇸
‌ هوالحی💐 ! ▪️ همیشه کسی هست که با کمال میل بخواهد جایش را با شما عوض کند! ▪️بخواهد مثل شما نفس بکشد! ▪️مثل شما راه برود! ▪️او حتی انتظار ندارد در جایی که شما زندگی می کنید، زندگی کند! ▪️او حالا دیگر به کارتن خوابی هم راضی است ! ▪️اصلا حاضر است در گورستان بخوابد ! ▪️او دیگر هیچ گله ای از وضع بد معشیت خود نمی کند ! ▪️حالا دیگر با تکه ای نان خشک هم مشکلی ندارد ! ▪️اگر برگردد دیگر از هیچکس گله ای نمی کند ! ▪️چرا که هیچ توقعی از کسی ندارد ! ▪️او می گوید غلط بکنم که کسی را برنجانم ! ▪️اوحالا دیگر همه را به شدت دوست دارد ! ▪️ نه خانه لاکچری می خواهد ! ▪️نه زن زیبا و نه ماشین شاسی بلند ! 😞او همه آن سالهای از دست رفته را هم نمی خواهد !!! ☝🏻فقط چند صباحی را به او مهلت دهند کافی است ! ▪️حالا دیگر می داند از فرصتهای کوتاه چگونه استفاده کند ! ▪️او فقط آرزو داردیکبار دیگر برگردد !!! ▪️می خواهد برگردد تا بخاطر همه آن ناشکری ها عذرخواهی کند ! ▪️او می خواهد از همه حلالیت بگیرد ! ▪️چقدر دلش برای چیزهایی دور ریختنی اینجا تنگ شده ! ▪️می خواهد برگردد وهمه چیزهایی را که بی جهت دور انداخته بردارد روی چشم بگذارد ! و تا می تواند از آنها عذر خواهی کند ! ▪️ عمرش ! استعدادش ! کتابهایش ! دوستانش ! همسر و بچه هایش ! 😔نمی دانم ... ▪️اما این را خوب می دانم که با همه وجودش می خواهد برگردد ! ▪️کسی می تواند به او کمک کند !؟ ✋چه کسی توانا تر از خدا !! 😏اما خدا هم می گوید دیگر دیر شده است ! 👈🏽دیگر علاجی نیست ! 👈🏻نمی شود ! ▪️اصلا غیر ممکن است !!! ▪️سوره ی مؤمنون، آيات 99 و 100. ترجمه: (گويد) پروردگارا! مرا (به دنيا) بازگردان تا شايد به تدارك گذشته عمل صالحي بجاي آورم. (به او خطاب مي‌شود كه) هرگز نخواهد شد ! 🔹آهاااااااااای زنده ها !!! ▪️ایا این روزها قدر آنچه را که دارید می دانید !؟ 👈🏽همین که هست را می گویم ! 😑با همه سختی هایش ! ▪️فاتحه ای برای انها که دیگر نمی توانند برگردند بخوانید و شکر همینهایی را که دارید با تمام وجود بجای آرید ! ▪️همینکه رفتید به سختی پشیمان می شوید ! ☝🏻اما دیگر راه برگشتی در کار نیست ! التماس دعای فراوان 🙏 صالح ادیب💐✋ @FORSAT_HOZOR
بسم الله الرحمن الرحیم🍃
بارالها! حال بد ما را به حال نیکویت تغییر ده🙏
عمریست تا به راه غمت رو نهاده‌ایم روی و ریای خلق به یک سو نهاده‌ایم طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم در راه جام و ساقی مه رو نهاده‌ایم هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده‌ایم هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده‌ایم عمری گذشت تا به امید اشارتی چشمی بدان دو گوشه ابرو نهاده‌ایم ما ملک عافیت نه به لشکر گرفته‌ایم ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده‌ایم تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز بنیاد بر کرشمه جادو نهاده‌ایم بی زلف سرکشش سر سودایی از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهاده‌ایم در گوشه امید چو نظارگان ماه چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده‌ایم گفتی که دل سرگشته‌ات کجاست در حلقه‌های آن خم گیسو نهاده‌ایم
یادم نمی‌رود، فقط من برای نوشتن آمده‌ام، من فقط برای نوشتنِ اسمِ تو آمده‌ام. مهم نیست این کلمات در شبِ کدام مهتابِ مُرده به کوچهٔ کهنْ‌سالِ فریدونِ مشیری رسیده‌اند. سرِ شاعرانِ خواب مانده به سلامت، صبح خواهد شد. همه می‌فهمند؛ عشق اتفاقاً آخرین عبادتِ آدمی مقابل آدمی‌ست!
ای دل به کوی دوست گذاری نمی کنی اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
آمدم تا صد چمن بر جلوهْ نازان بینمت‌ نشئه در سر، می به ساغر، گُل به دامان بینمت‌ همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم‌ این‌زمان همچون نگه در چشم حیران بینمت‌ عالمی از نقش پایت چشم روشن می‌کند اندکی پیش آی‌ تا من هم خرامان بینمت‌ غنچگی‌هایت نصیب دیدۀ بیدل مباد چشم آن دارم که تا بینم‌، گلستان بینمت‌
‌ گفت : اگر خواهی که دنیا را بینی که پس از تو چون خواهد بود ؛ بنگر که بعد از مرگ دیگران چون است . 📚 تذکرةالأولیاء عطارنیشابوری 📝 ذکر حسن بصری
هَله عاشقانْ بِشارت، که نَمانَد این جُدایی بِرَسَد وِصالِ دولت، بِکُند خدا خدایی زِ کَرَم مَزید آید، دو هزار عید آید دو جهانْ مُرید آید، تو هنوز خود کجایی؟ شِکَرِ وَفا بِکاری، سَرِ روح را بِخاری زِزَمانه عار داری، به نُهُم فَلَک بَرآیی کَرَمَت به خود کَشانَد، به مُرادِ دل رَسانَد غَمِ این و آن نَمانَد، بِدَهَد صَفا صَفایی هَله عاشقانِ صادق، مَرَوید جُز مُوافِق که سَعادتی‌ست سابِق، زِدرونِ باوَفایی به مَقامِ خاک بودی، سَفَرِ نَهان نِمودی چو به آدمی رَسیدی، هَله تا به این نَپایی تو مُسافری، رَوان کُن، سَفَری بر آسْمان کُن تو بِجُنب پاره پاره، که خدا دَهَد رَهایی بِنِگَر به قَطرهٔ خون، که دِلَش لَقَب نَهادی که بِگَشت گِردِ عالَم، نه زِراهِ پَرّ و پایی نَفَسی رَوی به مغرب، نَفَسی رَوی به مشرق نَفَسی به عَرش و کُرسی، که زِ نورِ اولیایی بِنِگَر به نورِ دیده، که زَنَد بر آسْمان‌ها به کسی که نور دادَش بِنِمایْ آشنایی خَمُش از سُخَن گُزاری، تو مَگَر قَدَم نداری؟ تو اگر بُزرگواری، چه اسیرِ تَنگنایی؟ شمس _ مولانای جان
بوی خوش از کسانی که زباله با خود حمل می کنند بلند نمی شود. تا دور نریزی زباله هایت را و خودت را پاکسازی نکنی از زباله ها، بوی وجودت اطرافیان را آزار می دهد،و بیشتر از همه خودت را آزار می دهی. زباله ها شامل:تعصبات، تقدس گرایی ها،منیت ها،حسادت ها،خشم ها،قیاس ها،نفرت ها،جهل ها،ماندن در افکار و عقاید پوسیده هزاران سال پیش،.. تنها با عشق وجودت رایحه ی دلخواه و خوشبو میگردد. تو یاد می گیری از این زباله ای خلاص شوی، اگر خودت را خلاص نکنی از زباله‌های وجودیت،بوی تعفنت همه جا را می‌گیرد ولی اگر خودت را جدا کنی از زباله‌ها ،وبدنبال رایحه ای خوشبو باشی،وجودت صلح و عشق دربر میگیرد و درونت با نور عشق و با عطر دل انگیز عشق آشنا می‌شود و همین را در اطرافت پخش خواهی کرد. حال حمل زباله را انتخاب می کنی؟ یاعشق و پاکسازی و رایحه خوش را؟
تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها آن را که چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون عشق حرم باشد سهلست بیابان‌ها
لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
🍃هوالمحبوب
الـهی 🕊 اگر تو فضل کنی ، ديگران چه داد و چه بيداد ؟! و اگر تو عدل کنی، فضل ديگران چون باد عبدالله انصاری
تماشاگه راز: ای خدای بی نهایت جز تو کیست چون توئی بی حد و غایت، جز تو چیست؟ پرده برگیر آخر و جانم مسوز بیش از این در پرده پنهانم مسوز گم شدم در بحرِ حیرت ناگهان زین همه سرگشتگی بازم رهان در میان بحر گردون مانده ام وز درون پرده بیرون مانده ام بنده را زین بحر نامحرم برآر تو در افکندی مرا، تو هم برار نفس من بگرفت سرتا پای من گر نگیری دست من، ای وای من جانم آلوده ست از بیهودگی من ندارم طاقت آلودگی یا از این الودگی پاکم بکن یا نه، در خونم کش و خاکم بکن خلق ترسند از تو، من ترسم ز خود کز تو نیکو دیده ام، از خویش بد با دلی پر درد و جانی با دریغ ز اشتیاقت اشک می بارم چو میغ ره برم شو زان که گمراه آمدم دولتم ده، گرچه بیگاه آمدم هر که در کوی تو دولت یار شد در تو گم گشت و ز خود بیزار شد نیستم نومید و هستم بی قرار بوک درگیرد یکی از صد هزار الطیر، ، به اهتمام و تصحیح سید صادق گوهرین، چاپ نخست: ۱۳۴۲، ص ۴_۳
صبرکردن و بهر این نبود حرج صبر کن که صبر کالمفتاح الفرج جان برای رسیدن به جام رحمت و الطاف الهی شکیبایی کردن کار سختی نیست شکیبایی پیشه کن که صبر کلید باب نجات است
جنبش ما هر دمی خود اَشهد است کاو گواه ذوالجلال سرمد است گردش سنگ آسیا در اضطراب اَشهد آمد بر وجود جوی آب جان