زبان دل ، زبان یک رنگی ست
زبان دل ؛زبان اخلاص است
زبان دل ؛در بندِ مفاهیم ِکلامی نیست ؛
زبانِ دل؛ به رشته ی تحریر نمی آید ؛
زبان دل؛ زبان خداست ،
چه فقط مختص به اوست ...
کلام بر آمده از زبان دل تازه است ،
چون خدا تازه است .
#نبی عسکری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
#عطار_نیشابوری
🍃💐
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نی تو زاری میکنی
ما چو نائیم و نوا در ما ز تُست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز تُست
ما چو شطرنجیم اندر بُرد و مات
بُرد و مات ما ز تُست ای خوش صفات
ما که باشیم، ای تو ما را جانِ جان،
تا که ما باشیم با تو در میان؟
ما عدمهاییم و هستیهای ما
تو وجود مطلقی فانینُما
ما همه شیران ولی شیر عَلَم
حملهشان از باد باشد دم بدم
حملهشان پیدا و ناپیداست باد
آنکه پیداست از ما کم مباد
باد ما و بود از ما دادِ تست
هستی ما جمله از ایجادِ تست
لذّت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را
لذّت اِنعام خود را وامگیر
نُقل و باده جام خود را وامگیر
ور بگیری کیت جست و جو کند
نقش با نقاش چون نیرو کند
ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفتۀ ما میشنود
📔 نی نامه: گزیدۀ مثنوی معنوی
#مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم تا کار می کرد
هوش پاییز بود
ای عجیب قشنگ!
با نگاهی پر از لفظ مرطوب
مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ،
چشم هایی شبیه حیای مشبک ،
پلک های مردد
مثل انگشت های پریشان خواب مسافر!
زیر بیداری بید های لب رود
#سهراب_سپهری
🍃💐
پیلی را آوردند برسرِ چشمهای که آب خورَد.
خود را در آب میدید و میرمید.
او میپنداشت که از دیگری میرمد، نمیدانست که از خود میرمد.
همهی اخلاقِ بد، از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر، چون در تو است نمیرنجی، چون آن را در دیگری میبینی میرمی و میرنجی.
(جلالالدین محمد #مولوی. اسطرلاب حق: گزیدهی فیه ما فیه. انتخاب و توضیح #محمدعلی_موحد. تهران: ماهی، ۱۳۹۶، چاپ ۱، صفحهی ۵۲)
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
2_5397826103458923028.mp3
8.17M
#سینا سرلک
حوالی پاییز🍁🍂
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
شیخ گفت: «خلیفه منع کردهاست از سماع کردن.»
درویش را عقدهای شد در اندرون و رنجور افتاد.
طبیبِ حاذق را آوردند نبض او گرفت، ...
این علّتها و اسباب که خواندهبود، ندید.
درویش وفات یافت.
طبیب بشکافت گورِ او را و سینهٔ او را، و عقده را بیرون آورد؛ همچون عقیق بود. آن را به وقت حاجت بفروخت.
دست به دست رفت و به خلیفه رسید، خلیفه آن را نگین انگشتری ساخت؛ میداشت در انگشت.
روزی در سماع فرو نگریست؛ جامهآلوده دید از خون.
چون نظر کرد، هیچ جراحتی ندید؛ دست برد به انگشتری، نگین را دید گداخته. خصمان را که فروختهبودند، باز طلبید، تا به طبیب برسید.
طبیب احوال باز گفت:
ره ره چو چکیده خون ببینی جایی
پی بَر که به چشم من برون آرد سر
"#مقالات شمس تبریزی"
تصحیح استاد دکتر محمدعلی موحد
ص۸۰
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید!
#حافظ
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
همه ی شهرهای دنیا
در نقشه ی جغرافیا
به نظرم نقطه های خیالی اند
مگر یک شهر
شهری که در آن عاشق ات شدم
شهری که بعد از تو وطنم شد...
#سعاد_الصباح
https://eitaa.com/TAMASHAGAH