🍃💐
چندان بنشینم که برآید، نفسِ صبح
کان وقت به دل میرسد از دوست پیامی
#سعدی🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج
وین جهد میکند که بگیرد غریق را
#سعدی🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شدهام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن
سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن
مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن
ای مطرب دل زان نغمه خوش
این مغز مرا پرمشغله کن
ای زهره و مه زان شعله رو
دو چشم مرا دو مشعله کن
ای موسی جان شبان شدهای
بر طور برو ترک گله کن
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دست طوی پا آبله کن
تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا و آن را یله کن
فرعون هوا چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن
#کلیات شمس
#مولانای جان
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
📚حکایت
کشاورزی ؛ مزرعه ی بزرگ گندم داشت.
زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.
هنگام برداشت محصول بود.
شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد.
پيرمرد کينه ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد.
روباه شعله ور در مزرعه به اينطرف و آن طرف می دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش.
در اين تعقيب و گريز، گندمزار به خاکستر تبديل شد...
وقتي کينه به دل گرفتیم و در پی انتقام هستيم، بدانيم آتش اين انتقام،
دامن خودمان را هم خواهد گرفت!
" ببخشيم و بگذريم"
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را
طفیلِ عشق؛ میبینم
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
جانا غم تو ز هرچه گویی بَتَر است
رنجِ دل و تابِ تن و سوزِ جِگر است!
#حضرت_مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH