25.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای نامه نوشتن و امضای جعلی و اردوی نظامی رفتنِ #امیر بسیار مفصل بود... اما آنچه که اهمیت داشت، جستجوی جسارت و توانایی امیر بود... که امیر به دنبالش رفت... تا بگوید میتواند... که بزرگ شده است... دیگر آن امیر قبلی نیست... ولی...
خسته شدن... افکارِ مدام... فکر شیرین... خسته شدن از خود... اینها... اینها امیر را رها نمی کنند... هر کجا که برود، هر جا که بخواهد خودش را اثبات کند، که بگوید من دیگر آن امیر قبلی نیستم، نمیشود که نمیشود... این امیر، هنوز هم آن امیر است... اصلا ما هم همین امیر را دوست داریم... همین دیوانهی روانی را... همین خودش بودن را... امیرِ دیگری بشود که چه شود؟... که عاقلانه زندگی کند و بشود یکی مثل بقیه؟... نه... نه... نه... ما همین امیر را دوست داریم...
امیر، فرار میکند... از وسط اردوی نظامی... شهاب، پیدایش میکند... او قصهی هدیه را نمیداند... امیر، خودش قضیه را میگذارد کف دست شهاب... اشتباهی... امیر، خیلی جاها همینطور اشتباهی، بند را آب داده است... شهاب نصیحتش میکند... شهاب، رفیق خوبیست... دلسوز امیر است... ولی امیر، از شنیدن نصیحتِ زیاد، خسته میشود... چون نمیتواند به توصیههای خوب، خوبْ عمل کند...
و میرَود...
#امیر
#وضعیت_سفید
#شهاب
#هدیه
ای یوسف خوش نام ما
خوش میروی بر بام ما
ای درشکسته جام ما
ای بَر دریده دام ما
ای نور ما ای سور ما
ای دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما
تا مِی شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما
ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما
نظّاره کن در دود ما
ای یار ما عیّار ما
دام دل خَمّار ما
پا وامکش از کار ما
بِستان گرو دستار ما
در گِل بمانده پای دل
جان میدهم چه جای دل
وز آتش سودای دل
ای وای دل ای وای ما
#شعر
#مولانای_جان
4_6050864512037294432.mp3
11.37M
یک شبْ آرام رسید، یک شبِ بارانی رفت...
#موسیقی #علیرضا_قربانی
هدایت شده از حیـّان🇵🇸
الی الله.mp3
16.87M
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
- زنده کننده تمام خاطراتمان از اربعین؛ الی الله.. - #اربعین - @hayyan_ir | حیّـان
جانم جانم... عشق خالص... حقیقتا هیچ کجا، مسیر پیاده روی اربعین نمیشه... عمرا نمیشه...
اندر آنروز که پرسش رود از هرچه گذشت
کاش با ما سخن از حسرت ما نیز کنند...
#غالب_دهلوی
#شعر
به کنجی خزیدهایم، بی هیچ حرفی، پر از سکوت... گَردِ زمان به رویمان نشسته... خسته... چشمانمان بسته... در خیال باز شدن این در... سالهاست که ایستادهایم... مگر کسی بدون آرزوی ما، با قلب خویش، دربِ این خانه را بگشاید و نور را به آغوش ما هدیه دهد...
ما، هنوز، ایستادهایم... امیدوار...
#متن
#یک_محمد_غریبه
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال، نصیبی نمیبرید از من
#حسین_منزوی
#شعر