🗓سالروز رحلت آیةالله مجتهدی
🌹 کلام ایشان:در کربلا همه داش مشتی ها رفتند به کمک امام حسین علیه السلام و شهید شدند، مقدس نماها استخاره کردند، استخاره هاشون بد آمد و نرفتند
🕊شادی روحشان صلوات
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
پدربزرگ عزیزم ۲۷ سال از نبودنت می گذرد و ما به یاد شما هستیم...
امشب ۲۷ سالگرد پدر شهید والامقام اکبر احمدی می باشد شادی روح مطهر شهیداکبر احمدی و پدر و مادر گرامیشان بخوانید رحمه الله من یقرا فاتحه مع الصلوات 💐🌿🤲
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
پدربزرگ عزیزم ۲۷ سال از نبودنت می گذرد و ما به یاد شما هستیم... امشب ۲۷ سالگرد پدر شهید والامقام اک
#نماز_و_روزه
#راوی_برادرزاده_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#اکبر_احمدی
یکی از ویژگی های خاص شهید اکبر احمدی این بود که ایشان به اعتقادات دینی و مذهبی خیلی مقید بود و به واجبات مثل نماز اول وقت و روزه اهمیت خاصی می داد و به گفته ی اطرافیان شهید بیشتر اوقات را روزه می گرفت. و سعی می کرد با روزه گرفتن نفس خود را سختی دهد و از گناه دوری کند تا بخدا نزدیکتر شود و از ثواب بی شمار روزه داری بهرمند گردد و بیشتر ساعتهای عمر خویش را مهمان ویژه ی خدا باشد.
#خصوصیات_بارز
#راوی_برادرزاده_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#اکبر_احمدی
شهید اکبر احمدی پنجمین و آخرین فرزند خانواده احمدی می باشد که در خانواده ای متدین و مذهبی در روستای دستجرد جرقویه اصفهان در تاریخ ۱۳۴۴/۱۱/۹ چشم به جهان گشود. دوران کودکی و نوجوانی خود را در روستای دستجرد سپری کرد و از همان اوان کودکی و نوجوانی فردی با شور و شعف و تلاشگر بود و از نظر اخلاقی خیلی با محبت و مهربان نسبت به دیگران بود.
و اهل صله ارحام بود. مادر شهید می گفت: هر موقع پسرم اکبر به مرخصی می آمد با اینکه سه یا چهار روز بیشتر نبود به همه ی فامیل دور و نزدیک سر می زد و از احوال همگی جویا می شد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
❁﷽❁
در ادامه نکوداشت یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس و بمنظور ارج نهادن به جانفشانی های این عزیزان آشنایی کوتاه از این شهید بزرگوار خدمت شما همراهان کانال ، تقدیم می نماییم
شهید سرافراز حسین فصیحی
🌹🌹🌹
فرزند. حسن
💐💐💐
محل تولد دستجرد جرقویه
🌸🌸🌸
سن. ۲۰سال
💐💐💐
تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۲۶
🌼🌸🌼
محل شهادت.شلمچه
🌷🌹🌺
عملیات کربلای 5
🌼🌼🌼
محل دفن.گلزار شهدای بهشت محمد(ص) دستجرد جرقویه
❤❤❤️
🔶 جملات ناب درباره شهدا
می دانیم که اگر با شهدا مواجه شویم آنان خواهند گفت:
اگر ما هم مثل شما پای ارزش های انقلاب کوتاه می آمدیم، امروز نهال انقلاب به این شجره طیبه ، تبدیل نمی شد. شجره ی زیبایی که اصل آن ثابت و شاخ و برگ آن در آسمان هاست
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم
❁✧═❁✧═❁✧═❁✧═✧❁
نثار روح پرفتوح کلیه شهدا از صدراسلام تاکنون " الفاتحۀَ مَعَ الصَّلوات "
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهم
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#با_من_بمان_6
گلویش خشک خشک شده بود
اب دهانش را به سختی قورت داد
عاقد با دفتر نسبتا بزرگی پشت صندلی نشست و گفت:بشینید
ازاده و کمیل نگاهی بهم انداختن ک کمیل اخم پررنگی کرد و پشت صندلی نشست
مادرش همچنان گریه زاری راه انداخته بود
ازاده به پدرش نگاه کرد وگفت:هرگز نمیبخشمت ک با ابروی من بازی کردی
هرگز نمیبخشمت
میدونم ک تو با اون جواد خیر ندیده دست به یکی کردی ک به دروغ شهادت بده منو واین اقا باهم تو محله دیده
پدرش گفت:دارم گندی ک زدی رو پاک میکنم
عشق و کیفتونو کردین حالا باید مجازاتم بشید
کمیل خون جلوی چشمانش را گرفت و سمت مرد معتاد رفت
مشتی محکم تو صورتش خواباند ک خون از دماغ پدرازاده سرازیر شد
مادرکمیل خاک به سرمی گفت ک سرباز ها انهارا از هم جدا کردند و روی صندلی نشاندند
-جناب سرگرد من شکایت دارم
بیینید جلو چشم شما دماغ منو شکست
سرگرد سری از تاسف تکان داد و گفت:دودقیقه اروم بشینید تا همه چی تموم شه
شما هم به خاطر دخترت بهتره سکوت کنی
-فقط به خاطر دخترم
بعدا پدرتو درمیارم
ازاده پوزخندی زد و گفت:من دختر تو نیستم
با حسرت به کفش هایش نگاه کرد
چه ارزو هایی ک برای خودش و همسراینده اش داشت
حالا باید بازیچه ی دست قانون شود و با دختری ک نه تا به حال اورا دیده نه علاقه ای به او دارد به اجبار ازدواج کند
خطبه جاری شد ک با شنیدن مهریه دود از سرش بلند شد
سرد و بیروح به انتهای سالن خیره شد
تمام شد
تمام ابرو و غیرتش زیر سوال رفت
مادرش سعی داشت اورا ارام کند
دستش را گرفت :غصه نخور پسرم
فوقش از اون محل میریم
مهم خداست ک میدونه بیگناهی
کاش میدانست درد پسرش حرف مردم نیست
کاش میدانست غرور و جوانمردی اش زیر پاهای منصور خرد شده
پدر ازاده رو به دخترش گفت:اخرش ک بد تموم نشد
یه شوهر خوب گیرت اومد
از سر ووضعش معلومه پولداره
باهاش راه بیا
به زندگیت برس
پوزخندی زد و عصبانی گفت:تو با ابروی منو اون بیچاره بازی کردی
به خاطر چی!!!!
فقط کنجکاوم بدونم چی گیرت اومده
کمیل بی آنکه به اطرافش نگاهی بیندازد
بی سروصدا و ارام وارد حیاط کلانتری شد
#ادامه_دارد....
#ادامه_قسمت_ششم
غرش ابرها در دل اسمان بر تن درختان رعشه می انداخت
دست هایش را داخل جیبش فرو برد و کنار خیابان قدم زد
برایش همه چیز نامفهوم و سریع گذشته بود
ورودش به ان مهمانی برای کمک به منصور
رفتن به ان اتاق
گیر افتادن در ان
دستگیر شدن او و ان دختر
وتهمت ناروایی ک به او زده بودن
شاید غرورش اورا به اینجا رسانده بود
کنار جدول خیابان نشست
اب باران از روی موهایش سر میخورد و روی زمین چکه میکرد
چقدر زود همه چیز به ضرر او تمام شد!
چهار،پنج روز در بازداشگاه گرفتار بود
و اخرش به اینجا رسید
تصویرمادرش در ذهنش تداعی شد:تو محل پیچیده ک پسر حاج اقا معمتدی جا نماز اب میکشه و تو پارتی گرفتنش
ایا خواست منصور این بی ابرویی بود!
اخر به چه قیمتی
چرا؟!!
چرای پررنگی در ذهنش روشن شد
یاد حرف منصور افتاد:دیگه باهم بی حساب شدیم آق سید
دست هایش را روی صورتش گذاشت که بغض مردانه اش سربازکرد
کاش هیچ وقت ان شب به ان مهمانی پا نمیگذاشت
ساعت ده شب بود
گهگداری از خیابان تک و توک ماشین هایی میگذشتند
تنها صدایی ک به گوش میرسید صدای پیوسته جیرجیرک ها بود
نگاهش روی پرچم امام حسین نصب شده بر در ایستگاه صلواتی ثابت ماند
سمت ان قدم برداشت ک با دیدن بچه های هیئت دلگرمی خاصی گرفت
محسن در حالی ک انجارا جارو میزد با دیدن او گفت:کمیل!
کنارش ایستاد
متوجه نگاه های تند وتیز بقیه میشد
محسن بعد از احوال پرسی به او گفت:این شایعات ک دربارت پخش شده حقیقت داره؟
-چه شایعاتی
-میگن با دوستات رفته بودی پارتی ک گرفتنت
با یه دختر
در حقش نامردی کردی؟
کمیل با حرص دستانش را مشت کرد و گفت:مردم کار دیگه ای ندارن
کی این چرندیات رو پخش کرده!
محسن با خوشحالی گفت:میدونستم ک صحت نداره
پس این مدت کجا بودی؟
کمیل گفت:اصلا حوصله ی تعریف کردن ندارم
فقط میخوام بدونم کی این این حرفارو تو محل پخش کرده؟
از کجا فهمیدید؟
محسن کمی فکر کرد و گفت:منم از بچه های هیئت شنیدم
پسرخالت دیروز پریروز اومده بود مسجد نماز جماعت بخونه ازش سراغ تورو گرفتن
شاید اون چیزی گفته
اخه چند شب بود هیئت نیومده بودی بچه ها نگرانت شدن
بازهم منصور
مثل بختک به جان زندگی اش افتاده بود
چه بدی به او کرده بود ک این گونه با ابرویش بازی میکرد
نماز جماعت بهانه ای برای پخش این خبر بود
-خلاصه کمیل یه کلاغ چهل کلاغ شده هرکسی یه چیزی دربارت میگه
به نظرم خودتو حسابی تو هیئت نشون بده تا بفهمن همچین پسری نیستی
آقا سید ما ک واسه امام حسین جوری روضه میخونه که دل همه کباب میشه چرا باید سر از پارتی دربیاره
منکه باور نکردم
با محسن دست داد و گفت:فعلا حالم خوش نیست
فرداشب میام کمکت
با شنیدن صدای چرخیدن کلید مادرش سرش را از روی میز برداشت و گفت:اومدی پسرم!
شام بکشم برات؟
-چیزی از گلوم پایین نمیره
پالتویش را در اورد و پرسید:
دختره چی شده؟
#ادامه_دارد....
#شبتون_علوی💐🌿
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَأَشْهَدُ أَنَّکَ لَقِیتَ اللهَ وَ أَنْتَ شَهِیدٌ عَذَّبَ اللهُ قَاتِلَکَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ جَدَّدَ عَلَیْهِ الْعَذَابَ جِئْتُکَ عَارِفا بِحَقِّکَ مُسْتَبْصِرا بِشَأْنِکَ مُعَادِیا لِأَعْدَائِکَ وَ مَنْ ظَلَمَکَ أَلْقَى عَلَى ذَلِکَ رَبِّی إِنْ شَاءَ اللهُ یَا وَلِیَّ اللهِ إِنَّ لِی ذُنُوبا کَثِیرَةً فَاشْفَعْ لِی إِلَى رَبِّکَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ مَقَاما مَعْلُوما وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ جَاها وَ شَفَاعَةً وَ قَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى وَ لا یَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضَى
سلام بر تو اى ولى خدا، تو نخستین ستمدیدهاى، و نخستین کسىکه حقّش غصب شد، صبر کردیو به حساب خدا گذاشتى تا مرگت رسید، شهادت مىدهم که تو خدا را ملاقات کردى. درحالىکه شهید بودى، عذاب کند خدا کشندهات را به انواع عذاب، و بر او عذاب را تازه کند، به سویت آمدم، شناساى به حقّت، و بیناى به شأنت، دشمن با دشمنانت و آنکه به تو ستم کرد، ان شاء الله بر این عقیده پروردگارم را ملاقات کنم، اى ولى خدا، مرا گناهان زیادى است، از من نزد پروردگارت شفاعت کن، که تو را پیش خدا جایگاه معلومى است، و تو را به درگاه خدا آبرو و حق شفاعت است، و خداى تعالى فرموده است: و شفاعت نکنند جز براى کسی که او پسندد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
ما در دو جهان،غیر خدا یار نداریم
جز یاد خدا ، هیچ دگر ، کار نداریم
درویش فقیریم و در این گوشه دنیا
با نیک و بد خلق جهان ، کار نداریم
گر یار وفادار ، نداریم عجب نیست
ما یار ، بجز حضرت جبار ، نداریم
با جامه صد پاره و با خرقه پشمین
بر خاک نشینیم و از آن عار نداریم
ما شاخ درختیم و پراز میوهٔ توحید
هر رهگذری ، سنگ زند باک نداریم
ما صاف دلانیم و ز كَس کینه نداریم
گر شهر پر از فتنه و ما با همه یاریم
الهی به امید تو
#سلام_صبحتون_بخیر💐
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌸🍃🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
بِسْمِ اللّهِ النُّور
بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ
بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ
بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاُْمُور
بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِن َْالنُّورِ
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّور
وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ
فى كِتابٍ مَسْطُور
فى رَقٍّ مَنْشُورٍ
بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ
عَلى نَبِي مَحْبُورٍ
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ وَبِالْفَخْرِ مَشْهُور
وَعَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ مَشْكُورٌ وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين
ترک گناه به عشق مولا🌸🍃
أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج🤲
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
سلام به شما که وجودتان بوی عطر خاصی میدهد، امید میبخشید و گرما بخش زندگی دیگران هستید.
دلتان گرم ، امیدتان استوار، وجودتان ثمربخش و خدایی باد.
صلواتی به گرمای دلهای امیدوار تقدیم سلامتی مادران چشم انتظار سرزمینم ایران.
*اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.*
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌸✨آخرین دوشنبه دیماه تون
متبرک به ذکر پرنور🌸✨
🌸صلـوات🌸
بر حضرت محمد (ص) و آل مطهرش🌸
🌾🌸اَللّهُمَ
🌾🌸صَلَّ
🌾🌸عَلی
🌾🌸مُحَمَّدٍ
🌾🌸وَآلِ
🌾🌸 مُحَمَّد
🌾🌸وَعَجِّل
🌾🌸فَرَجَهُم
🌾🌸وَ اَهلِک
🌾🌸عَدُوَّهُم...
🌾🌸 اَللّهُــــمَّ
🌾🌸عَجـِّل لِوَلیِّکَ
🌾🌸الفَـرَج
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#وصیتنامه
#شهیدمدافع_حرم
#محمد_کامران
با سلام و صلوات به ساحت مطهر حضرت ولیعصر(عج) و نایب برحقش امام خامنهای و امام خمینی(ره) و شهدای گرانقدری که با خونهای ریخته شده خود در راه اسلام و حقانیت، راه روشن و هموار را به ما نشان دادهاند.
همیشه از خداوند خواستهام که مرا در پیدا کردن راه درست، (همان راهی که شیطان قسم خورده که بندگانت را از این راه گمراه میکنم) کمک و راهنمایی کند و در این راه ثابت قدم قرار دهد؛ خدا را شاکر هستم که مصداق آیهای که میفرماید: وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ (سوره بقره آیه 216) شدهام.
خیلی وقتها شده است که چیزی را دوست داشتهام و از شر آن آگاه نبودهام و خداوند آن را از بنده دور کرده است و خیلی وقتها هم شده است که چیزی را دوست نداشتهام و از خیر آن آگاه نبودهام و خداوند رحمان آن را به حقیر رسانده است؛ خداوند رحمان را شکر گذارم که همیشه صلاح مرا خواسته است.
خدایا دوست دارم به شکلی پیش شما بیایم که شما دوست دارد، خدایا از من بگذر و مرا نزد امامانت در بهشت ساکت کن. خدا را شاکرم که مرا شیعه دوازده امامی خلق کرد و شاکرم که سایه پدر و مادر را بر سرم قرار داد. خدا را شاکرم که رهبرم سید علی حفظه الله است. خدا را شکر میکنم که خداوند قرآن را به ما هدیه کرد و مرا با این کتاب راهنمایی کرد. خدایا مرا در روز قیامت سرافراز کن. خدایا مرا به فیض شهادت برسان که از رفیقانم جانمانم.
اما پدر و مادر عزیز؛ از شما ممنونم که راه حسین(ع) را به من نشان دادید و مرا در مجالس حسین(ع) بردهاید و مادرم مرا با اشک بر حسین(ع) شیرداده و سیراب کرده است.
پدر و مادرم؛ همسر عزیزم؛ برادران و خواهرم؛ هرچه از خداوند میخواهید فقط از باب نماز اول وقت وارد شوید. همیشه برای همدیگر طلب دعای خیر کنید، زیرا دعا در حق برادر و خواهر دینی زودتر به اجابت میرسد.
در پایان هم از تمامی همکاران و برادران و خواهران دینی خود درخواست دارم که نکند مانند مردم کوفه پشت رهبری را خالی بگذارید و او را تنها بگذارید که گرگهای درنده آماده این چنین موقعیتهایی هستند.
از تمامی کسانی که بنده را میشناسند درخواست حلالیت عاجزانه دارم و امیدوارم برایم دعا کنند. از خواهرانم میخواهم که با حیا و خود سرخی خونم را را هدر ندهند و از برادرانم نیز خواهانم که غیرت علوی خود را حفظ کنند و به دنیا نفروشند. بنده خونم و شاهرگم را میدهم که تا مردم ایران و تمامی شیعیان و مسلمانان جهان در آرامش و آسایش زندگی کنند و جانم را فدا امر و دستور امام خامنهای و سردار و سرلشگرم حاج قاسم سلیمانی میکنم، انشاءالله خداوند حافظ مملکتم باشد.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
حقیر محمد کامران 15/9/1394
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت: ((جنازه ی من رو فعلاً تحویل خانواده ام ندید !)) از خواب بیدار شدم. هر چه فکر می کردم کدام یک از این دو نفر بوده ، نفهمیدم ؛ گفتم ولش کن ، خواب بوده دیگه و فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت .این بار فوراً اسمش رو پرسیدم. گفت: امیر ناصر سلیمانی. از خواب پریدم ، رفتم سراغ جنازه ها. روی سینه ی یکی شان نوشته بود ((شهید امیر ناصر سلیمانی)).
بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدوج پسرشان بوده اند ؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخورد.
خاطره ای از #شهید_ناصر_سلیمانی
🌹شادی روح همه شهدا مخصوصا این شهید عزیزمون صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌺🌸☘🌿🌺🌸☘🌿
خاطره مادر سردارشهید پیله وران گنابادی،
صبح خواستم به بازار بروم درب خانه را که باز کردم با صحنه عجیبی روبرو شدم پسرم جلوی در خانه نشسته و به دیوار تکیه داده بود و درحالی که ساکش را روی زانوهایش گذاشته و سرش را روی آن قرار داده و خوابیده بود. از دیدن این صحنه یک خوردم بعد از ماهها از منطقه آمده بود بیدارش کردم و سرش را در آغوش گرفته و بی اختیار گریستم بعد از اینکه به خودم مسلط شدم گفتم مادر جان چرا پشت در خوابیده ای چرا در نزدی و به خانه نیامدی خندید و گفت:
ساعت ۲ نصف شب رسیدم چراغها خاموش بودند حدس زدم باید خواب باشید کلید نداشتم دلم نیامد که از خواب بیدارتون کنم پشت در نشستم و از خستگی خوابم برد .
این حرف را که زد باز بغض گلویم را فشردو دوباره او را در آغوش گرفتم و گفتم تو با این دل نازکت چطور در جبهه با دشمن میجنگی؟با دست اشکهایم را پاک کرد و گفت:جنگ !!!
من نمیجنگم فقط برای رزمنده ها چایی میریزم، ظرف ها و لباسهایشان را می شویم؛ من انجا کاره ای نیستم فقط سیاهی لشکرم .
"او قائم مقام اطلاعات عملیات لشکر ۲۱ امام رضا(ع) بود"
مادر شهید «محمدرضا پیله وران»🌷🌹🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شادی ارواح طیبه شهدا علی الخصوص شهید حسین فصیحی صلوات
🌼🌸🌺💐
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#شهید_ابراهیم_هادی
فرمانده گروه چریکی شهید اندرزگو
✍خوش تیپ
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به ابراهیم گفت:
«ابرام جون! تیپ و هیکلت خیلی جالب شده. توی راه که می اومدی دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف می زدند.»
بعد ادامه داد: «شلوار و پیراهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملا معلومه ورزشکاری!»
ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت.
جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی می خورد غیر از کشتی گیر.
بچه ها می گفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی!؟ ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشی پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ می پوشیم، اما تو با این هیکل قشنگ و رو فٌرم، آخه این چه لباس هاییه که می پوشی؟!»
ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگه باشه، فقط ضرره.»
📚کتاب سلام بر ابراهیم، ص 41
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزند شهید
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398