🔰شهیدی که در قبر #اذان گفت
🌷 #شهید_عبدالمهدی_مغفوری
🌸پس از شهادت عبدالمهدی مغفوری در #عملیات_کربلای۴ ، پیکر پاکش را برای تشیع به #کرمان آورده بودند.
🌺خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.
🌼مادر خانم شهید مغفوری روایت می کند ، وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه #کوثر مترنم است
🔹و پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد:
🔸وقتی میخواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به یکباره منقلبمان کرد، وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای #اذان گفتن او را شنیدیم.
✅مزار #شهید_عبدالمهدی_مغفوری در گلزار شهدای مسجد صاحب الزمان #کرمان قرار دارد و عاشقان راه عشق و #شهادت بر گرداگرد شمع وجودش پرواز می کنند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
✍ #خاطرات_افلاکیان
#شهیدی_که_اذان_گفت
بیست و پنجم مردادماه سال 1365، در ارتفاعات قلاویزان مستقر بودیم . یک کمین حساس در آن جا بود که به نوبت از آن #پاسداری می کردیم.
شب 22بهمن ، همزمان با پیروزی نظام مقدس جمهوری اسلامی اقدام به پرتاب منور و شلیک گلوله کرده و به شادی پرداختیم . عراقی ها که از این اقدام رزمندگان اسلام به خشم آمده بودند ، اقدام به شلیک گلوله های توپ و تانک کردند. یک گلوله ی آر پی چی 7 در کنار ما منفجر شد. سنگر فرو ریخت و صدای #یا_حسین (ع) و آه و ناله بلند شد. از گروه 5 نفری ما ، 3 نفر به شدت زخمی شده بودند و #غلامرضا_خالدی به فیض #شهادت نائل آمده بود.
دستگاه بی سیمی که در دست شهید خالدی بود ، به طور کلی از بین رفته بود. نمی توانستم درخواست کمک کنم . زخمی ها را یک گوشه جمع کردم. یک چفیه و یک پتو هم روی پیکر شهید خالدی انداختم . ماه طلوع کرد ، با سه زخمی و یک شهید مانده بودم.
صدای پایی را شنیدم ، اسلحه را از ضامن خارج کردم و مراقب اوضاع بودم 3 نفر جلوی سنگر ظاهر شذند. آن ها نیز به حالت کاملاً دفاعی درآمدند. من که به موقعیت آن ها تسلط داشتم ، آنها را #شناسایی کردم ، خودی بودند. گفتم من این جا هستم ، فوراً به کمک من بیایید . بلافاصله به کمک من امدند و از وضعیت پیش آمده تعجب کردند. گفتم شما زخمی ها را هر چه سریع تر از اینجا ببرید، من پیش شهید می مانم. آنها زخمی ها را بردند و قرار شد سریع برگردند.
نزدیک های صبح بود ، حدود 5 ساعت از رفتن آنها گذشته بود. وقت #اذان_صبح شده بود ، این را از روی ستاره ها حدس زدم . در سنگر #نه_رادیویی بود و #نه_بی_سیم . تنهامن بودم و یک شهید و یک سنگر و سکوتی که هر بار صدای شلیک گلوله ای آن را بر هم می زد.
صدای #اذان شنیدم ، تعجب کردم . تعجبم هنگامی زیاد شد که صدای اذان در نزدیکی پیکر پاک شهید خالدی بود. بیشتر متعجب شدم . چند بار دیگر صدای اذان را شنیدم با خودم فکر کردم که شاید او هنوز زنده باشد و فقط زخمی شده است. امابا چشمان خودم دیده بودم که پیکر شهید #تکه_تکه و سرش کاملاً متلاشی شده بود. از #کرامت_شهدا چیزهایی را شنیده بودم اما هرگز واقعیت را ندیده بودم . یک ساعت بعد برادران برگشتند.
ماجرا برای آنها تعریف کردم . آنها گفتند زیاد تعجب نکن! ما نیز بارها از این موارد شنیده ایم و یک بار با این مسأله روبرو شده ایم . بعدها شنیدم که ایشان #مؤذن بوده اند و همواره با #صوت_دلنشینش اذان می گفته اند.
#شهید_غلامرضا_خالدی🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍ #شهید_مصطفی_جوادی
#نام_پدر : علی محمد
#تاریخ_شهادت : 5/9/1357
#تاریخ_تولد : 15/7/ 1324
#محل_شهادت : اصفهان
پرواز چو تو مرغی عاشق را در آسمان شقایق ها مگر می شود سطرنشین کرد؟ اما چه تدبیر؟! تمنای قلم را برای شرح آرزومندی و حدیث مشتاقی چه کنیم؟! #هوای_رفتن دارد و پای ماندنش نیست.
همراهش می شویم تا برایمان از رشادت هایت بگوید. از آن روزها و شب هایی که در هم گم شده بود و تو تمام وقت برای #رهایی_کشورت از دست مزدوران شاه تلاش می کردی. می خواهد بگوید از تو و جسارت هایت، از تو و شجاعت هایت که #چه_مردانه در برابر ساواک می ایستادی و شعار مرگ بر شاه می دادی. و در صدر همه ی خاطرات عشق تو به همسر و فرزندانت بود و سخت ترین خاطره لحظه ی جدایی تو . فرزندانت را در سینه می فشردی و بوسه بر صورتشان می زدی و حلقه ی ازدواجی را که تا آن زمان ، لحظه ای از خود جدا نکرده بودی برای آنکه به دست دشمن نیفتد به #همسرت دادی.
قلم به جولان آمد. تمام قیدها و زنجیرهای تکلف را برید و خواست به دور از هر قافیه ای شعر شهادتت را بسراید.وارد مسجد شدی صدای #اذان فضا را پر کرده بود و #ساواک در انتظار تو و تو در انتظار ملاقات. پنجمین روز از آذرماه سال 57 بود که تو #ابوالفضل_گونه، شعر وصال خواندی و به #شهادت رسیدی.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍ #استاد_قرآن ( #از_خاطرات_شهید_علیرضا_قلی_پور )
شبها #نمازشب می خوند.
اولین نفر بود که بلند میشد #اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد.
استاد قرآنمون بود. شبها می یومد و می گفت بیایم #سوره_ذاریات بخونیم
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
1000007558.mp3
5.79M
#اذان 📢
موذن: محمد احمدی دستجردی🎤
(ضبط شده در سرای دالان دراز)
پنج شنبه ۱۴۰۳/۱۱/۱۱
🔹اذان صبح جمعه ۵:۳۹
🔸طلوع آفتاب : ۷:۵
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398