eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
566 دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
حفظ آثار شهدای دستجرد
رفتند تا بمانیم 🌷🕊 #شهدا_ضامن_امنیت🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada13
سردار سید حمیدرضا هاشمی‌ با نام مستعار سیدعلی موسوی معاون اطلاعات سپاه سلمان سیستان و بلوچستان بود که در مهر ماه ۱۴۰۱ در درگیری بین تروریست‌ها و معاندین با عوامل امنیتی و انتظامی در شهر زاهدان و در نزدیکی مسجد مکّی به شهادت رسید. گفته میشود عامل شهادت سید علی هاشمی فرمانده اطلاعات سپاه سلمان سیستان و بلوچستان یک تک تیرانداز بود. متأسفانه در ‌این حادثه سیدعلی موسوی، با ضربه یک گلوله از ناحیه سینه مجروح و بلافاصله به بیمارستان منتقل شده بود، به شهادت رسید. سید حمیدرضا موسوی” در دوران خدمت در سپاه پاسداران خدمات قابل توجهی به مردم منطقه داشته و در تامین امنیت استان سیستان و بلوچستان و همچنین مقابله به اقدامات ضدامنیتی، ضربات مهلکی به تروریست‌ها وارد کرده بود. شهید هاشمی، چند سال قبل در حالی‌که یک افسر جوان بود به مسئولیت مهم معاونت اطلاعات استان سیستان و بلوچستان رسید و در دوران فرماندهی، تحرک ویژه‌ای را در موضوع عملیات‌های موفق علیه گروه‌های تروریستی در منطقه را پایه‌گذاری و با خلاقیت‌ در شناسایی، نفوذ و ضربه به گروهک‌های تروریستی به یکی از فرماندهان موفق اطلاعاتی سپاه تبدیل شد؛ به‌طوری که تروریست‌ها که از اقدامات این فرمانده برجسته اطلاعاتی ضربات مهلکی دریافت کرده بودند، برای متوقف کردن این شهید دست به هر اقدام کوری‌ زده بودند. شهید هاشمی، امنیت را در استان سیستان و بلوچستان حاکم کرده و به تمام فعالیت‌های تروریست‌ها در این استان اشراف اطلاعاتی پیدا کرده بود؛ تروریست‌ها چندین مرحله برای ضربه به این شهید اقدام کرده بودند اما همه طراحی‌ها آنها منجر به شکست و اقدامات کور شده بود و البته که شهادت آروز و شوق شیرین شهید هاشمی در سال‌‌های اخیر بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
من و حاج خانم بچه یک محل بودیم و یک نسبت فامیلی دوری هم باهم داریم. ولی هیچ وقت قبل از ازدواج همدیگر را ندیده بودیم. قدیم رسم بود که والدین دختری را می پسندیدند بعد برای خواستگاری برای پسر می رفتند. مراسم خواستگاری که انجام شد عقد کردیم و بعد از عقد بلافاصله برای خدمت سربازی سه ماه به تهران رفتم و بعد به تبریز رفتم تا خدمتم را تمام کنم. ما حدود سه سال عقد بودیم و بعد ازدواج کردیم و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. شغل من بنایی است. ثمره ی ازدواجمان هشت فرزند بود که هفت پسر داشتیم و یک دختر که تنها دخترمان در کودکی به رحمت خدا رفت و پسرمان حسنعلی هم شهید شد و هم اکنون شش پسر داریم که دوتا پسر بزرگمان در حوزه علیمه درس خواندند و معمم هستند. حسنعلی متولد سال ۱۳۴۷ فرزند سوم ما بود. حسنعلی از همان کودکی بچه ای باهوش و بسیار پر انرژی و با نشاط بود و خیلی خوش سیما بود و چشمهای زیبایی داشت. قدش نسبت به بقیه برادرانش بلندتر بود. همیشه در کارهای منزل و کارهای کشاورزی کمک حال من و مادرش بود. بسیار خوش اخلاق بود و به معنویات و احکام الهی بسیار اهمیت می داد. و در کارهای فرهنگی و انقلابی فعال بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نام: بهرام نام خانوادگی: رادان کوپایی نام پدر: رضا وضعیت تاهل: مجرد تاریخ تولد: 1349/09/15 محل تولد: تهران سن: 18 سـال دین و مذهب: اسلام شیعه شغل: بسیجی ملیت: ایران دسـته اعـزامـی: بسیج تـحصیـلات: سوم متوسطه تـاریخ شـهادت: 1367/05/06 کـشور شـهادت: ایران مـحل شـهادت: اسلام آبادغرب عـملیـات: مرصاد نـحوه شـهادت: حوادث ناشی از درگیری مـحل مـزار: بهشت زهرا (علیهاالسلام) وضـعیت پـیکر: مـشـخـص قطعه: 40 ؛ ردیف: 103 ؛ شماره: 23 پانزدهم آذر ۱۳۴۹، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش رضا، کارمند ارتش بود و مادرش،صدیقه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجیی در جبهه حضور یافت. ششم مرداد ۱۳۶۷، در اسلام آباد غرب بر اثر اصابت گلوله به سر منافقین شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. او را محمد نیز می نامیدند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
شهید محسن فصیحی متولد ۳ اردیبهشت ۱۳۴۵ در یک خانواده مذهبی در میدان کلانتری تهران به دنیا آمد. والدین شهید اهل روستای دستجرد جرقویه اصفهان و ساکن تهران می باشند. ثمره ی زندگی خانواده فصیحی چهار فرزند می باشد دو دختر و دو پسر که محسن فرزند دوم خانواده بود. دوران کودکی محسن در میدان کلانتری سپری شد و سپس همراه خانواده ساکن خیابان مقداد در میدان پیروزی می شوند. محسن دوران تحصیل خود را تا پایان دوره راهنمایی می خواند. و در سن پانزده سالگی عضو بسیج مسجد محل شد و پس از دوره های آموزشی به جبهه اعزام شد و در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۳۶۲ در سن هفده سالگی به درجه رفیع شهادت نائل گردید. محسن در سن پانزده سالگی عضو بسیج مسجد محل شد. و بعنوان فعالیتهای بسیجی خود مدتی در دانشگاه الزهرا علیها السلام در قسمت نگهبانی خدمت کرد. اما بخاطر جنگ تحمیلی از طرف صدام و عواملش و شرایط ویژه که در سطح کشور حاکم بود. روح بی قرار محسن آرام و قرار نداشت و می گفت: اینجا حوصله ام سر رفته است و اینجا نمی شود کاری کرد باید به جبهه رفت و آنجا خدمت کرد. برای همین تمام تلاشش را کرد تا بتواند از طریقی به جبهه اعزام شود. حتی یک بار به دستجرد رفت تا از آنجا به جبهه اعزام شود اما مسئولین بسیج آنجا قبول نکردند من آن زمان ازدواج کرده بودم و همسرم حسن آقا هم نیت داشت به جبهه برود. و قرار بود که با محسن باهم به جبهه بروند. محسن به حسن آقا می گفت: شما زن داری نمی خواهد به جبهه بروی سخت است. ما باید برویم که آزادتر هستیم. و حسن آقا قسمتش نشد برود اما محسن در تیر ماه ۱۳۶۱ به پادگان امام حسین علیه السلام رفت و دوره ی آموزش رزمی را پشت سر گذاشت و در ۷ مهر ۱۳۶۱ به جبهه اعزام شود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شهیدمدافع حرم مجیدقربانخانی آقا مجید بچه محله یافت‌آباد تهران بود. از آن بچه‌های جنوب شهری که مشتی‌گری در مرامش بود.ذات پاک این جوان جنوب شهری با محبت اهل بیت(علیهم السلام) درهم آمیخته بود. پدر و مادرش می‌گفتند که مجید شاید خالکوبی کرده و گفتار و منش لوتی‌وار داشت، اما هر جا می‌رفت و هر کاری می‌کرد، حرمت اهل بیت (علیهم السلام) را نگه می‌داشت. مادر شهید می‌گفت: پسرم عاشق اهل‌بیت (علیهم السلام) و امام حسین (علیه السلام) بود. محرم‌ها طور دیگری می‌شد و شور می‌گرفت. ماجرای تحولش هم در یک هیئت رقم خورد. آنجا پسرم از تعرض تکفیری‌ها به حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) شنیده و از فرط گریه بی‌حال شده بود. دوستانش می‌گفتند مجید به سرش می‌زد و می‌گفت: مگر ما مرده باشیم که کسی بخواهد دست به حریم اهل بیت (علیهم السلام) بزند. از همان زمان پسرم تصمیم گرفت مدافع حرم شود. فقط چهار ماه زمان نیاز بود تا مجید قربانخانی تصمیم به مدافع حرم شدن بگیرد و در پایان این مدت به شهادت برسد. پدر شهید می‌گفت: «پسرم تنها یک هفته بعد از حضور در سوریه شهید شد. شهید امیدواری از همرزمان بنام (شهیدحسین امیدواری)  قبل از اعزام خواب می‌بیند که در حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) مدافعان حرم صف کشیده‌اند. حضرت رقیه (سلام الله علیها) می‌آیند و از بین صف چند نفر را نشان می‌دهند و می‌گویند شما‌ها یک قدم جلو بیایید. جلو که می‌آیند به آن‌ها نگاهی می‌اندازند و می‌روند. شهید امیدواری در همان خواب چهره پسرم را دیده بود. در هواپیما و موقع اعزام مجید را می‌بیند و می‌شناسد. به هرحال در سوریه وقتی مجید وضو می‌گرفت، حسین امیدواری و سایر بچه‌ها می‌گویند مجید این خالکوبی‌ها چیست. پسرم در جواب می‌گوید: حضرت زینب (سلام الله علیها) به زودی یا پاکش می‌کند یا خاک.» خانم زینب (سلام الله علیها) خیلی زود دل پاک آقا مجید را می‌خرد و او را می‌برد. ۲۱ دی ماه ۱۳۹۴ او به همراه شهیدان مرتضی کریمی، مصطفی چگینی و آژند به شهادت می‌رسد. شهید مجید قربانخانی جزو ۱۳ شهید خان طومان سوریه می باشد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نام ونـام خـانوادگـی : حجت الله عسگری نـام پـدر : قدرت الله تـاریخ تـولـد : ۱۳۴۶/۰۶/۱۳ مـحل تـولـد : تهران سـن : ۱۹ سـال وضـعیت تاهل : مجرد شغل : برق کار دسـته اعـزامـی : بسیج تـحصیـلات : چهارم متوسطه مسئولیت در جبهه : بیسیمچی نحوه شهادت : براثر اصابت ترکش خمپاره تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ مـحل شـهادت : شلمچه عـملیـات : کربلای۵ آدرس مـزار : تهران ؛ بهشت زهرا علیهاالسلام ؛ قـطعـه ۵۳ ؛ ردیـف ۱۲ ؛ شـماره ۱۸ شهید حجت الله عسگری سیزدهم شهریور ۱۳۴۶، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش قدرت الله و مادرش،صفیه نام داشت. تا چهارم متوسطه در رشته علوم اقتصادی درس خواند. برقکار و بسیجی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و یکم دی ۱۳۶۵، با سمت بی سیم چی در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. شادی روح مطهرش 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نــام : محمد ایلخانی رشیدزاده نـام پـدر : ابراهیم تـاریخ تـولـد : ۱۳۳۳/۰۸/۰۶ مـحل تـولـد : ایلام سـن : ۳۲ سـال وضـعیت تاهل : متاهل شـغل : کارگر دسـته اعـزامـی : بسیج تـحصیـلات : پنجم ابتدایی تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۵/۰۶/۰۸ مـحل شـهادت : مهران مـحل مـزار : بهشت زهرا (سلام الله علیها) قـطعـه : ۵۳ ، ردیـف : ۱۱۴، شـماره : ۱۱۳ ششم آبان ۱۳۳۳، در ایلام چشم به جهان گشود. پدرش ابراهیم و مادرش،خاور نام داشت. تا پایان مقطع ابتدایی درس خواند. کارگر بود. سال۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. هشتم شهریور ۱۳۶۵، با سمت مسئول گردان در مهران بر اثر اصابت ترکش توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. او را محمد نیز می نامیدند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شهید ابراهیم هادی متولد یکم اردیبهشت سال یکهزار و سیصد و سی و شش، تهران، محله ایت الله سعیدی حوالی میدان خراسان، وی دارای دیپلم ادبی و علاقمند به ورزش والیبال و کشتی بود. ابراهیم بعد از یک داستان عجیب گمنامی را بر گزید و سر انجام در بیست و دوم بهمن ماه سال یکهزار و سیصد وشصت و یک، تنها در کانال کمیل به فیض شهادت نائل گردید. هنوز پیکر این شهید از بین شهدای گمنام تشخیص داده نشده ولی یادبودی برای ایشان در تهران وجود دارد. داستان های عجیب و شنیدنی از این شهید به ثیت رسیده است. برای مثال، با یک اذان گفتن ابراهیم، منطقه ای از دست دشمنان بعثی در آمد و با همان اذان عملیاتی پیروز شد. جمله معروف ابراهیم هادی: مشکل کار ما اینکه برای رضای همه کار میکنم سخن رهبر درمورد ابراهیم هادی ابراهیم شخصی است که رهبر انقلاب شخصیت این شهید را مانند مغناطیس وصف می کند که انسان را به خود جذب میکند. مبارک داداش ابراهیم 💐💐💐 سلام بر ابراهیم 💐💐💐 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
برادرم حسین خیلی خوش خلق بود و به خوش خلقی بین فامیل و آشنا معروف و مشهور بود. زمانی که می خواست به جبهه برود از پدر و مادرمان کسب تکلیف کرد؛ پدرم در جواب حسین گفت: پسرم خون تو که رنگین تر از خون پسر فاطمه علیهاالسلام نیست و رضایت داد تا حسین به جبهه برود. حسین دانش آموز کلاس سوم راهنمایی بود. پس از کسب رضایت پدررو مادر برای دوره های آموزشی به تهران رفت. و می گفت: برای درس خواندن همیشه وقت است اما جبهه هم اکنون به ما جوانان نیاز دارد. بعد از اینکه حسین به تهران رفت بعد از چند روز با مادرم تماس گرفت که برایش لباس ببرد. مادرم به تهران رفت وقتی آمد گفت: حسین را پشت میله هایی که در محوطه ای که آموزش می دیدند دیدم حسین بقدری چهره اش نورانی شده بود که به نظرم شهید آمد و مادرم همان وقت خودش را برای شهادت فرزندش آماده کرده بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شهيد محمد صادقي فرزند حسين در سال 1345 در حسن آباد در خانواده اي مذهبي و كشاورز متولد شد وي دوران ابتدايي را در دبستان شهيد قيصري حسن آباد گذراند و وارد مدرسه راهنمايي امير كبير( شهيد منصوري امروزي ) شد. دورا ن راهنمايي شهيد محمد صادقي مقارن بود با شروع جنگ تحميلي كه وي بنابر وظيفه وارد بسيج شد و در كارهاي بسيج شركت مي كرد. او از همان دوران جواني به رهبر و مملكت خود افتخار مي كرد و با توجه به سن كم او هر بار كه براي آموزش نظامي برای ثبت نام مراجعه می کرد از رفتن وی به جبهه ممانعت به عمل می آمد. بالاخره با پا فشاري خود به پادگان مالك اشتر شهرستان مباركه رفت و از همان پادگان به جبهه هاي جنوب اعزام شد. بعد از شش ماه حضور در جبهه در تاريخ 16/2/1361در عمليات بيت المقدس در خرمشهردر سن 16 سالگي  به درجه رفيع شهادت نائل آمد. شهید محمدصادقی کم سن ترین شهید شهر حسن آباد منطقه جرقویه اصفهان می باشد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
بسیجی بودن افتخاریست که نصیب و قسمت هر کس نمی شود. بسیجی خمینی و خامنه ای بودن لیاقت می خواهد...؛
خداوند لطفش شامل حال ما شد و به ما چهار فرزند عطا کرد که دو پسر و دو دختر بودند. اولین فرزند ما دختر بود و محمد دومین فرزند بود. من یازده بچه ام قبل از به دنیا آمدن از دنیا می رفتند و عمرشان به دنیا نبود. و از پانزده فرزند فقط چهارتایشان به سلامت به دنیا آمدند پسرم محمد هم نزدیک بود قبل از اینکه به دنیا بیاید از دنیا بدود اما به من گفتند استراحت کن تا بچه بماند و مدتی را استراحت کردم و به خواست خدا محمد سالم و سلامت به دنیا آمد. محمد هم عمرش زیاد به دنیا نبود و در اوج جوانی در سن شانزده سالگی شهید شد. محمد پسر بسیار آرام و مظلوم و محجوب به حیا بود. خیلی عاشق جبهه بود. زمانی که تصمیم گرفت برای جبهه ثبتنام کند گفتیم حالا زود است صبر کن بزرگتر بشوی بعدا می روی. می گفت: نه من باید بروم. محمد چون سن و سالش کم بود دو سری با شناسنامه ی دوستانش که از خودش بزرگتر بودند برای جبهه ثبتنام کرد و به جبهه رفت. و مرتبه سوم پدرش گفت: حالا که اینقدر عاشق جبهه هستی و حاضری با شناسنامه ی دیگران بروی پس اینبار بیا با یک شناسنامه که من برای بچه ی قبل از تو تهیه کرده بودم که هم نام خودت است و تاریخ تولدش بزرگتر است برو و ثبتنام کن که نخواهی با شناسنامه ی مردم بروی. (ما چون بچه هایمان نمی ماندند سر دخترم که باردار شدم پدرش از ترس اینکه این بچه هم نماند رفته بود و یک شناسنامه بنام محمد تهیه کرده بود که بچه بماند ولی خواست خدا نبود بچه پسر بشود و دختر بود ولی بعد خدا محمد را به ما عطا کرد و محمد با همان شناسنامه یک سری به جبهه رفت) به این ترتیب محمد سری سوم با شناسنامه ی برادری که قرار بود به دنیا بیاید و نیامد به جبهه رفت. محمد چون قدبلند بود سری چهارم با شناسنامه ی خودش توانست ثبتنام کند و به جبهه اعزام شود. محمد پسر درس خوانی بود و معلمانش از اخلاق و رفتار و نمراتش راضی بودند سری آخر که می خواست به جبهه برود گفتم: محمد عزیز مادر شما که درست خوب است بمان و درست را تمام کن؛ گفت: مادر تا زمانی که این دشمنان هستند و به فکر از بین بردن مملکتمان و دین اسلام هستند درس خواندن چه بدرد ما می خورد. درس خوب است اما زمانی که دشمن از بین برود. اگر من و امثال من پشت میز بنشینیم درس بخوانیم پس چه کسی جلوی دشمن بایستد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شهید رضا فصیحی در سال ۱۳۴۲ در یک خانواده مذهبی در روستای دستجرد منطقه جرقویه در شرق استان اصفهان به دنیا آمد. والدین شهید با یکدیگر نسبت فامیلی نداشتند آشنا و هم محله ای بودند و پس از ازدواج ثمره ی زندگیشان شش فرزند پسر بود که شهید رضا فصیحی کوچکترین فرزند خانواده می باشد. شهید فصیحی در زمان کودکی پسری پر انرژی و بسیار خوش اخلاق بود و از آنجایی که علاقه ی خاصی به نماز داشت در سن هفت سالگی شروع به نماز خواندن کرد و دوران ابتدایی را در روستا به اتمام رساند. و همزمان با درس خواندن و با همان سن کم در کارهای انقلابی شرکت می کرد. و پس از اتمام دوران دبستان به تهران آمد. و در یک کارگاه خیاطی مشغول به کار شد تا حرفه ی خیاطی را بیاموزد و در منزل برادرانش که آن زمان در خیابان مولوی خانه های حیاط دار قدیمی داشتند و باهم زندگی می کردند یک اتاق داشت و مستقل زندگی می کرد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398