eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
2.4هزار ویدیو
230 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 : 🔰 تا مثل حسین علیه السلام نشویم امام زمان (عج) مارا نمیپذیرد... ، ، و بودن از ویژگی های اصحاب سید الشهدا علیه السلام بود. اما به راستی ویژگی اصلی که یاران حضرت را از دیگران متمایز کرد چه بود؟؟ 🏴 در ادامه دهه اول محرم با ما همراه باشید... ◾️ گزیده سخنرانی محرم ۱۴۰۱ شب اول ♨️ جهت دریافت فایل صوتی سخنرانی به کانال صوتی ما در پیام رسان بله بپیوندید: https://ble.ir/zeynabiyehgolshahrkaraj 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 💠 موکب رسانه ای اربعین. اصلا خاصیت ، صبر است! هرچقدر لحظه دیدار سخت تر، شوق وصال بیشتر! در تمام حرص خوردن های شلوغی مرز، بعضی ها خیالشون راحته 😊 جوش الکی نمیزنن! میدونن دعوت نامه دست یکی دیگه است... 📸 شما هم میتونید حس و حال و خاطرات اربعین ۱۴۰۱ رو به صورت لحظه ای با موکب رسانه ای اربعین به اشتراک بگذارید. 🆔 @Yamahdi_salam 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت چهارم. نزدیک مرز هستیم. توی راه شد در مورد چند تا حدیث با دوستان مباحثه کردیم. نکات خوبی مطرح شد. انشاالله که این نکات، نگاه جدیدی در این بهمون بده و باعث بشه بیشترین بهره وری رو داشته باشیم. حس اینکه ۶ تا امام اون طرف مرز منتظر هستند و آغوش باز کردند آدم رو دیوانه میکنه! جلوه معشوق بر فتاد ما به او محتاج بودیم و او به ما انبوه ماشین های سر که تو بیابان رها شده نشان از عشق بی حد داره... ماشین های که شاید تمام زندگی یه آدم باشه! و حالا صاحبش به عشق رهاش کرده و رفته. چه حس کوچکی تو این دریا دارم!! سوار اتوبوس شدیم و به عشق امام حرکت. از مرز عبور کردیم بالاخره... اما خیلی و شگفت انگیز چقدر خوبه درست همون جایی که همه باید بارهاشون رو بگردند یهو یکی بیاد بهت بگه نمیخواد شما برو!! چند ساعتی تا نجف زمان داشتیم. هر چه به خانه نزدیکتر می‌شدیم حس بهتری پیدا میکردم. که رسیدیم رفتیم سراغ یه موکب. ولی هیچ جا نبود. خیلی شلوغ بود. به همین دلیل کوله ها رو یه گوشه گذاشتیم و رفتیم حرم مولا علیه السلام. از لابلای ازدحام عبور کردیم و دیدیم تمام صحن و حرم ها تعطیل شده و بسته. ظاهراً بدلیل ازدحام چند نفر خفه شده بودند. خدا نکنه هیچ کس پشت در بسته بمونه!! به زور جای نماز پیدا کردیم و بعد نماز بیهوش شدیم از . نفهمیدم چند ساعت خوابیدیم. ولی با صدای یکی از بیدار شدم. چه خوبه خوابیدن تو خانه پدر!! خیلی داره... انگار همه خستگی‌های وجودت یک جا خارج میشه نزدیک یه و روضه کوچک و چند کلمه صحبت... نماز رو با هم خوندیم و کوله ها رو جمع کردیم که راه بیفتیم. اما یکی کم بود... مجبور شدیم تا بیاد. چشمهام رو بستم، کلی حرف های درگوشی با بابام داشتم .... 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت پنجم. چشمهایم را بستم کلی حرف های درگوشی با داشتم. پدری که همه چیزمان رامدیون او هستیم. یه گریه مفصل تو بغل ... مثل دخترهایی که احساس نا امنی دارند و تو بغل پدر آروم میشن. شب ساعت ۱۲ بود که راه افتادیم. حس اینکه پدر بدرقه ات میکند و دعا گو. حال خوبی بود... شاید هم حضرت سلام الله علیه آب میپاشد پشت زائرین. بسم الله گفتیم و شروع کردیم.... تا ۱ طریق الحسین حدود ۳۰۰ عمود را فقط در باید طی کنی تا برسی به طریق الحسین.... وای که در این مسیر چه صحنه های دیدنی پیدا میشه. این التماس کردن برای طعام دادن. اشک ها را جاری میکند! چند تا پسر بچه را گرفته بودند و التماس میکردند که مبیت موجود!! هر چه تشکر میکردم آنها آپشن های بیشتری میگفتند. طعام، نوم، وای فای، اینترنت... هر چه میگفتم می‌خوام برم . چادرم را رها نمی‌کردند! می‌گفتن مبیت ، مشایه بعید چشمهایم پر شد... کجا بودید به اهل بیت جا بدید وقتی آمدند از این شهر عبور کنند؟! گذشتیم از این مرحله.... کاش میشد همه آنچه میبینی رو در ذخیره کنی و به دیگران نشان دهی! ولی متاسفانه بعضی از تصاویر رو حتی نمی‌تونی توصیف کنی! جوان‌هایی که با تعدادی زیاد تسبیح عرض جاده رو بسته بودند و به هدیه میکردند. خلاصه که باید دید... ما چون شام خورده بودیم لذا از هفت خوان نعمت به حسرت گذشتیم. زیارت عاشورا را شروع کردم و .... در ضمن زیارت داشتم به لعن و سلامها فکر میکردم. چقدر مرام نامه تشکیلاتی شیعه را اینجا بیشتر حس میکردم. بعد زیارت عاشورا با صد لعن و سلام جاتون خالی یه کباب ترکی بر بدن زدیم! دیگه گشنمون شده بود. نزدیک اذان صبح بود که تو جاده طریق الحسین به عمود ۹۲ رسیده بودیم. بچه ها بریده بودند. گفتم بعد نماز استراحت کنید. خوشحال شدند. گفتم تاااااا ساعت ۷... البته بعد نماز ساعت ۵ شده بود! این تا ساعت ۷ را فقط آنها که با من همسفر بودند میدونند که چطور باید بخوانند 😁 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت دهم. خوابیدم و باز جولان پیدا کرد در معنی و و .... برای نماز صبح که بیدار شدم قطرات همه جا رو پوشانده بود و بشدت سرد.. یخ کرده بودم. همه خیس شده بود. نماز صبح را زیر آسمان خواندیم و دوباره خوابیدیم. ساعت ۷ با تابش گرم بیدار شدیم. رختخواب خشک شده بود و یکی از بچه ها هم بعد نماز روی من کشیده بود. دیگه از شدت سوزش آفتاب نمیشد خوابید! بلند شدیم که حرکت کنیم ولی همسر یکی از بچه ها پیدا نشد لذا دوباره اتراق کردیم اما اینبار تو سالن. اول رفتم حمام و لباس هام رو شستم. وقتی داشتم میکردم نیت غسل هم کردم، به تاسی از شهدای مدافع حرم ... موقع لباس شستن داشتم به این فکر میکردم که ما با اینکه میدونیم الان حرکت می کنیم و خیلی زود گرد و خاک لباسها رو کثیف می‌کنه ولی از شستن کم نمی‌ذاریم. درست مثل که با وجود اینکه میدونه من بنده دوباره خودم رو با گناه کثیف میکنم ولی از پاک کردن و شستن من به های مختلف کم نمیگذاره! محبت بیشتری نسبت به خدا با یادآوری این موضوع تو دلم کردم. سرتاسر لباس شستن به این فکر میکردم و میکردم... باز یکی از بچه ها کمک کرد و لباسها رو پهن کردم. آمدم بخوابم ولی غیر ممکن بود تو این همه سرو صدا! دوستان لطف کردند و جای من رو عوض کردند تا یک کم تونستم بخوابم. قبل اینکه خوابم ببره کوله رو مرتب کردم چند تا چیز بود که از اول سفر استفاده نشده بود و فقط سنگینی آنها رو تحمل کرده بودم. نه می‌تونستم از خودم جدا کنم و نه هیچ بهره ای برام داشتند. چشمهایم رو که بستم به این فکر کردم که اگر روزقیامت ببینیم یک عمرچیزهایی رو کردم و و زحمت آن رو کشیدیم در حالیکه هیچ بهره ای برام نداره چه حالی پیدا میکنم؟؟ وای خیلی وحشتناک هست! باید بعد برگشت یا طول خیلی روی این موضوع فکر کنم که اینها تو زندگی من چه چیزهایی هست و پیداشون کنم. بعضی از همراهان فکر میکنند وقتی چشمهایم بسته هست خوابم ولی نمیدونند که می‌بندم تا تمرکز در فکر کردن داشته باشم! قبل اینکه خیلی دیر بشه ... 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
قسمت ۲،.mp3
2.93M
🔖: 🔶 به نظرتون چی‌ می‌تونه معنابخشِ زندگی باشه؟! ◀️ آدم عاشق حاضره خودش بکشه ولی به معشوقش آسیبی نرسه! 🎙برگزیده کلاس نمونه‌شو 📚سرکار خانم نظری 🆔️https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
14.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 : زینب تو کیستی، نمیدانم تا این حد فهمیده ام که تو همراه هر چیزی باشی اوج میدهی! حتی اگر اسارت باشد مینویسیم اسارت، میخوانیم اوج آزادگی! 🌺 میلادت مبارک آرامش قلب خانواده 🌺 ♨️ فردا با کلی و منتظرتونیم😍🤩✌️ ⛔️ و البته از پذیرش پسران بالای سه سال معذوریم. 🎞📎 بخشی از آماده سازی مراسم فردا تقدیم نگاهتان😍 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از امشب، مورخه
🔖 : 🔰 : فاطمه از کسانی بود که تو مسابقه، یکی از کتابهای شهدا نصیبش شد و چون فعلا قصد خوندنش رو نداشت، اونو به امانت به من سپرد. کتاب درباره بود. این اسم رو زیاد شنیده بودم، رو کوله های مسافران اربعین هم تصویرش رو دیده بودم، ولی شناختی ازش نداشتم. فقط سال گذشته به واسطه استوری یک بلاگرِ کاردُرست، به نیت شهید هادی چند باری خونده و فراموش کرده بودم. ولی او فراموش نکرده بود...😭 چند روز بعد از سفر، مطالعه کتاب رو شروع کردم، برگ به برگ « » رو پشت سر گذاشتم اما در شب آخر ماندم...... در ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ شبی که تنهای تنها در عشقی سوزان شد و ....😔 بعد از اتمام کتاب، در یکی از ، تقریبا همزمان با روز (اول اردیبهشت) شهید ابراهیم هادی، در زندگی من متولد شد.. چه سحری بود و چه فرخنده شبی ...😍 شبی که تا صبح خواب به چشم هام نیومد منتظر اومدنش هم نبودم. شهدا رو باید با تموم وجود حس کرد! حتی اگر ما اونها رو فراموش کنیم، اونها هیچ وقت فراموشمون نمیکنن... هیچ وقت! راستش یکسری از دلدادگی های بین خالق و مخلوق به واسطه عطر همین شهداست که میسر میشه... پس اگر اجازه بدید جزئیاتش بماند برای خودم ☺️✋ ☀️ این خداست، انسان هایی که دل از دنیا می کَنند و از جان خودشون می‌گذرن، بارها و بارها در جان های دیگری متولد میشن و می بخشن اون شب جواب این سوالم رو گرفتم که: شهدا بین اون همه اضطراب و نگرانی، با خستگی و دلتنگی، بدون داشتن حداقل امکانات، شاید با گرسنگی و تشنگی، غم از دست دادن رفیقان، زخم و درد و ..... چطور شب ها هم بیدار بودن و به عبادت می پرداختن؟ (یازینب کبری😭) چی میتونه به خواب، به اضطراب ،حتی به ترس، غلبه کنه جز عشق؟ به قول استاد شهریار: «غم پهلوان است» ولی من میگم پهلوان است😍 💢 شهید آوینی جمله ای داره که میگه: «هر کس می خواهد ما را بشناسد داستان را بخواند.....» و حتما ارتباطی هست بین سال ۶۱شمسی و۶۱ قمری ....😭 امشب دقیقا ساله که آقا ابراهیم، و در عین حال خوش نامه. 🦋حالا که به خواست خدا، پایان این سفرنامه با سالگرد این شهید بزرگوار مقارن شده، از طرف او، هدیه ای به مخاطبین عزیز تقدیم میشه😊👇 کتاب سلام بر ابراهیم ۱😍 اگر این کتاب رو نخوندید پیشنهاد می کنم که حتما مطالعه ش کنید. شاید برای شما هم بیفتد☺️ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
می خواهم زن باشم ۱۴.mp3
2.23M
🔖 : 🔶 شدن یعنی شکوفا شدن🌸 ⭕️عشق رو نباید سرکوب کرد! ⁉️اصلا حقیقی چیه؟🤔 🎙 برگزیده کلاس میخواهم زن باشم ۲ 📚سرکار خانم نظری 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🎊 💐عاقلان بر علم غالب می شوند عاشقان بر عشق مایل می شوند و دانش گر متمم چون شوند پس ها حاصل می شوند💐 🖌روز معلم و سالروز شهادت استاد مطهری بر تمامی عزیز که از کودکی تا بحال حتی به اندازه کلمه ای به ما آموختند گرامی باد. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
‌ 🔖 |میلاد حضرت زینب سلام الله علیها گرامی باد|: زینب تو کیستی، نمیدانم تا این حد فهمیده ام که تو همراه هر چیزی باشی اوج میدهی! حتی اگر اسارت باشد مینویسیم اسارت، میخوانیم اوج آزادگی! 🌺 میلادت مبارک آرامش قلب خانواده 🌺 ♨️ فردا با کلی و منتظرتونیم😍🤩✌️ ⛔️ و البته از پذیرش پسران بالای سه سال معذوریم. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
‌ ▪️دخترانه‌ترین اربعین▪️ 💢 قسمت ششم. دیشب حدود ساعت ۱۱ بود که رسیدیم ... یه از راه دور به امام دادیم و اشک و اه...🥺 بعد رفتیم موکب تا وسایلمون رو بزاریم و بیاییم برای زیارت ...😍 قسمت سخت سفر اربعین همین جاست که خسته وارد کربلا میشی و حالا باید مسافت زیادی رو تا پیدا کردن موکب طی کنی...🙈 دیگه اخرها کم آورده بودم ولی باید استقامت داشت در مسیر و ، تمرین همه آمادگی‌های ظهوره ... عضلات پشت پام بشدت گرفته و درد ناک شده ولی به خودم قول دادم هیچی نگم .... تمرین و ....☺️ خلاصه رو پیدا کردیم و اومدیم بریم جاگیر بشیم که یکی از همسفرها بدلیل گرمازدگی حالش بد شد و راهی سرم و ....🤒 تو موکب وقتی جای ما رو تحویل داد که مستقر بشیم یکی از خانم‌های زائر شروع کرد به اینکه تا این خط مال ماست و ....😐 باز هم بحث تکراری منفعت طلبی .... خیلی حرفه این همه راه با و بیایی ولی هنوز گیر این باشی که ده سانت جای تو بیشتر باشه ....😏 به هر حال جا اونقدر بود که برای خوابیدن باید به پهلو میخوابیدی...🙈 بخصوص که بغلت هم یه کوچولو خوابیده باشه و تو باید مراقب باشی بهش نزدیک نشی بیدار بشه ....🥰 بیشتر از تو این سفر مامان‌هاشون خسته میشن و باید یه خدا قوت از همین جا بهشون گفت....خلاصه یک ساعتی دراز کشیدیم و بلند شدیم تا راهی حرم ارباب بشیم 😍✋ وضو که گرفتم زیر لب شعری می‌اومد به سر زنان آمد به کربلا .....😭 دستهام ناخودآگاه به سرم میخورد انگار دلم میخواست با زینب همراه و هم ناله باشم ۶۰۰ متری تا حرم فاصله داشتیم که تو خلوت اون وقت شب به سرعت طی شد و به باب سلطانیه رسیدیم با فشار و وارد حرم شدیم و تو سرازیری قرار گرفتیم دلچسب ترین دنیا ....😭😍 سلام آقا که الان روبروتونم ....✋ من اینجام و زیارتنامه میخونم .... خدا رو شکر کردم که یک بار دیگه اربعین زیارت امام حسین علیه السلام قسمتم شد🙏 با همسفرها منتظر نماز صبح شدیم و بعد اومدیم تو زیارت ... با هر قدم بازی میکنی و کم کم نزدیک به حرم میشی و بعد یهو به خودت میای که روبروی ضریح هستی 😭 انقدر که از دور میتونی حرف بزنی نزدیک ضریح که میشی انگار وارد تونل وحشت میشی😐 چون خادمان عزیز و زحمتکش بصورت گروهی حمله می‌کنند و اصلا اجازه تمرکز نمیدن🙈 خلاصه اومدم کنار و یه گوشه‌ای خلوت کردم و زیارت اربعین رو خوندم و به نیابت همه ملتمسین و حق داران و .... من عادت دارم حتی به نیابت هم زیارت میکنم هر جا میرم ... بعد از ساعاتی اومدم بیرون و با همسفرها راهی موکب شدیم ✋😍 اما چه موکبی که چون بلد نبودیم هر چه بیشتر راه میرفتیم دورتر میشدیم! آخر سر دوباره برگشتیم نزدیک حرم تا تونستیم موکب رو پیدا کنیم راهی که ۶۰۰ متر بود رو دو کیلومتر راه رفتیم ....😔 وقتی رسیدیم موکب بی خوابی دیشب و خستگی و ....دست به دست هم داد و نزاشت گرما و سرو صدا و ...مانع بیهوشی بشه و از ساعت ۸ تا ۹/۳۰ خوابیدم🙈 بعد دیگه با بیدارشدم و .... بعد نماز ظهر راه افتادیم طرف برای زیارت دوباره و که بماند برای فردا شرح ماجرا.... 🔰 ادامه دارد. 🆔 https://eitaa.com/ZeynabiyehGolshahrKaraj