eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.9هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
2.4هزار ویدیو
230 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 : 《خدمتی دیگر از زینبیه گلشهر کرج 》 هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله عشق یعنی به تو رسیدن یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت ... 🔰 دو شب ، چهار شب شما را دعوت می‌کنیم تا در محترم ترین مکان، کنارمان باشید. 📮 جهت ثبت نام به شماره ذیل 02634642072 از ساعت ۱۰ صبح الی ۱۵ عصر تماس حاصل فرمائید. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : خدمتی دیگر از زینبیه گلشهر کرج. هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله عشق یعنی به تو رسیدن یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت ... 🔰 دو شب ، چهار شب شما را دعوت می‌کنیم تا در محترم ترین مکان، کنارمان باشید. 📮 جهت ثبت نام به شماره ذیل 02634642072 از ساعت ۱۰ صبح الی ۱۵ عصر تماس حاصل فرمائید. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت چهارم. نزدیک مرز هستیم. توی راه شد در مورد چند تا حدیث با دوستان مباحثه کردیم. نکات خوبی مطرح شد. انشاالله که این نکات، نگاه جدیدی در این بهمون بده و باعث بشه بیشترین بهره وری رو داشته باشیم. حس اینکه ۶ تا امام اون طرف مرز منتظر هستند و آغوش باز کردند آدم رو دیوانه میکنه! جلوه معشوق بر فتاد ما به او محتاج بودیم و او به ما انبوه ماشین های سر که تو بیابان رها شده نشان از عشق بی حد داره... ماشین های که شاید تمام زندگی یه آدم باشه! و حالا صاحبش به عشق رهاش کرده و رفته. چه حس کوچکی تو این دریا دارم!! سوار اتوبوس شدیم و به عشق امام حرکت. از مرز عبور کردیم بالاخره... اما خیلی و شگفت انگیز چقدر خوبه درست همون جایی که همه باید بارهاشون رو بگردند یهو یکی بیاد بهت بگه نمیخواد شما برو!! چند ساعتی تا نجف زمان داشتیم. هر چه به خانه نزدیکتر می‌شدیم حس بهتری پیدا میکردم. که رسیدیم رفتیم سراغ یه موکب. ولی هیچ جا نبود. خیلی شلوغ بود. به همین دلیل کوله ها رو یه گوشه گذاشتیم و رفتیم حرم مولا علیه السلام. از لابلای ازدحام عبور کردیم و دیدیم تمام صحن و حرم ها تعطیل شده و بسته. ظاهراً بدلیل ازدحام چند نفر خفه شده بودند. خدا نکنه هیچ کس پشت در بسته بمونه!! به زور جای نماز پیدا کردیم و بعد نماز بیهوش شدیم از . نفهمیدم چند ساعت خوابیدیم. ولی با صدای یکی از بیدار شدم. چه خوبه خوابیدن تو خانه پدر!! خیلی داره... انگار همه خستگی‌های وجودت یک جا خارج میشه نزدیک یه و روضه کوچک و چند کلمه صحبت... نماز رو با هم خوندیم و کوله ها رو جمع کردیم که راه بیفتیم. اما یکی کم بود... مجبور شدیم تا بیاد. چشمهام رو بستم، کلی حرف های درگوشی با بابام داشتم .... 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت پنجم. چشمهایم را بستم کلی حرف های درگوشی با داشتم. پدری که همه چیزمان رامدیون او هستیم. یه گریه مفصل تو بغل ... مثل دخترهایی که احساس نا امنی دارند و تو بغل پدر آروم میشن. شب ساعت ۱۲ بود که راه افتادیم. حس اینکه پدر بدرقه ات میکند و دعا گو. حال خوبی بود... شاید هم حضرت سلام الله علیه آب میپاشد پشت زائرین. بسم الله گفتیم و شروع کردیم.... تا ۱ طریق الحسین حدود ۳۰۰ عمود را فقط در باید طی کنی تا برسی به طریق الحسین.... وای که در این مسیر چه صحنه های دیدنی پیدا میشه. این التماس کردن برای طعام دادن. اشک ها را جاری میکند! چند تا پسر بچه را گرفته بودند و التماس میکردند که مبیت موجود!! هر چه تشکر میکردم آنها آپشن های بیشتری میگفتند. طعام، نوم، وای فای، اینترنت... هر چه میگفتم می‌خوام برم . چادرم را رها نمی‌کردند! می‌گفتن مبیت ، مشایه بعید چشمهایم پر شد... کجا بودید به اهل بیت جا بدید وقتی آمدند از این شهر عبور کنند؟! گذشتیم از این مرحله.... کاش میشد همه آنچه میبینی رو در ذخیره کنی و به دیگران نشان دهی! ولی متاسفانه بعضی از تصاویر رو حتی نمی‌تونی توصیف کنی! جوان‌هایی که با تعدادی زیاد تسبیح عرض جاده رو بسته بودند و به هدیه میکردند. خلاصه که باید دید... ما چون شام خورده بودیم لذا از هفت خوان نعمت به حسرت گذشتیم. زیارت عاشورا را شروع کردم و .... در ضمن زیارت داشتم به لعن و سلامها فکر میکردم. چقدر مرام نامه تشکیلاتی شیعه را اینجا بیشتر حس میکردم. بعد زیارت عاشورا با صد لعن و سلام جاتون خالی یه کباب ترکی بر بدن زدیم! دیگه گشنمون شده بود. نزدیک اذان صبح بود که تو جاده طریق الحسین به عمود ۹۲ رسیده بودیم. بچه ها بریده بودند. گفتم بعد نماز استراحت کنید. خوشحال شدند. گفتم تاااااا ساعت ۷... البته بعد نماز ساعت ۵ شده بود! این تا ساعت ۷ را فقط آنها که با من همسفر بودند میدونند که چطور باید بخوانند 😁 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
014-Namahang-mast-najaf-Haeri-www.ziaossalehin.ir-AF01-720p.mp3
2.11M
🔖|دُر نجف| 💚تمام اهالی آسمان و ملکوت خداوند، برای عرض «تهنیت» فرود می‌آمدند و دسته دسته، پرچمی از نور را همراهی می‌کردند که بر آن، اسامی مبارک و القاب حضرت مولا نوشته شده بود: یا عَلیّ المرتضی، یا امیرَ المُؤمِنین، یا وارِثَ المُرسَلین، یا سَیِّدِ الوَصیِین، یا حُجَةَ ربِّ العالَمین، یا قآئِدَ الْغُرِّ المُحَجِّلینَ، یا آیَة الکُبری و النبأ العظیم… 💚یاعلی 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
هدایت شده از بنات الزینب
🔸[ اندر احوالات سفر عشق ]🔸 👈این قسمت: خونه پدری💕 این دیدار با همه زیارتا فرق داره! چون دعوت شدی به یه ملاقات «پدر دختری»... فقط دلت میخواد بشینی تو ایوون نجف و سرت رو بزاری رو پای پدر و براش حرف بزنی 😌 و ای کاش که این گوشِ دل هم، حرفای پدر رو بشنوه... ____ پ.ن: نمی‌دونم شمام این حس منو دارین یا نه ولی وقتی به امیرالمومنین فکر میکنم یه پدر باابهت ولی مهربون رو تجسم میکنم که مثل یه کوه پشتته💚 ____ ✨به جمع دخترونه بناتی ها بپیوندید✨ ‏@banatozeynab •┈┈•❀🕊🍃🌸🍃🕊❀•┈┈•
‌ ▪️دخترانه‌ترین اربعین▪️ 💢 قسمت ششم. دیشب حدود ساعت ۱۱ بود که رسیدیم ... یه از راه دور به امام دادیم و اشک و اه...🥺 بعد رفتیم موکب تا وسایلمون رو بزاریم و بیاییم برای زیارت ...😍 قسمت سخت سفر اربعین همین جاست که خسته وارد کربلا میشی و حالا باید مسافت زیادی رو تا پیدا کردن موکب طی کنی...🙈 دیگه اخرها کم آورده بودم ولی باید استقامت داشت در مسیر و ، تمرین همه آمادگی‌های ظهوره ... عضلات پشت پام بشدت گرفته و درد ناک شده ولی به خودم قول دادم هیچی نگم .... تمرین و ....☺️ خلاصه رو پیدا کردیم و اومدیم بریم جاگیر بشیم که یکی از همسفرها بدلیل گرمازدگی حالش بد شد و راهی سرم و ....🤒 تو موکب وقتی جای ما رو تحویل داد که مستقر بشیم یکی از خانم‌های زائر شروع کرد به اینکه تا این خط مال ماست و ....😐 باز هم بحث تکراری منفعت طلبی .... خیلی حرفه این همه راه با و بیایی ولی هنوز گیر این باشی که ده سانت جای تو بیشتر باشه ....😏 به هر حال جا اونقدر بود که برای خوابیدن باید به پهلو میخوابیدی...🙈 بخصوص که بغلت هم یه کوچولو خوابیده باشه و تو باید مراقب باشی بهش نزدیک نشی بیدار بشه ....🥰 بیشتر از تو این سفر مامان‌هاشون خسته میشن و باید یه خدا قوت از همین جا بهشون گفت....خلاصه یک ساعتی دراز کشیدیم و بلند شدیم تا راهی حرم ارباب بشیم 😍✋ وضو که گرفتم زیر لب شعری می‌اومد به سر زنان آمد به کربلا .....😭 دستهام ناخودآگاه به سرم میخورد انگار دلم میخواست با زینب همراه و هم ناله باشم ۶۰۰ متری تا حرم فاصله داشتیم که تو خلوت اون وقت شب به سرعت طی شد و به باب سلطانیه رسیدیم با فشار و وارد حرم شدیم و تو سرازیری قرار گرفتیم دلچسب ترین دنیا ....😭😍 سلام آقا که الان روبروتونم ....✋ من اینجام و زیارتنامه میخونم .... خدا رو شکر کردم که یک بار دیگه اربعین زیارت امام حسین علیه السلام قسمتم شد🙏 با همسفرها منتظر نماز صبح شدیم و بعد اومدیم تو زیارت ... با هر قدم بازی میکنی و کم کم نزدیک به حرم میشی و بعد یهو به خودت میای که روبروی ضریح هستی 😭 انقدر که از دور میتونی حرف بزنی نزدیک ضریح که میشی انگار وارد تونل وحشت میشی😐 چون خادمان عزیز و زحمتکش بصورت گروهی حمله می‌کنند و اصلا اجازه تمرکز نمیدن🙈 خلاصه اومدم کنار و یه گوشه‌ای خلوت کردم و زیارت اربعین رو خوندم و به نیابت همه ملتمسین و حق داران و .... من عادت دارم حتی به نیابت هم زیارت میکنم هر جا میرم ... بعد از ساعاتی اومدم بیرون و با همسفرها راهی موکب شدیم ✋😍 اما چه موکبی که چون بلد نبودیم هر چه بیشتر راه میرفتیم دورتر میشدیم! آخر سر دوباره برگشتیم نزدیک حرم تا تونستیم موکب رو پیدا کنیم راهی که ۶۰۰ متر بود رو دو کیلومتر راه رفتیم ....😔 وقتی رسیدیم موکب بی خوابی دیشب و خستگی و ....دست به دست هم داد و نزاشت گرما و سرو صدا و ...مانع بیهوشی بشه و از ساعت ۸ تا ۹/۳۰ خوابیدم🙈 بعد دیگه با بیدارشدم و .... بعد نماز ظهر راه افتادیم طرف برای زیارت دوباره و که بماند برای فردا شرح ماجرا.... 🔰 ادامه دارد. 🆔 https://eitaa.com/ZeynabiyehGolshahrKaraj
‌ ▪️دخترانه‌ترین اربعین▪️ 💢 قسمت هفتم. خروج از همیشه بغض خاصی داره🥺 مدام زیر لب تکرار میکنی ⚜ولاجعله الله اخرالعهد منی لزیارتکم.....⚜ پیش خودم گفتم خوبه آدم حتی اگر اجلش برسه ملائک نقال آدم رو بیارن کربلا که اخرین زیارتش نباشه ...😭 به هر حال برگشتیم سمت ... خیلی شدید بود بطوریکه از صورتم آب میچکید 😐 ترافیک زیادی هم بود اما دلم میخواست حتما برم زیارت امیرالمومنین علیه السلام.. لذا هر طوری بود با همراهانم اومدیم سمت حرم ☺️🥺 رفتم یه لباسی عوض کردم و تجدید وضو و اومدیم تو حرم ... خدا رو شکر حرم باز شده بود و رفتم کنار ضریح ...✋ رو که به ضریح چسبوندم خنکای عجیبی وجودم رو گرفت...😌😍 چقدر دلم برای آغوش حضرت تنگ شده بود ...🥺 بعد از اومدم تو صحن حضرت زهرا سلام الله علیها و رو برو ضریح آقا نشستم و نگاه کردم و کمی هم قرآن و تدبر و...☺️ درد و خستگی دیگه اجازه نمیداد تا زمان حرکت به سمت فرودگاه کمی دراز کشیدم و سرم رو روی پاهای عالم گذاشتم ..🥺 نمیدونم تا حالا تو حرم امام حس این رو داشتید که خونه اومدید و قشنگ میتونید بی رودربایستی خستگی تون رو در بیارید و ....☺️🥺 ولی من اینطوری هستم و با امام خیلی راحتم من بیشتر از اینکه با پدر دنیاییم باشه با پدرهای آسمونیم هست 😍😌 آخه تا خودم رو شناختم نداشتم و با پدرهای آسمونیم به لطف خدا انس گرفتم همه شادی‌ها و غم‌ها و دلتنگی‌هام با اونهاست و از این بابت هزار بار خدا رو شکر میکنم☺️ زمان حرکت به سمت فرودگاه رسید و اومدیم بیرون ... یه نگاه دوباره به ایوان طلا و ضریح آقا کردم 🥺 هنوز نرفتم ولی چقدر دلم دوباره تنگ شده... مثل سر خم کردم و گفتم زود دوباره مهمانم کنید ...🙏😭 انگار بدرقه رو حس میکردم و ... تو فرودگاه از همراهانم جدا شدم ساعت پروازمون متفاوت بود و این زمان خوبی بود برای خلوت و جمع بندی ...☺️🤓 سفری که با نیت اومده بودم و حالا به این نتیجه رسیده بودم و زمزمه کردم ⚜میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ...⚜ 🆔 https://eitaa.com/ZeynabiyehGolshahrKaraj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖|ولادت‌ امام علی علیه‌السلام| شیعه و صبح نخستین و تولای علی«ع» شیعه و وقت مدد نام دلارآی علی«ع» شیعه و عاقبتِ عمر و تماشای علی«ع» شیعه و لحظه به لحظه پدری های علی«ع»💚 تولد آقاجانمون امیرالمومنین و روز مرد مبارک باد❤️✨ | یک روز تا ولادت امیر المؤمنین😍| 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f