eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
درد دارد عشق، اما دردِ بدتر دوری‌اش پیرِ دلتنگی بسوزد، بالاخَص اینجوری‌اش کار وقتی بیخ پیدا می‌کند مستأصلی درد دارد این پدیده با تِمِ مجبوری‌اش حوصله سر می‌رود، بیزار هستی از خودت از تمامِ عالم و آدم، بهشت و حوری‌اش شعر می‌گویی کمی با واژه‌ها غُر میزنی شد نمک بر زخم‌هایت این غزل با شوری‌اش یک ترانه تویِ ماشین اتّفاقی، بی هوا گریه می‌اندازَدَت با اوجِ بی منظوری‌اش مثل یعقوبی که از دوریِ یوسف کور شد جای وصلِ او گرفتاری به دردِ کوری‌اش عکس می‌بینی و پیراهن به چشمت می‌کِشی صورتت را شب به شب با اشک‌ها می‌شوری‌اش باد را بو می‌کنی، انگار بویش نیست، نه باد هم شرمنده شد، می‌پیچد از معذوری‌اش سر به رویِ دفتر و خودکار هر شب وقتِ خاب درد دارد عشق اما دردِ بدتر دوری‌اش
دوزَخ از تیرِگیِ بَختِ دَرونِ مَن و توست دِل اگَر تیره نَباشَد هَـمـه دُنیاست بِهِشت
عقل را از بارگاه عشق بیرون کرده‌اند هر فضولی محرم خلوت‌سرای شاه نیست!
سکوت ، بغض ، ترانه ، شروعِ ویرانے هجومِ خاطره ها ، گریه های طولانے! 💔 دوباره خیره شدن ، زل زدن به تنهایے سقوط ، دلهره ، دلواپسے ، پریشانے! 💔 صدای خنده ی او ،حس تلخ دلتنگے صدای گریه ی من ،ضجه های پنهانے! 💔 کجاست چشم سیاهش،نگاهِ غمگینش؟! جهان و جانِ کِه شد آن دو ابر بارانے؟! 💔 تمام دلخوشے ام بود و آه صد افسوس تمام دلخوشے ام را کسے به آسانے 💔 گرفت از من و آتش به زندگے ام زد گرفت از من و من ماندم و پشیمانے 💔 که کاش لحظه ای از او‌ نمیشدم غافل درست مثل نگهبان ، کنارِ زندانے! 💔 و کاش معجزه وار از جهانِ لعنتے اش به سمت من بِدَوَد در غروب پایانے! 💔
گلویم نی، خودم چوپان و چشمانم سگِ هار است که از شب تا سحر این سگ کنار گله بیدار است به چشمان خودم بدبینم از روزی که فهمیدم هر آنکس را که با خون جگر پروردمش مار است چنان ترسیده چشمم هر طنابی را که می‌بینم سیاهش یا سفیدش شک ندارم حلقهٔ دار است چه معصومانه می‌بردم به مسلخ بره‌هایم را نمی‌دیدم در اطرافم هزاران گرگ خونخوار است خیال کوچ دارد گله‌ام، این بیشه ناامن است در این بیشه به جای شیر، قدرت دست کفتار است برای آنچه باقی مانده باید پاسبان باشم که زن بودن در این بازار پر آشوب دشوار است
نگاهت تجلی عشق چرا دریغ ؟... بر چشم واژه ها قدم بگذار این شعر فقط با تو سرودنی ست...
‏در تماشای تو قانع نشوم من، به دو چشم همه چشمان جهان گو به سرم بشتابند ..  
غروب رنگ در بیرنگی ات چیست؟ گنـاه تکیـه گـاه سنگی ات چیست؟ شـــده گریــــه کنــی امـــا نــدانــی دلیــل آنهمــه دلتنــگی ات چیست؟
خواستم منکر عشقت بشوم ، فهمیدم از ته قلب من اخبار موثق داری! می شود فاش همه آن چه میان من و تو است که تو هم مثل خودم چشم دهن لق داری ..
ساکت شدن ، نه اینکه نشان رضایت است گاهی سکوت قطع امید از مخاطب است !
تو زلیخا چو شوی، یوسف کنعانت من توبیا ، جامه ی ما شوقِ دریدن دارد 😜
تاوانی ازین بیشتر از عشق که دیده شاعر شدن شیخ محل در تب چشمت
من از عالم تو را تنها گزیدم روا داری ڪه من غمگین نشینم ...‌؟!
هر چند رفته ای و دلم با تو صاف نیست اینکه هنوز « عشق منی » هم گزاف نیست گفتم دوباره فاصله ها را رفو کنم اما چگونه !؟ دره که مثل شکاف نیست ققنوس وار بعد تو هرشب در آتشم کوه غمیست اینکه بجا مانده ،« قاف » نیست فردا اگر خبر برسد بعد رفتنت در من بمی شکست و فرو ریخت ! لاف نیست می خوانمت به قصد تقرب به بوسه ای بوسه ! فقط به نیت قربت خلاف نیست هر شب به لطف خاطره ها شعر می شوی در شعر لذتیست که در اعتراف نیست!!! سید عباس محسن زاده
شکار تو چو محال‌ست و من فقط دادم ، به عالمی تو نشانت که این غزالِ من است!♡
یڪسال مرا سڪوت و "بے مهری" ڪشت پاییز بیا خسته ام از شهریور...!!   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌸🍃
بیا و دست نوازش بکش کمی به سرم که من بدونِ تو از گریه نیز گریه‌ترم
همین که تویی اعتبارم ... مرابس که با تو من از یک تبارم ...مرا بس همینقدر آدم شناسان مرا هم بسنجند با تو عیارم ... مرا بس بجای ِ تمامی ِ کمبودهایم همین که تو هستی کنارم ...مرا بس پس از تاختن های سرمای وحشی _ به گرمی ات امیدوارم ... مرا بس و هر دم به لبخندهای قشنگ ِ تو شیرین شود روزگارم ... مرابس همین که تو هستی و گاهی خودم را به آغوش تو می سپارم ... مرا بس پس از رفتنم گاهگاهی ببینم تو را در کنار مزارم ... مرا بس دلم طاقت اشکهایت ندارد بدستت بروبی غبارم ... مرا بس همین که مرا دوست داری مرا بس همین که تو را دوست دارم مرا بس سید عباس محسن زاده
مـا بَـر سَـرِ آن کـوچـه که افـتـاد گُذارَت یِک شَهر گُواه است که مَردانه نِشَستیم
حَسَنی هَستَم و از حَشر چه باکی دارَم که سَر و کارِ غُلامـانِ حَسَن با زَهراست
افتاده به حوضِ دِلَم آن ماهیِ عِشقَت فیروزه‌ای و سُرخ چـه تَرکیـبِ قَشَنگی
دوزَخ از تیرِگیِ بَختِ دَرونِ مَن و توست دِل اگَر تیره نَباشَد هَـمـه دُنیاست بِهِشت
دو آرزو به دل مادر جوانی ماند کفن برای حسین و حرم برای حسن
در میان چشمها، عشق است تنها چشم تو چشمهایم را درآورده‌ست از پا، چشم تو از همان درس دبستان، چشم تو آموختم چون نوشتم بعد چندین آب بابا، چشم تو! شاکی‌اند از برق چشمت کل دنیا مثل من ماه عینک می‌زند وقتی شود وا چشم تو پلکهایم ابر، وقت گریه‌ام با یک نگاه باردارش می‌کند این ابرها را چشم تو طاق ابروی تو قدس و کعبه‌ام چشمان تو وقت سجده پشت من ابرو و بالا چشم تو چشم من وقت سحر چشم‌انتظار چشم تو چشم تو وا که شود حیّ عَلَی تا چشم تو کاش می‌شد لحظه‌ای با چشم تو خلوت کنم ای خدا... من باشم و تنهای تنها چشم تو... ❤🌹
برایم خنـده کردی، ناز کردی دوبــاره دلبـــری آغـــاز کردی شکسـتی نـــرخ بـازار طلا را همین که بند گیسو باز کردی ❤🌹