از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست
#حافظ
#ققنوس_بختیاری
#علی_لندی
#قهرمان_ملّی
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
با اقتدار و با شکوه و سربلندی
حتّی میان کوهی از آتش بخندی
نامت همیشه جاودان باشد چو ایلم
تا داری ای ایران من ، امثال ِ لندی
#عباس_بهمنی
━━━━💠🌸💠━━━━
هركه از عشق تو پرسيد،به او گفتم: شُكر
پيش مردم گله از يار؟ همينم ماندهست...!
#سعید_صاحبعلم
خدایا ازت میخوام وجودم را بگونه ای بسازی و پرورش دهی …
که هر جا نفرتی هست، عشق باشم
هرجا زخمی هست، مرهـم باشم
هرجا تردیدی هست، ایمان باشم
هر جا ناامیدی هست، امید باشم
هر جا تاریکی هست، روشنائی باشم
الهی امین
پاییز آمدهست که خود را ببارمت!
پاییز: نامِ دیگرِ «من دوست دارمت»
بر باد میدهم همهی بودِ خویش را
یعنی تو را به دست خودت میسپارمت!
باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو...
وقتی که در میان خودم میفشارمت
پایان تو رسیده گلِ کاغذیِ من
حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت
اصرار میکنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا میگذارمت!
پاییز من، عزیزِ غمانگیزِ برگریز!
یک روز میرسم... و تو را میبهارمت!!
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
گذشت بر من از آسیب عشقت آن چه گذشت
هنوز منتظرم تا چه حکم فرمایی
دو روزه باقی عمرم فدای جان تو باد
اگر بکاهی و در عمر خود بیفزایی
━━━━💠🌸💠━━━━
#سعدی
چون می روی بیمن مرو
ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو
ای مشعله تابان من
#مولانا
💕
آه ای مادر! پیِ گورم مگرد
نقشِ خون دارد نشان گور مرد
آن شقایق، رُسته در دامان دشت
گوش کن تا با تو گوید سرگذشت
ابرِ آن باران که بر صحرا گریست
با تو میگوید که این گرینده کیست
گر نه کامی از جوانی راندهام
با جوانان چون جوانی ماندهام
نغمهٔ ناخوانده را دادم به رود
تا بخواند با جوانان این سرود
چشمهای در کوه میجوشد، منم
کز درونِ سنگ بیرون میزنم
قطرهٔ در شیشه مانده تنگ و تار
آب روشن شد، روان در جویبار
#هوشنگ_ابتهاج
ما سرخوشان* مست دل از دست دادهایم
هم راز عشق و هم نفس جام بادهایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود، ز ابروی جانان گشادهایم
ای گل! تو دوش داغِ صبوحی کشیدهای؟
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
#حضرت_حافظ
در اصل: ما بی غمانِ مست....
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
گفتم که تو منظور من از این همه شعری !
مغرور نگاهی به من انداخت که : منظور؟
#لاادری
🖤🌺🖤
دوستت دارم ،ولی راحت جوابم میکنی
میروی با دیگری با غصه آبم میکنی
من به شوق تو بسازم خانه را برروی ابر
بیخیال از من شوی خانه خرابم میکنی
ناز کن ای دلبرم نازت به جانم میخرم
تشنه آبم چرا دعوت سرابم میکنی
داده ام در راه تو عقل و شدم دیوانه ای
بی مروت از چه رو در پیچ و تابم میکنی
از برای وصل تو سوزم چو شمعی ناگران
سنگ دل مهمان مرا رنج فراقم میکنی
با زبان بی زبانی من بگویم عاشقم
خوب میدانی ولی باز امتحانم میکنی
در ره عشق تو من دیگر شدم سنگ صبور
نازنینم بیش از این چشم انتظارم میکنی
🖤🌺🖤