eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شکوه هایت پیش من خندیدنت بادیگری شک ندارم خوانده ای تو دلبری رنگ موهایت حنایی دست وپاهایت بلور کرده ای خود را شبیه دختران بندری می وَزد باد بهاری بین زلفت وای ِ من حیفِ آن موها نباشد مانده زیرِ روسری گاه و بیگاه از مسیر خانه ام رد میشوی میشوم از دردِ عشقت روبه قبله بستری قبله ی آغوش گرمت را نپوشانی اگر میکشاند هر مسلمان را به سمت کافری روی فنجان مانده برجا رَدّ لبهایت هنوز این روا باشد عزیزم ایچنین دل میبَری ‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🦋🌺🦋
آمد و کوچه به هم ریخت ... خیابان را هم آن که بُردست دل از من ! دل ِ باران را هم تُرک شیرازی من آمده با خود ببرد جز سمرقند و بخارا ؛ قم و تهران را هم نه فقط من و خدا ؛ کوچه ؛ خیابان ؛ باران ... که به هم ریخته این سیبچه شیطان را هم ! یک طرف گرمی ِ مرداد ِ لبش خرما پز یک طرف بار زده لیموی آبان را هم ! من ِ تنها نه! که مشغول خودش کرده بسی مجمع و گرد ِهمایی و فراخوان را هم اینکه دیدید فقط نیمه ای از ماهم بود وای اگر رو بکند نیمه ی پنهان را هم! هی به من خرده نگیرید چرا دل دادم! کاش روزی برسد در قدمش جان را هم ...! سید عباس محسن زاده
اگر تو برده ای از یادم من از خیال تو لبریزم اگر تو شعر نخوانی من، شبیه شعر غم انگیزم چگونه از تو بگویم نه! چگونه از تو نگویم من چگونه این همه مضمون را به بند شعر نیاویزم؟ دروغ بود فراموشی، تو پیش چشم منی دایم تو پیش چشم منی آخر چگونه از تو بپرهیزم نه اینکه جز تو نمی‌خواهم که من به جز تو نمیبینم چه چیز هست به غیر از تو؟ که بنده بنده ی آن چیزم چه ای تو؟ برگ غم انگیزی میان ماندن و افتادن و‌ من به حرمت دستانت هنوز عاشق پاییزم
این راز که با لب به لبت گفته ام امشب ... بین خودمان باشد و بین بغل ما !!! صد بار فقط حرف ، ز آغوش زدیم و ... امشب شده هنگامه ی خیرالعمل ما !!!
گفته که این دهکده نیست هر که شده از ما برود بر دوش سر نیا با این وضع باید از یک دهکده برود🚶‍♀
اگرچه خسته ام از ،تا که حرفش شد تمام های عسل تداعی شد سواد ندارم ولی ز هرآنچه را که خودش رباعی شد...😕😕 سلااااااام صبح زیباتون بخیر🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نمی رسد به تو ای دور دست از بـس پشت آفریده اند .. 😢😕😢
باشم وَ نبینم که تو داری از من ای کاش که دل بر داری آمدی در من حادثه بر پا کردی حال با خود فاجعه در سر داری مشکیِ تو ایمان کده ی آبادی ست بی کتاب آمده و...حکم داری چه کنم! این طرفِ ده همه تو و آن سوی صد وامقِ دیگر داری کار من و حرفه ی تو گری ست تا دو تا غزل ریزِ پر از شَر داری گفتی از من بوده که اینقدر بلا... ...و بلاها به سرم آورد آری😕😢😕
سر سخت تر از سنگم و هم صحبت دیوار تو رفتی و من زنده ام انگار نه انگار!
‌ بوی بهشت می شِنوم از صدای تو نازکتر از گل است، گلِ گونه های تو ای صورت تو آیه و آیینۀ خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو...
مثل جاسوسی كه گير افتاده مجبورم كه حاشايت كنم دردلم‌هستی، و مي گويد زبانم چيز های ديگری 💐🌱
یک بکن و مرا آغازی بی همه ی زندگیم است ...