eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌مشڪل است اینڪه ڪسی را به ڪسی دل برود مهرش آسان به درون آید و مشڪل برود
‍ هوشنگ_ابتهاج نگاهت مي‌كنم خاموش و خاموشي زبان دارد زبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد چه خواهش‌ها در اين خاموشيِ گوياست، نشنيدي؟ تو هم چيزي بگو، چشم و دلت گوش و زبان دارد بيا تا آنچه از دل مي‌رسد بر ديده بنشانيم زبان‌بازي به حرف و صوت، معني را زيان دارد چو هم پرواز خورشيدي مكن از سوختن پروا كه جفتِ جانِ ما در باغِ آتش آشيان دارد الا اي آتشين پيكر بر آي از خاك و خاكستر خوشا آن مرغِ بالاپر كه بالِ كهكشان دارد زمان فرسود ديدم هرچه از عهدِ ازل ديدم زهي اين عشقِ عاشق‌كش كه عهدِ بي زمان دارد
دیوانه و دیوانه و دیوانه و مستم پلکی بزنی چشم تورا هم بپرستم مشتاق شرابی شده از دست تو نوشم هرچیز تو گویی همه هستم همه هستم هرکس که ببیند دل مارا چه بگوید دلداده تویی قلب تو افتاده به دستم چون خوب ترین جلوهٔ عشقی بخدا تو دلبرده و خوشبخت منم ناز به شستم
گفتم از این همه ایام زمستان خوب است گفت آغوش تو در کنج خیابان خوب است گفتم از دفتر شعرم تو کجارا خواندی گفت شعری که سرودی لب میدان خوب است گفتم از خواندن شعرم همه دیوانه شدند گفت آدم شدن این همه انسان خوب است گفتم ای دلبر فرهیخته باغت آباد گفت اما تو شوی شاعر ویران خوب است گفتم از میل شراب وسفر و شیدایی گفت شب های پر از نم نم گیلان خوب است گفتم این شیطنت چشم تو حرفی دارد؟ گفت امشب بشوی بنده ی شیطان خوب است
عمر دزدا بادبادک های من را پس بده ذوق و شوق روز کودکهای من را پس بده واتو واتو خاله ریزه قصه ی مادربزرگ سرسره با ،چشم بندک های من را پس بده ای کیو سان وسرندی پیتی و میتی کومان خاله بازی و اگردک های من را پس بده گوریل انگوری سمندون گالیور تام وجری ال سی دی پیشکش تو برفک های من را پس بده
میرسد مضمون نو با نام ادمین گروه وصف حال عینک ناکام ادمین گروه ششصد و ده سال دیگر نسل او خواهد فروخت در حراجیهای شهر اقلام ادمین گروه روزگاری میرسد افتادن ساس و کنه از ارادت بر سر هر گام ادمین گروه در فتا دیده کسی هفتاد من شکواییه در جواب برگ استعلام ادمین گروه آب هم مستش کند باور نمیداری بریز جرعه ای کوکا کولا درجام ادمین گروه شد مدیر عامل که صد بیکار و سرگردان نت همچو من گردیده استخدام ادمین گروه
عشق از بس که هنرهای زیادی دارد گره ی کور کسی مثل کس دیگر نیست
نیست مانند دل مردم دنیا کوچک در خودش غرق نموده است دلت دریا را شعر چشمان تو تولیدی مجنون شده است برده در حاشیه ی عشق ،لبت لیلارا
دلت از حلقه دستم تورا آزاد میخواهد دلم از تو زلیخا و دلت فرهاد میخواهد ببین افتان وخیزان میروم در شهر از هجران که تریاک دو چشم تو مرا معتاد میخواهد ندارد طبع من دیگربرای شعر مضمونی بیا بانو غزل از چشم تو امداد میخواهد چنان آشفته گشته در میان باد و میرقصد که مویت خانمان شاعری بر باد میخواهد بیاور استکانت را دوباره که دل شاعر سری سنگین که روی شانه اش افتاد میخواهد نمیخواهم که از تو بشنوم "میل خودت آقا" دلم از چشمهایت ظلم و استبداد میخواهد خجالت بین ما عشاق آفت گشته انگاری دلم صیاد میخواهد دلت صیاد میخواهد دی است و دست من در این هوای سرد و بارانی دمای دستهایت را چنان مرداد میخواهد
سربه راهم خود من از تو چه پنهان بانو پی وی بنده کمی میل چتیدن دارد خسته ام از کلماتی که ندارد احساس گوش جای چتتان میل شنیدن دارد افتتاح در پی ویم کشیدم روبان که به دستان لطیف تو بریدن دارد تنگی دست و رکود و تب تحریم کنار ناز تو در همه حالات خریدن دارد گرچه آسیب به هرجای طبیعت زشت است گل لبهای شما جایز و چیدن دارد وقتی ایز تایپ تو بالای گروه می آید قلب بی جنبه من سخت طپیدن دارد موی خود ساقه طلا کردی و دستم امشب مثل بز در چمنت میل چریدن دارد
عشق و منطق هردو سهمی برده اند از جان من روزها را شیخم و شب شاعر چشمان دوست
یکدنده لجباز است و دیکتاتور نگارم لطفا ندارد حتما اش را دوست دارم
دل بی تجربه کوتاه بیا راه دراز است دو سه تا پیچ خطرناک برای تو نیاز است چه نجاتت بدهم یا چه تصادف بکنی باز همه تقصیر تو بر گردن من مسئله ساز است مثل شک بین تو با سجدهٔ آخر شده شعرم که ندانسته شکستم،دل من این چه نماز است عشق آن سجدهٔ نابی است که حکمش عملی نیست خاک‌ را منزل عاشق بشمارید مجاز است نکند قفل سکوت غم ما را بشکانی زیر خاکستر خاموش پر از سوز و گداز است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♥️ اگر ڪہ تربت ما ڪربلا شود چہ شود؟! ڪہ خاڪ ✨ ڪربُبَلا قتلگاه است! السلام علیک یا اباعبدالله ❤️
مهدےجان_پدر مهربان ما ❤️ مولاےمن❤️ دلتنگ آمدنت هستم کاش آنگونه باشم که تو می خواهی امامم مرا از نفس رهایم ده جز تو که طبیب قلب من باشد کسی را زین میان نمی بینم ✨صبحت بخیر همه دارو ندارمان✨
ما گداییم و همین لذت اجدادی ماست این اسیری به خدا معنی آزادی ماست ما اسیریم و گدای شَرف و جُود حسن ذکر مایه ی آبادی ماست
در سینه ات جا کن مرا،دلداده معنا کن مرا دیدی که لایق نیستم،آنگاه حاشا کن مرا اندر غمت آواره ام،آواره ای بیچاره ام گم گشته ام در کوی تو،ای یار پیدا کن مرا دل در پی ات در تاب و تب،نام تو را آرم به لب شب تا سحر،چشمم به در،درگیر رویاکن مرا روح و روانم گشته ای،آرام جانم گشته ای یا دست در دستم بده،یا غرق دریا کن مرا افتاده در جان ولوله،چیزی نماند از حوصله در حسرتم،دیگرتو کم،امروز و فردا کن مرا جانم رسیده بر لبم،شب زنده دار هر شبم بفرست پیکی از اجل،فارغ ز دنیا کن مرا این شد نوای آخرم،عشقت تپیده در سرم گر یار جانی نیستم،در شهر رسوا کن مرا
جهان باغ ومحمد باغبان است بدون مهر او عالم خزان است اگر امروز میوه داده ایمــان به حسـن صبر و عشق باغبان است نـدارد باغ او سیــم و حصــاری کریمی مهـربان، در این مکان است میــان فصــل ها، فصل بهار است محمّـد رویـش آییـنِ جـان اسـت درون غنچـه ی ایات قــران محبت های او شهــد عیان اسـت صدای دلنشینش هم چو مادر به گوش این گلستــان جاودان است چکاوک روی دوشش لانه کرده که مشتــاق صدااز آسمان است محمــد چشمه ی علم الهی است و دریای علوم از او روان است بیا ای رهگذر در باغ احمــد که میوه های لطفش رایگان است ولی این باغبان کشــور نور ز داغ یک گلی که بی نشان است به سوی دشت یاس نیمه سوزی همیشه قلب محزونش دوان اسـت خــدا ارام کرده قلب او را که یاست پیش نرگس در امان است و می آید بهــاری در بهــارت به دست باغبانی که جوان اسـت محمــد با دلی پرشوق فرمود نگارم مهــدی صاحب الزمان است خدا
وقتی درید آن چشم مستش خوب قلبم را فهمیدم این عشق است ، دیدم سایه غم را در بزم من با او ، صراحی دست غم افتاد او پیک می زد ، من ولیکن کاسه سم را من خیره بر چشمش وَ چشمش خیره بر چشمش لعنت به چشمی که زند برهم دو عالم را افیون دلتنگی ، فروغی ، منزوی ،‌ سیگار طوفانِ آهم‌ کرده پرپر یاس و مریم را روزی در آغوشش ، وَ روزی در فراموشیش در هر دو حالت درک می کردم جهنّم را یک مرد گاهی عاشق تنهایی خود است حوّا اگر فهمید آخر درد آدم را شاید که قلب شبنمی دلتنگ دریا است دریا نمی داند ، دریغا درد شبنم را گفتی خداحافظ ، خدا ، حافظ نشد بر من یا شو خدایم یا که برگردان خدایم را
‌ ‌سرو درآید ز پای گر تو بجنبی زجای ماه بیفتد به زیر گر تو بر آیی به بام تا دل از آنِ تو شد دیده فرو دوختم هرچه پسند شماست برهمه عالم حرام
با اینکه مانده است به دل جای پای تو سربسته است تا به ابد ماجرای تو گفتی به من همیشه وفادار بوده‌ای دیری‌ست دلخوشم به همین ادعای تو از پیچ و تاب خاطره رد شو چونان نسیم تا ذره‌ای نفس بکشم در هوای تو سرمایة من از همه ی شعر و شاعری این چند بیت بود؛ همین هم برای تو گیرم جوانی من و تو سهم هم نشد بگذار تا که پیر شوم پا به پای تو
مَنِ دِل‌مُرده و عِشقِ تو شایَد مَنطِقی باشَد گُلِ نیلوفَـر اغلَب دَر دِلِ مُـرداب جا دارَد...!
شیشه نزدیک‌تر از سنگ ندارد خویشی هر شکستی که به هرکس برسد از خویش است
در خاطٖرم روانه شد و شب بخیر گفت گفتم که در نبود تو شب‌ها بخیر نیست
گفته بودم ڪه کسی پر نڪند جای تورا آه شرمنده غم ات جای تورا پر ڪرده ست