eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
55 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از دل گله کردن قدغن هست نه نیست در فکر و خیالت غم من هست نه نیست با شعر چه بگویم که ندارد دو سه حال ابراز عواطف به سخن هست نه نیست من دغدغهٔ عشق تو دارم تو بگو دیوانه به بی عقل شدن هست نه نیست
یا از لهیب مکر حسودان به دور باش یا مثل من بسوز و بساز و صبور باش اهل نظر تواضع بی‌جا نمی‌کنند در چشم اهل کبر سراپا غرور باش بی‌اعتنا به سنگ زدن‌ها در این مسیر همچون قطار در تب و تاب عبور باش روشن نمی‌شود به چراغی جهان، ولی یادآور حقیقت پیدای نور باش این خانه جای زندگی جاودانه نیست آمادۀ شکستن تُنگ بلور باش
مرا دریاب ای صیاد! کمتر سرگرانی کن من آزادی نمی‌خواهم قفس را آسمانی کن دعای رستگاری عمر طولانی نمی‌خواهد دلت پیر است! می‌دانم، سرِ پیری جوانی کن برای دل بریدن خنجری بُرّان‌تر از دل نیست اگر آزرده از عشقی به مردم مهربانی کن زبان مشترک بین تمام عاشقان اشک است مپوشان چشم خیست را و با من همزبانی کن خداوندا اگر جایی دلی بی تاب دلدار است! نمی‌دانم چطور اما خودت پادرمیانی کن 🔹🔷💙
انتظار ✨مولاي جمعه هاي معطر بيا بيا خورشيد نسل هاي مطهر بيا بيا ✨ما دل به جذبه هاي نگاه تو بسته ايم تکرار عشق هاي مکرر بيا بيا ✨اي وارث تمام مواريث انبيا سوگند بر عباي پيمبر بيا بيا ✨"قرآن پاره پاره" ي ما روي خاک هاست آقا به دست بسته ي حيدر بيا بيا ✨باران بيار...آب بياور...خودت بريز بر شعله هاي سرکش اين در...بيا بيا ✨تا که بياوري کمي از خاک کربلا مرهم براي پهلوي مادر بيا بيا ✨شايد که تشت پر شده از لخته هاي درد برداري از مقابل خواهر بيا بيا ✨تا پس زني به دست خود اين خون داغ را از روي حلق تشنه ي اصغر بيا بيا ✨تا شستشو دهي مگر اي اشک مهربان خونِ سرِ شکسته ي اکبر بيا بيا ✨آقا! عمو که مشک ندارد...شما مگر مشکي بياري از شط کوثر بيا بيا ✨آقاي من! بلند کن از خاک، عمه را تا کم ببوسد اين تن بي سر بيا بيا ✨آقا چقدر منتظرت صبح و ظهر و شب آقا چقدر ديده ي ما تر؟...بيا بيا ✨آقا فداي چشمِ پر از غربتِ شما هر چه شکست بال کبوتر بيا بيا 🌴💎🌹💎🌴
‌ تقصیر خودم بود، تو تقصیر نداری چون خواب دم صبحی و تعبیر نداری هر وقت زمانش برسد میرسی از راه چون مرگی و یک ثانیه تاخیر نداری عقل آمده با لشکرش اما تو چه ای دل؟ حتی سپر و نیزه و شمشیر نداری ای بخت نگون بخت من امروز عوض شو فردا که شود فرصت تغییر نداری گفتی که وفادار بمانیم ؟ وفا چیست؟ چیزی ست که تو از بد تقدیر نداری گفتم (سفر عشق مکن) بگذر و برگرد برگرد اگر که (جگر شیر نداری) هر روز نگاهت پی یک یار و دلت نیز! ماندم که چرا چشم و دل سیر نداری؟! تقصیر خودم بود دلم را به تو دادم تقصیر خودم بود ، تو تقصیر نداری ♥️
. آلوده و درمانده و شرمنده ی ارباب ... امّا دلمان قرص که ما "حُر" حسینیم 📜
اجازه هست بـه لـوحِ دلت قلـم بزنم برای یک دفعـه حرف از تـهِ دلم بزنم اجازه هست بگویم کـه دوستت دارم و پیشِ چشمِ تو اینجا کمی قدم بزنم اجازه هست کـه در سایـهٔ تو بنشینم بـه قـولِ مَردمِ دِه زیرِ سایـه دَم بزنم شمارش نفست را به گوشِ من بسپار اجازه هست که موی تو را به هم بزنم اجازه هست تو را سخت در بغل گیرم رهـا شوم ز خودم بـال در عـدم بزنم اجازه هست صدایت کنم تو را عشقم به پشتوانـه ی تو آتشی به غم بزنم؟ 🌸🌿
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شب ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
با توام... ای شور... ای دلشوره‌‌ی شیرین با توام... ای شادیِ غمگین‌! هر چه هستی باش اما کاش… نه! جز اینم آرزویی نیست هر چه هستی باش... اما باش!
. یوسف دل را به زندان می ڪشی با غمزه ای ٺا ٺوبس افسونڪَری همچون زلیخا می ڪنی.....
دلتنگ توأم مجال آغوش بده نیش از همه خورده‌ام، مرا نوش بده! بعضی جملات، گفتنی نیست عزیز گاهی به سکوتِ من بیا گوش بده... َ
‌ دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است میان ما و رسیدن هزارفرسنگ است مرابه زاویه ی باغ عشق مهمان کن در این هزاره فقط عشق، پاک و بی رنگ است
دوری‌ات بند غم افکند به پای دل مست مست بودیم و پشیمان ز گناهیم...بیا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به عشق روی تو دامن کشیدم از همه خلق دریغ و درد که دامن‌کشان گذر کردی به اشک و آه دلی ناتوان نبخشودی مرا به دام غم افکندی و سفر کردی ‌ شرار عشق توام آنچنان گرفت به جان که نیمه راه بیابان شوق واماندم، کشید سیل حوادث به کام خویش مرا تو بی‌خبر که من از کاروان جدا ماندم ‌ جهان به چشم من از عشق تو همیشه بهار، به باغ خاطر شادم خزان نمی‌آمد! نگاه گرم و نوازشگر تو چون امروز چنین به جانب من سرگران نمی‌آمد ‌ —-┅°•●🌸●•°┅─
من خیس ِ باران باشم و در را برویم وا کنی عطر ِ تمشک و پونه را با خنده ات معنا کنی مانند ِ برگ و شبنمی، سرد از هوای ِ نم نمی در خود بلرزم تا کمی در دستهایم "ها" کنی بگذاری آن سو صندلی، محو ِ هوای ِ مخملی با چوبهای ِ جنگلی شومینه ای برپا کنی کتری و رقص ِ شعله ها، آویشن و هِل در هوا یک سینی از عشق و صفا سهم ِ من ِ تنها کنی فنجان پُر از چایی شود، از من پذیرایی شود عصرم تماشایی شود وقتی سری بالا کنی یک عمر زن باشی ولی، غرق ِ سخن باشی ولی دلتنگ ِ من باشی ولی با خنده ای حاشا کنی حالی به حالی جای ِ گل، رقص ِ شمالی جای ِ گل بر روی ِ قالی جای ِ گل، نقش ِ نگار ایفا کنی آیینه ای بگذاری و دل بر دلم بسپاری و آن شانه را برداری و با تار ِ مو غوغا کنی مو جنگلی ِ تا کمر! با روسری ِ مِه به سر ای وای اگر چشمت خزر، لب را قزل آلا کنی شهراد میدری
با همه خوبم من اما با شما، خب بیشتر... دوستم داری ولیکن من تو را... خُب بیشتر لحظه ای مال منی و "تو" خطابت می کنم گرچه سعی ام بوده تا گویم: "شما" خب بیشتر
♥️ رو به رویت چه لذتی دارد صحبت از حرف های تکراری مطمئنم که دوستت دارم ! مطمئنی که دوستم داری ؟! ؟! ...
من از ویرانه های قلب خود ویرانه تر گشتم ولی در آتش عشق تو من آزاده تر گشتم گناهم بوده غفلت از خیال پاکت ای محبوب ولی بعد از خیانت، عاشقی اُفتاده تر گشتم تو را تنهای تنها می پرستم، عشقِ دیرینم! من اکنون از تمام عمرِ خود آماده تر گشتم پذیرای دلِ رنجورِ من باش، ای تو تنها یار که من در راه وصلت بی دل و دلداده تر گشتم بیا دستم بگیر، باز هم در این آشفته بازارم ندارم من کسی جز تو، ببین وامانده تر گشتم نه دیروزم، نه فردایم، پر از غوغا و آشوبم هم اکنون در مسیر عشق، کمی فرزانه تر گشتم ببخشم از چُنین « من من » سُراییدن برای تو تو محبوبی و من محبوب را دیوانه تر گشتم منم شاید طلسمِ نامِ محبوبه هوایی کرد که شمعِ جان خود را بی هوا پروانه تر گشتم عصرتون بخیروشادی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
عشق را ناخوانده از بر می کنم عقل را آهسته پر پر می کنم گفته بودی دوستم داری؛درست ساده هستم، زود باور می کنم
آدینه شد و نیاز تسکین دارم میل لب و بوسه های شیرین دارم با عشق و کمال میل میبوسمت و از کام تو انتظار تمکین دارم 🖌 ♥️😉
💫 جمعه را با نفسِ گرم وخوشت میخواهم جمعه را همره 👈تو با قدمت میخواهم می شود بهر خدا ☝️سوی دلم باز آیی🙏 جمعه را شاد کنار نگهت میخواهم 😊😍 😌👌 💫
کسی پای دلم را ابتدای راه می گیرد زبانم در ادای بای بسم الله می گیرد نمی دانم خوشی هایم چرا اینقدر کوتاه است چرا هرگاه می خندم، دلم ناگاه می گیرد؟ چرا وقتی پلنگ من هوای آسمان دارد همیشه ابر می آید، همیشه ماه می گیرد؟ خزان می خیزد و با پنجه های خشک و چوبینش گلوی سبزه را در بطن رستنگاه می گیرد دلم در حسرت بالاترین سیبِ درخت توست ولی دستم به خار شاخه ای کوتاه می گیرد تو در بالاترین جای جهانی ماه من، اما چرا چشمم سراغت را ز قعر چاه می گیرد؟
دلم همیشه برایت ترانه خواهد گفت بخوان ترانهٔ عشقت ببین چه ها کردم
قبول کن دل عاشق که روزگار تو نیست کسی که برده قرار از تو بی قرار تو نیست . دگر چه مانده ببازی جز آبرو؟ بس کن! بلند شو برو، امشب شب قمار تو نیست... . چنان جهان تو تاریک و بی ستاره شده است که سایه ی تو هم این روزها کنار تو نیست! . چه بر تو رفته که از زخم‌های سینه اگر هزارتا بنمایی، یک از هزارِ تو نیست... . مباش فکر رسیدن که در طریقت عشق جز انتظار کشیدن در انتظار تو نیست . چه سود از آن همه جشن تولد آن همه شمع؟ یکی از آن همه امشب سر مزار تو نیست!
خسته‌ام کاش کسی حال مرا می‌فهمید غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است شده‌ام مثل مریضی که پس از قطع امید در پی معجزه‌ای راهی مشهد شده است
من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم
مردم به هر که آینه شد ، سنگ می زنند از طعنه های عالم و آدم غمت مباد.
خوشا به حال هر آن کس که مبتلای رضاست تمام دار و ندار من از دعای رضاست صفای صحن و حیاط و رواق را عشق است کنار پنجره فولاد، کربلای رضاست
قدیمی‌ها به عاشق پیشه، خاطرخواه می‌گویند به سیمین ساق ِ مشکی چشم ِ دلبر، ماه می‌گویند چه فرقی می‌کند کشورگشایی یا که فتح دل؟ به امثال تو در تاریخ، نادرشاه می‌گویند به سختی می‌کِشم، باری؟ نه!  سیگاری؟ نه! دردی، نه! گمانم آنچه یک زن می‌کِشد را آه می‌گویند نگاهم کن بفهمم دوستم داری، همین کافی‌ست به زن، تنها فقط یک جمله‌ی کوتاه می‌گویند‌ بیا چاقوت را بر گردنم بگذار ابراهیم! به از گردن به پایین‌دشت، قربانگاه می‌گویند زدی تیری به قلبم، انقلابی سرخ رو کردی پس از آن، قلب من را کوی دانشگاه می‌گویند فقط من با کمال میل گفتم دوستت دارم تمام دوست داران ِ تو با اکراه می‌گویند به نام توست حسن مطلع هر شعر من، ای عشق! همیشه اول هر کار، بسم الله می‌گویند.
قرص و دارو را مكن در نسخه ای اجبار من! دردُ و دل دارم ؛ نه دردِ دل عزيز...