eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دیشب ازشوق حرم گریه امانم را برد لحظه ای صحن تورادیدم وجانم را برد شوق دیدار عجب حال و هوایی دارد شوررفتن به سرم، روح و روانم را برد لحظه ای کفترم و مسجد گوهرشادم شعر و نقاره ی تو تا ضربانم را برد لحظه ای تا دم ایوان طلا پر زده ام یا به آن کنج رواقی که نشانم را برد بی نشان حرمت، نام و نشانی دارد جلوه ی مشرقی ات نطق بیانم را برد لایق کوی تو ای شاه،نیم رو سیهم سیل عصیان و گنه،تاب و توانم را برد گره بسته ی خلق و کرم بی حدتان پشت آن پنجره ها بود گمانم را برد کربلایی شدنم گوشه ی چشمان تو بود شوق شش گوشه ی ارباب،جهانم را برد شب جمعه ست نسیمی ز فضا می آید این براتیست که از صحن رضا می آید : 💔 شب جمعه و دلم تنگ تو ای راه نجات باز هم فاصله ها بغض گلوگير شده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، .
تو ماه بودی و بوسیدنت ، نمیدانی چه ساده داشت مرا هم بلند قد میکرد
به رسم صبر، باید مرد آهش را نگه دارد اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد پریشان است گیسویی در این باد و پریشان تر مسلمانی که می خواهد نگاهش را نگه دارد عصای دست من عشق است، عقل سنگدل بگذار که این دیوانه تنها تکیه گاهش را نگه دارد به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد دلم را چشم هایش تیرباران کرد، تسلیمم بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد !
AUD-20211203-WA0027.mp3
8.13M
# محسن_چاوشی 🎼به نام باب دلمی 🎧 •|🌿
💚 دلتنگم و جز روی خوشٺ در نظرم نیسٺ در گیتی و افلاڪ بہ جز تـــو قمرم نیسٺ با عشق تــــو شب را بہ سحرگاه رسانم بی لذٺ دیدار تو شب را سحرم نیسٺ 🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹 🌺🌷🌹
قاب عکسی کهنه ام در گنجه...پیدا کن مرا بر غبار صورتم دستی بکش‌؛ها کن مرا از تماشا کردن باران که لذت می بری... روبرویم ساعتی بنشین ،تماشا کن مرا دستهایت زیر چانه خیره شو در چشم من بغض اگر کردی نترس و باز حاشا کن مرا حاصل تفریقت از آغوش من گرچه غم است از حواس جمع آن آغوش منها کن مرا به همان تنهایی ام بسپار.... بعد از سالها یک صدا می آید از گنجه....که پیدا کن مرا
از خط ریحان لعل او مرا معلوم شد لشکر شام حبش این شهر ویران می کند
شعشعه ی شوقِ شمس شیشه ی شب را شکست گاهِ پگاهی دگر گنجه ی گوهر گسست سینه به سودای صبح سر به سعادت سپرد شکر که شد باز هم روحم از این صبح مست
آبادی شعر 🇵🇸
👌👌👌👌 واج آرایی های قشنگی داره
بله که بلدم. پ چی فک کردی. تازه کجاشو دیدی زلف قشنگ‌. 😉😉
انفرادی شده سلول به سلول تنم... خودِ من در خودِ من در خودِ من زندانی‌ست...
ببین با من چه کردی عشق؟! ببین دیوانه گشتم‌ یار ببر من را به جای عکس بزن با میخ بر دیوار اگر تو دوستم داری ببر من را به پیش خود... و الا پرت کن من را به زیر دست و پا چون خار ندارد ارزشی دلبر نفس بی تو بدون تو همان بهتر که بند آید نفس در سینه بیمار "عاصی" 🌹😐💔
بعضی‌ تمــام وعده‌ها از یادشان رفت حالا که دیگــــــر بر خــر دنیا سوارند آقای ما! در گوششان یاسین نخوان و از "غیرت دینی" نگـــو! اینهـــا ندارند ✍ ✒️
روی مسیــــر زنــــدگی آخــــرِ سِیرِ من تویی رو به بهشت آرزو منطـق طیــــــــر من تویی نخواب‌چون‌که‌بخت‌من‌دوباره‌‌می‌رود‌به‌خواب باز بکـــــن دو چشـم را صبح بخیر من تویی ✍ ✒️
بیدلان در عرصهء دنیا دخیلت یا علی عاشقان پا در رکاب بی بدیلت یا علی حرف عین نام تو در دل تداعی میکند عشق را در کسوت رب جلیلت یا علی...
حالِ مرا از شعرهایم بو نخواهی برد من پشتِ شعری که نخواهم گفت می‌میرم ❇️
این غزال آخر مرا با یک غزل پیرم کند...
ای نام تو تغزّل دیرینم در باران، یک شب هوای گریه... یک شب هوای فریاد... امشب دلم، هوای تو کرده است. حسین_منزوی
قامت زیبای چون سروت نمایان گر شود مثل یک آهو تو را محکم بگیرم در بغل بیت آخر سر رسید و حرف آخر شدچنین یک قدم پیشم بیا ، حی علی خیرالعَمَل
عاقبت قربانی ویروس چشمانت شدم نسخه پیچیدند:عمری نزد لیلا بستری... -
بازهم شب شد و شعری لب میدان گفتم حسرت داشتنت را به خیابان گفتم خسته از درد خماری به تو اندیشیدم مست شد چشم من از عکس تو هذیان گفتم مست بودم که به یاد تو دولیوان چایی ریختم باتو چقدر از لب ایوان گفتم چایی ام سرد شد و از دهن افتادولی گرم بودم غزلی با لب لیوان گفتم چه شبی بود من مست و خیالت درهم داغ بودم کمی از حسرت باران گفتم
هر لحظه نتم روشن و چشمم به پیامی یک حال شما؟ عاشقتم عرض سلامی 😁
او به گریبان عشق، چنگ زده بی‌حساب من نشوم خام او، می‌کنمش خود عِقاب
دانم که به جایی نرسد ناله، ولیکن فریاد از آن است که فریادرسی نیست هرکس که تماشاگهِ او گلشن عشق است گلزار جهان در نظرش جز قفسی نیست...
مریدِ پیرِ مغانم نمی‌شناسندم قلندرِ دو جهانم نمی‌شناسندم نشان ز نام نپرسم به عشق گمنامی بری ز نام و نشانم نمی‌شناسندم به پشت پرده‌ی عزلت نشسته‌ام عمری ز چشم خلق نهانم نمی‌شناسندم...