eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم گرفته بیا بی‌بهانه گریه کنیم به یاد خاطرهای عاشقانه گریه کنیم میان جمع بخندیم از سر اجبار به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم زبان مشترک عاشقان اگر اشک است به جای شعر، به جای ترانه، گریه کنیم نه دست من به سر زلف او رسید نه تو بیا رقیب! بیا شانه شانه گریه کنیم نشسته‌ام به عزای خودم، همان بهتر که بر مزار بدون نشانه گریه کنیم ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
كوه را با آن بزرگی می‌تون هموار کرد حرف ناهموار را هموار كردن مشكل است...
دَمی رسید و دُمی را تکان تکان داد و به روی دوش نحیفش گذاشت و گم شد . خیال خام خودش خواست خس خسی بکند تُفی به خاک و لِه از گامهای مردم شد .
فکر زنجیری کنید ای عاقلان بوی گیسویی مرا دیوانه کرد پیش هر بیگانه گویم راز خود آشنارویی مرا دیوانه کرد ای مسلمانان به فریادم رسید طفل هندویی مرا دیوانه کرد میزنم خود را به آتش بی‌دریغ آتشین خویی مرا دیوانه کرد از حرم لبیک‌گویان میروم جذبه کویی مرا دیوانه کرد واقف از میخانه و مسجد نیم چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد
گفتی: مسیرتان به کجا می‌خورد شما؟ گفتم: مسیر با خودتان؛ با شما عزیز لطفاً اگر که زحمتتان نیست، بنده را… زحمت؟ چه حرف‌ها! شده تا انتها عزیز باران… نگاه… آینه… باران… نگاه… آه! مانند فیلم‌ها شده این ماجرا عزیز من غرق روسریِ تو بودم، تو خیس آب! (دور از وجود ناز تو باشد بلا عزیز) من غرق روسریِ تو بودم که ناگهان گفتی: همین بغل… چقَدَر بی‌هوا عزیز؟! رفتی و عطر روسری‌ات ماند پیش من تا بوده غصّه بوده فقط سهم ما عزیز
نگاه نافذ تو، پادشاهِ مقتدری‌ست! به چشم‌ های تو باید فقط بگویم "چشم"
می خواهمت که خواستنی تر ز هر کسی! کو واژه ای که ساده تر از اين بيان کنم؟!
----«یا صاحب الزمان (عج)»---- دولتِ احسانِ تو فرخنده باد شمسِ رُخَت بر همه تابنده باد از دلِ تو غصه به دور و لَبَت جایِ شکوفا شدنِ خنده باد چشمه یِ حُبَّت به دلِ عاشقان در همه دم جاری و جوشنده باد لطفِ تو بر قفل و گره هایِ ما در همه احوال گشاینده باد دشمنِ تو هر که بُوَد،هر کجا خسته و آشفته و شرمنده باد لشکرِ شیطان صفتان در بَرَت مضمحل و زار و پراکنده باد هر که نهد پا به رهت دائماً فاتح و پر قدرت و سرزنده باد همچو گدایان به درِ درگهت شاعر و مداح و سُراینده باد دینِ خدا با مددت در جهان زنده و نورانی و پاینده باد
ازداغ‌هجران‌تو‌گُل،ویران‌شده‌آبادی‌ام چون‌بلبلی‌اندرقفس،دیگر‌نماند‌آزادی‌ام
برایت شعر مے گویم ڪه امشب شام مهتاب است دمے با تو به سر بردن خودش آرامشے ناب است...
من مدعی عشق تو در سینه خویشم سودا زده از حالت آن زلف پریشم
من زنده‌ام به مهر تو ای مهربان من...