eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فردا اگر بدون تو باید به سر شود فرقی نمی کند شب من کی سحر شود شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود رنج فراق هست و امید وصال نیست این "هست و نیست" کاش که زیر و زبر شود رازی نهفته در پس حرفی نگفته است مگذار درددل کنم و دردسر شود ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند دیگر قرار نیست کسی باخبر شود موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است بگذار گفتگو به زبان هنر شود
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنش مانند عصر جمعه‌ی تهران دلم گرفت 😔
بَسته‌ام چشم از تماشایِ زلیخای جهان چشم آن دارم که با یوسف به زندانم کنند...
مثنوی، مفرد، قصیده، قطعه، یا حتی غزل هیچ سبکی بعد تو در شعر آرامم نکرد
••° می پرسی چرا ؟ چه شد که شاعر شده ام ؟ فقط از شوق همین که تو بگویی: «احسنت»
یڪ شهر پر از آدم و این حجم پر از درد لعنت شود آن شب که تو را برد و نیاورد ‌‎‌‌‌‌
گرچه مطرودم ولی از عشق خشنودم که ساخت از خیالت همدمی، از حسرتت همسایه‌ای
دست به دست مدعي شانه به شانه مي روی آه که با رقيب من جانب خانه مي روی
تا حواس همه‌ی شهر به برف است بیا گرم کن این بغل سرد زمستانی را...
بعد یک عمر، شبی رفتم از این خانه و حال! بر در خانه نوشته است: "نبودی... رفتم"
چو شوکرانِ جگرسوز، تلخم و زردم به روی شانه‌ی تو، چتر غصه و دردم نگو که شادم و چالاک همچو پروانه به دشت پونه غریبم، جداترین گَردم 😔
هر لحظه اتفاق می افتم بدون تو از مرگ ها و زلزله ها بی هوا ترم حالم بد است...با تو فقط خوب می شوم خیلی از آن چه فکر کنی مبتلاترم...!