eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شده تنها به خودت تکیه کنی درد نفهمی شده هم بغض کنی هم غم دلسرد نفهمی به تو گویم که شدی باعث این مشکل حادم چقَدر رنج کِشم تا توی نامرد نفهمی
پای مرا اگرچه به دام ِهوس کشید پایی که هیچ پیش نیاورد، پس کشید عمری میان بیشه کمین کرد و عاقبت دست از «شکار ِآمده در تیررس» کشید گفتم: «که‌ای؟» به خنده درآمد که: هیچکس آتش به جانم -آه- همین هیچکس کشید پر داشتم، هوای پریدن نداشتم کارم به آب و دانهٔ کنج قفس کشید حوّای من، هوایی ِبیگانه بود و رفت دیگر چگونه می شود اینجا نفس کشید؟
🌿به ســفر می‌روم از خــود که به خود برگردم...
دراین جادو شبِ پوشیده از برگِ گلِ کوکب دلم دیوانه بودن با تو را می‌خواست...
. حَرف ِ دِلم را نقطه چین ڪردم بَرایت تا نقطه چـین را دوستَت دارم بِخوانـے ჻ᭂ❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ོ⎆‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⊰♡⊱‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ོ჻⎆‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᭂ❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مثل هر شب امشبم بی خواب هستم تا سحر... خوش بخوابی ای دلیل تا سحر بیداریم...! "عاصی" ❤️❤️❤️
من بہ هوای نفست از همہ جان بہ لب ترم دیده و دل در بر تو جان بستان حیات من .
روزگارا قصد ايمانم مكن زآنچه می‌گويم پشيمانم مكن كبريای خوبی از خوبان مگير فضلِ محبوبی ز محبوبان مگير گم مكن از راه، پيشاهنگ را دور دار از نامِ مردان، ننگ را گر بدی گيرد جهان را سربه‌سر از دلم اميّد خوبی را مبر چون ترازويم به سنجش آوری سنگ سودم را منه در داوری 🍃🌹🌾🌹🍃
چشم رضا و مرحمت، بر همه باز می‌ڪنی چون ڪه به بخت ما رسد این همه ناز می‌ڪنی
🌸دوبیتی🌸 دلی دیرم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبت لباسی دوختم بر قامت دل زپود محنت و تار محبت 🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
بركه‌ای گفت به خود، ماه به من خیره شده‌ است ماه خندید که من چشم به خود دوخته‌ام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام😊✋ صبح زمستانی تون زیبا و پر انرژی ☕️ ❄️یکشنبه تون پربرکت الهی حالتون خوب 🌷 ❄️لحظه هاتون سرشاراز آرامش کارهاتـون مـوفق 🌷 ❄️نگاه مهربان خدا همراهتون مشکلات تون آسان 🌷 ❄️و زندگیتون با خوشبختی سپری بشه 💐
آبادی شعر 🇵🇸
سلام. چه فرقی میکنه مدیرش کی باشه؟ مهم بودن اعضاست و استفاده ی اونا💐
شاکی ام! از چشم های سیاهی که امروز بی صدا سر بریده شدند. شاکی ام! از رنگ پوستی که امروز در سیاهی ظلمت جهان گم شد. شاکی ام! از مذهبی که مظلومیتش ۱۴۰۰ سال است به درازا کشیده... و شاکی ام! از مَردمم! مردمی که نام اسلام را یدک می‌کشند ولی چنان شام غریبانی گرفتند برای چشم رنگی های یهودی مسلک که دنیا هم متعجب گشت! امشب بعضی ها چه راحت سر بر خون بیش از ۸۰ شهید شیعه گذاشتند و آرمیدند! آهااااااای به اصطلاح مدافعین حقوق بشر آیا خبر سر بریدن ۸۰ انسان در یک روز به گوشتان نرسید؟؟!! هیس! بی فایده است. به خواب رفته اند. انشاءالله خواب ابدی! @khalvatevesal
🌱 هیچم ولی همین که تو را می زنم صدا عـرشِ خـدا اسیـرِ همین سـاز مـی شـود...!!
غلام همت آن شاعرم که مُرد و نیافت برای"عشق" به غیر از "دمشق" قافیه ای
اگر جنگیده بودم دستِ کم حسرت نمی خوردم ولی من بر شکستِ بی جدالِ خویش می گِریَم
مبتلایم کرده ای، درمان نمی خواهم که عشق بی گمان شیرین ترین بیماریِ دورانِ ماست
دلم را خوب می فهمد هر آن کس ماجرا دارد میان سینه اش هر کس که قلبی مبتلا دارد
یک دم دلم ز دردِ تو خالی نمی‌شود من دل ندیده‌ام که چنین مبتلا بُوَد… ❇️
شرحِ حالم را "مصیبت وار" پیگیری کنید مُرده ای را در تَنـی جاندار پیگیـری کنید خاطراتم دود شد اما گذشتیم و گذشت قصه ام را در پُـکِ سیگـار پیگیـری کنید! خودخوری هایِ مرا خودکار میفهمد فقط! حال من را از تَـهِ خودکار.. پیگیـری کنیـد بر تنَم زخم بزرگی هست.. این را نگذرید! زخم را از چنـگِ یک کفتار پیگیری کنید... حرفهای آخرم را... هیـچکس آنجا نبود، گفته ام... از چوبه های دار پیگیری کنید! مادرم تـابِ فِراقـم را ندارد... بَعـدِ من، حالِ او را خواهشاً هربار پیگیری کنید غرق در دریایِ آبی دوچشمِ او شدم قتلِ من را در نگاهِ یار.. پیگیری کنید
مرز در عقل و جنون باریک است کفر و ایمان چه به هم نزدیک است عشق هم در دل ما سردرگم مثل ویرانی و بهت مردم گیسویت تعزیتی از رویا شب طولانی خون تا فردا خون چرا در رگ من زنجیر است زخم من تشنه‌تر از شمشیر است مستم از جام تهی حیرانی باده نوشیده شده پنهانی عشق تو پشت جنون محو شده هوشیاریست مگو سهو شده من و رسوایی و این بار گناه تو و تنهایی و آن چشم سیاه از من تازه مسلمان بگذر بگذر از سر پیمان بگذر دِین دیوانه بدین عشق تو شد جاده‌ی شک به یقین عشق تو شد مستم از جام تهی حیرانی باده نوشیده شده پنهانی
هرچند نمی خواست دلم ، آورمت یاد افتاد فشارم که نگاهم به تو افتاد تو محو تماشایی و لبخند به لب،من از دیدن رویت نشدم بار دگر شاد! برگشته ای انگار حلالت بکنم...نه! جلد من و بام دگری دست مریزاد! حرفی سخنی موعظه ای ،زنگ صدایت از خاطر آشفته ی من رفته پریزاد ویرانه ترین خانه ی شهرم که تب عشق غم ریخت به شالوده ی من خانه ات آباد یعقوب دلم کور شد و بوی عزیزش یکبار نیاورد به همراه خودش باد قرآن پر از خاک لب طاقچه ام که یکباره شب قدر نگاهت به من افتاد
به نام عشق، به پروردگار شور و غزل پناه می برم از شر چشم های عسل سپیده سر زد و در کودتای نافرجام شکست خورده دلم چون همیشه، مستاصل چقدر فاجعه بار است رفته ای و هنوز میان عقل و دل من بپاست جنگ و جدل پس از تو زندگی من نشد شبیه قدیم که سخت خاطره هایت مرا گرفته بغل هزار مرتبه کشتم تو را درون دلم هزار مرتبه دل رفت سمت عکس العمل برای این همه جنگ شبانه خواهم برد شکایت از «تو و دل» را به سازمان ملل
گوشه‌گیران زود در دل‌ها تصرف می‌کنند بیشتر دل می‌بَرَد خالی که در کُنجِ لب است تبریزی
من چه خاکی سر آن خاطره ها بگذارم... تو اگر سایه به دیوار كسی بگذاری؟
تو آبادی و من متروکه،میخواهی خرابم کن بسوزانم ولی تحقیر نه ،در عشق آبم کن نگاه نافذت را دوست دارم منتها از جمع نگاه خیره را بردار بانو کم عذابم کن دهان مردم دیوانه را هم می توان بستن تو با من باش اما بین آنها "هی" خطابم کن! صدای خنده ات لالایی محض است می دانی!؟ فقط با من فقط بامن بخند و غرق خوابم کن شنیدم با تمام شهر میگردی و گفتی نه قبولت دارم اما جای انکارش مجابم کن
دراین جادو شبِ پوشیده از برگِ گلِ کوکب دلم دیوانه بودن با تو را می‌خواست...