eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌رفتنش باعثِ مرگم شد و من فهمیدم رشته‌ی عمر فقط دستِ خدا نیست که نیست...
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
اهل نفرينت نبودم بهترين ها سهم تو اعتمادم را ڪَرفتى باورم را پس بده!!
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
بزن زخم، این مرهم عاشق است که بی‌زخم مردن، غم عاشق است مگو سوخت جان من از فرط عشق خموشی است هان، اولین شرط عشق
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
♡•• دل‌بہ‌زنجیرِتُوگرمن‌نڪنم‌پس‌چہ‌ڪنم سروجان‌رابہ‌فـدایت‌نڪنم‌پس‌چہ‌ڪنم..!؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
دنیا اگر با من و تو،کاری ندارد چه بهتر... ما یک جهانیم باهم،کاری به دنیا نداریم...
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
...اهل نفرينت نبودم بهترين ها سهم تو اعتمادم را ڪَرفتى باورم را پس بده!!
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
ما که از فکرِ تو شب خواب نداریم، ولی در بساطِ شب‌مان چَشم تَر از یاد تو هست...
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
‌ نامِ تو اول بغض بود و بعد از آن اشکْ اول دلم، پس دیدگانم از تو پُر شد...
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
فرق دارد دل من با دل تو عالم شان در دهانم پر حرف است نمى گويمشان به خودم سيلى سرخى زدم و دم نزدم آن زمان كه همه فرياد زدند از غم شان
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
زخم تبرت مانده، ولی جای شکایت شادم که نگه داشته‌ام از تو نشانه...
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
بس دردناک بود جدایی میان ما از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم....
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
می‌خواهم فقط از تو بنویسم امّا کلمه‌هایم به چپ و راست می‌زنند شاعری که زندانی‌ست عاشقانه‌هایش هم سیاسی می‌شوند 🌸
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
مست و خرامان می‌رود در دل، خیال یار من ... 🌸 🌸 🍂🌸🍃 🍃🍂🌸🍃🍂🌸 💜🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃✨
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
مـــــــــــــــــــــــــن سکوتی بی قـرارم، کاش فـــریادم کنی
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
عهد بستم نفسم باشے، من باشم و تو اے ڪه بے تو نفسم تنگ و دلم تنگ تر است
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
امروز ما مهمان ٺـو.... مسٺ رخ خندان ٺـو... چون نام رویٺ می‌برم.... دل می‌رود والله ز جا....
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
نی یار و نه غمخوار و نه کس محرم اسرار رنجوری و مهجوری و حرمان بکه گویم؟ آشفته شد از قصه من خاطر جمعی دیگر چه کنم؟ حال پریشان بکه گویم؟
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
گیرم چکید قطره‌ای از عشق روی خاک آن هم برای عالم و آدم زیاد بود چیزی نصیب من نشد از کارگاه عشق غیر از غمی که از سرِ من هم زیاد بود
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
مجرمم من جرم من عشق است حکمم انتظار انتظاری که برای تو بگیرم زندگی است
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
نمیداند دل تنها، میان جمع هم تنهاست مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست تو از کی عاشقی؟! این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه ام فهمید: مدت هاست مدت هاست...
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
رنج گرانم را به صحرا می دهم،صحرا نمی گیرد اشک روانم را به دریا می دهم،دریا نمی گیرد
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
اگر دار مکافات است این‌جایی که ما هستیم مچ بی‌معرفت‌ها را چرا دنیا نمی‌گیرد
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
حال خود را چو بحال دگران سنجیدم کمترین درد من از درد همه بیش آمد.
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
چه شب ها از خداي خود وصالش را طلب كردم... خدا گفت:او نمي خواهد دگر اين ناله را بس كن!
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
🍃 گفت‌عقلم این‌همه مشهد،دلت‌را می‌زند آمـدم صـدمرتبه، یـک‌ بـار تکـراری نشد 🌱
۲۵ خرداد ۱۴۰۱