وقتی عمو در گیر و دار جنگ تنهاست
باید زره بر تن کند یاری رساند
حتی زره اصلا اگر اندازهاش نیست
باید که خود را تا دل لشکر کشاند
خون پدر جوشیده در رگهای فرزند
انگار تاریخ جمل تکرار گشته است
یک قاسم دیگر به میدان آمد انگار
شاید که احلی من عسل تکرار گشته است
آمد عمویش را میان لشکر «نحس»
یاری کند اما مگر شمشیر دارد؟
کودک که جایش در میان معرکه نیست
اصلا مگر خنجر، سپر یا تیر دارد؟!
از لابلای گرد و خاک سمّ اسبان
با چشمهایش دید شمشیری بلند است
صبر و توان روضه مکشوف داری؟
یعنی چه کاری میکند شمشیر با دست؟!!
افتاد عبدالله در آغوش مولا
آهی کشید از درد و «بابا» را صدا کرد
آتش گرفت از نالهاش ایوای ناگاه
تیری برادرزاده را از او جدا کرد
#محسن_علیخانی
#عبدالله_بن_الحسن
#شب_پنجم
دستی سپر مقابل ارباب کرده بود
با دست دیگرش طلب آب کرده بود
لب تشنه بود! حرمله او را نشانه رفت
او را سه شعبه یکتنه سیراب کرده بود!
داغ علی اصغر مولا چه تازه کرد
تیری که باز حرمله پرتاب کرده بود
یک دست بیشتر که ندارد؛ چگونه پس
دور عموش حلقه و قلاب کرده بود؟
آغوش باز و گرم عمو را خدای من!
وقت هجوم و حادثه محراب کرده بود
میسوخت مادر از غم هجران و عمه را
با درد هجر این همه بیتاب کرده بود
روضه تمام گشته و تکرار میکنم:
دستی سپر مقابل ارباب کرده بود...
#محسن_علیخانی
#شب_پنجم
#عبدالله_بن_حسن_علیهماالسلام
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
مثل طوفانی که ویرانی به پا کرد و شکست
سر جدا کرد و گرفتش در مقابل شمر پست
تازه این طوفان او بود و نگفتم ،آخرش
مردک پست آمد و با وزن خود رویش نشست
جسم میچرخاند گاهی این طرف گاه آن طرف
دنده ها و دست و پا و استخوان هایش شکست
بعد آن هرکس بیامد ضربه ای زد بر تنش
یک نفر با نیزه میزد یک نفر با سنگ و دست
یک نفر آمد مقابل تیر،از نزدیک زد
آن لبانی را که پیغمبر فقط بوسید بست
خیمه هارا تا که دشمن آتشش زد سوختم
این مصیبت تا قیامت در دلم زنجیر هست
#سید_طباطبایی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#عبدالله_بن_الحسن
اگر جدا شده امروز بازویم ، صد شکر
دگر سفید شده پیش تو رویم صد شکر
کنار پیکر تو رو به قبله می میرم
که هست رو به دو چشمان تو رویم صد شکر
زنان و دخترکان جانشان سلامت باد
لگد زدند اگر بین پهلویم صد شکر
خدا کند نَوزد باد هم به معجرها
اگر که چنگ زند شمر بر مویم صد شکر
عمو مواظب حلقوم خشکِ اصغر باش
دگر سه شعبه روانه ست ، به سویم صد شکر
#حامد_آقایی
به دهر، هر خبری هست، زیر پرچم توست
اگر کسی درِ دیگر زند ز بیخبری است
#علیرضا_قاسمی
ارمنی ها هم دخیل نذری هیأت شدند
کربلا از انبیا هم بوده پر اعجازتر
هیأتت باز است حتی بر گنهکاری چو من
میشود اینجا دل از هرجای دیگر بازتر
شرم از بار گناه و شوق یار ویک نگاه
میکند چشمان ما را از همان آغاز تر
صحبت از شاهی کریم ابن کریم است و رئوف
باز کشکول قنوتم شد دهانش بازتر
عرض حاجت پیش نامردان خطایی فاحش است
باخودم ابراز کردم پیش تو ابرازتر
من بنازم منصبش را در میان اهلبیت
بوده با دستان خود عباس راه اندازتر
چایی روضه چه دارد بعد هیئت دوستان
هریکی از دیگری سرمست و خوش آوازتر
زیر قبه حاجتی تا استجابت میشود
رقص پرچم میشود برگنبدت طنازتر
من قسم اورده ام میبخشدم امشب خدا
درخلایق که ندارد از رقیه نازتر
میروم مشهد برات کربلا گیرم که هست
چای موکب با نبات و زعفران ممتازتر
#حسین_مرادی
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
دستخطی حسنی داشت که ثابت میکرد
سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است!
جان سرِ دست گرفت و به دل میدان برد
خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی...
تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است...
شاعر: #ایوب_پرندآور
من گنهکار و فقیر و پر خطایم یا حسین
آه حسرت میچکد از این صدایم یا حسین
توبه ی شیرین حرّ و گرمی آغوش تو
هست رؤیا ی قشنگِ خواب هایم یا حسین
دست مهرت می کِشد دل را ز چاه ظلمتم
در پناه چادر مادر ، گدایم یا حسین
این دل طوفانی ام را پیش کِش آورده ام
من به عشقت آشِنا و مبتلایم یا حسین
مظهر لطف و سخا ، ای کشتی حاجات ما
ساحل امن نجاتت ، کیمیایم یا حسین
راه تو تدبیر خلقت ، نام تو راز شفا
یک نگاه تو بَرَد تا انتهایم یا حسین ...
#بازنشر
#زهره_قاسمی
#وصال
بادها عطر خوش سیبِ تنش را بردند
زخمها لالۀ باغ بدنش را بردند
نیزهها بر عطشش قهقهه سر مىدادند
خندهها خطبۀ گرم دهنش را بردند
این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است
که روى نیزه بوى پیرهنش را بردند؟
تا که معلوم نگردد ز کجا مىآید
اهل صحراى تجرّد کفنش را بردند
دشنهها دور و بر پیکر او حلقه زدند
حلقهها نقش عقیق یمنش را بردند
چهرهها یا همه زردند وَ یا نیلى رنگ
شعلهها سبزى رنگ چمنش را بردند
بت پرستان ز هراس تبر ابراهیم
جمع گشته تبر بت شکنش را بردند
بادها سینه زنان زودتر از خواهر او
تا مدینه خبر سوختنش را بردند
یوسف، آهسته بگویید نمیرد یعقوب
گرگها زوزه کشان پیرهنش را بردند
#رضاجعفری
#حضرت_عبدالله_ابن_الحسن_علیه_السلام
خوب شد کشته شدم، اهل حسد ننوشتند
پسر مرد جمل از شهدا جا افتاد
#علیرضا_لک
در سرخی غروب نشسته سپیدهات
جان بر لبم ز عمر به پایان رسیدهات
آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای نالههای بریده بریدهات
در بین این غبار، به سوی تو آمدم
از روی ردّ خون به صحرا چکیدهات
پا میکشی به خاک، تنت درد میکند
آتش گرفته جان منِ داغ دیدهات
خون گریه میکنند چرا نعل اسبها
سخت است روضهٔ تن در خون تپیدهات
بر بیت بیت پیکر تو خیره ماندهام
آه ای غزل! چگونه ببینم قصیدهات!
باید که میشکفت گل زخم بر تنت
از بس خدا شبیه حسن آفریدهات
#سیدمحمدجواد_شرافت
گرچه «ابنُالحسنم»؛ پُر شدم از ثارالله
بنویسید مرا «یابنَاباعبدالله»
#علیاکبرلطیفیان
#عبداللهبنحسن 🏴
4_5787214512893464041.mp3
8.69M
|⇦•دستش به دستِ عمه ..
#روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم به نفس سید مهدی میرداماد
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن میآمد
یازده ساله ترین شیرِ حسن میآمد
یازده جرعهی ناب از یَمِ حیدر خورده است
خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است
دست حق بر درِ خیبر بخورد میفهمند
به رگ غیرت او بَر بخورد میفهمند
او یتیمی است که نعلین ندارد حتی
فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی
او نمیدید که خاری به کف پایش بود
دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود
چند باری به زمین خورد ولی باز دوید
تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید
خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود
دورِ گودال فقط دایره در دایره بود
همه با خاطرهی بغضِ علی جمع شدند
حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند
#حسن_لطفی 📜
نوکری کردم فقط در روضه های کربلا
افتخارم این شده هستم گدای کربلا
کشتی قلبم کنار نام تو پهلو گرفت
گوشه ی چشمی فقط ای ناخدای کربلا
روز و شب را سر کنم با یاد تو مولای عشق
زنده هستم تا ابد با یک دعای کربلا
گرچه من عرض ارادت میکنم از راه دور
عطر شوق من رسیده تا فضای کربلا
شعر غمگینی سرودم در تمنای وصال
اشک ماتم میچکد از هر هجای کربلا
#محرم #امام_حسین
#فرزانه_پورنظری
#عضوکانال
عمو رسیدم و دیدم؛ چقدر بلوا بود!
سر تصاحبِ عمامه ی تو دعوا بود
به سختی از وسط نیزه ها گذر كردم
هزار مرتبه شكر خدا كمی جا بود!
ثواب نَحر گلویت تعارفی شده بود
سرِ زبان همه جمله ی - بفرما- بود
عمو چقدر لبِ خشكتان ترك دارد!
چه خوب می شد اگر مشك آب سقا بود
زنی خمیده عمو رد شد از لبِ گودال
نگاه كن؛ نكند مادر تو زهرا بود
برای كشتن تان تیغ و نیزه كم آمد
به دست لشگریان سنگ و چوب حتی بود!
تمام هوش و حواس سپاه كوفه و شام
به فكر جایزه ی بردنِ سر ما بود
بلند شو؛ كه همه سوی خیمه ها رفتند
من آمدم سوی گودال، عمه تنها بود
#وحید_قاسمی
#محرم
🏴🏴🏴🏴🏴
یازده ساله پسر هیبت حیدر دارد
یادگار حسن و خاطره از در دارد
درد و بغض غم بابا به دل شیر پسر
نکند حرمله آید؟ برسد دیر پسر
زود باید برسد تا سپر او گردد
تا عمو را سپر سینه و پهلو گردد
آه روضه به کجا میبرد آخر ما را
بُرد تا کوچه، رسانید به مادر ما را
وای از کوچه و دست و قد کوتاه حسن
کوچه تنگ است نگویم که دگر..... آه حسن😭😭😭
ای عمو آمدهام جای پدر را گیرم
یا به جای علیات جای پسر را گیرم
یک به یک حلقه ی اطراف تو را بازکنم
با رجز خوانی و نام علی اعجاز کنم
جای آن کوچه و کوتاهی دست بابا
اینک امروز پسر دست دهد، کرب و بلا
نام زیبای علی حرمله را ریخت به هم
با سه شعبه من و قلب عمو آمیخت به هم
پدرم دِین تو گردید ادا غصه نخور
جسم و جانم شده تقدیم خدا غصه نخور
#_سلامحضرتباران786
#_عبداللهبنالحسن
#_شبپنجم
#_یاحسین
.
🏴 صلی الله علیک یا قاسم بن الحسن
🍃 تیر و کمان عشق
ای روشن از فروغ رخت گلشن ازل
ای در میان اهل بلا بهترین مثل
شاگرد مکتب تو شده عقل تا ابد
خورده به نام تو سند عشق از ازل
تعظیم کرده پیش جمال تو ماه نو
ای مشتری حُسن تو هم تیر و هم زحل
میجوشد از زمین تو شهد و شکر هنوز
تا ریخت از دهان تو "أحْلی مِنَ العَسَل"
تو پور مجتبایی و همچون حسنْ کریم
پروردۀ عمویی و همچون حسینْ یل
عالم سراسر از حرکت ایستاده بود
وقتی گرفته بود عمویت تو را بغل
سرباز شاهی و شده بازیچۀ تو مرگ
شد مات عشقبازیات اینجا رخ اجل
فرزند مصطفایی و تیغت به کربلا
هم دست "لات" را زد و هم گردن "هُبَل"
از تیغ تیز حیدریات دشمنان هلاک
جنگاوران به پای رجزهای تو فَشَل
با رزم بیمثال تو ای آیۀ جمال
شد زنده یاد رزم حسن در صف جمل
تو کشتۀ بلای عظیمی و قاتلت
اَنعام نه، سِباع که نه، بلکه "هُمْ اَضَل"
تو قد کشیدهای و عمویت خمیده شد
تیر و کمان عشق شمایید، بی بدل
روشنترین طلوع حماسه، برای تو
شعری سپید گفتم و هر واژه شد غزل
#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۰/۰۵/۲۳
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
قسمت این بود که قاسم «علی اکبر» بشود
علی اکبر «علی اصغر، علی اصغر» بشود
«محمدحسین رشیدی»
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
مینویسم ایدل و دلدار، ممنونم حسین
اینکه بر سوگ توام بیمار، ممنونم حسین
#امیر_عظیمی
#حضرت_علی_اصغر_ع
از خواب ناز کودک من پا نمی شود
می خواستم که پا شود اما نمی شود
هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه
سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود
چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم
با تیر هم گلوی علی وا نمی شود
چشم امید من به ابالفضل بود آه !
عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود
بی فایده است سعی شما نیزه دارها
سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود
من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد
این نی چه محکم است چرا تا نمی شود
خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن
از پای نیزه خوب تماشا نمی شود
#محسن_ناصحی
اَلا یا قوم ان لم ترحمونی فارحمو هذا....
برید این جمله را ناگاه تیرِ نا به هنگامی
#سیدحمیدرضابرقعی
#السلامعلیالرضیعالصغیر
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
🏴از زبان تیر سه شعبه
قبول دارم در کربلا ثواب نکردم
ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم
همه توان خودش را گذاشت حرمله اما
خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم
به زهر، کام مرا تلخ کرد حرمله اما
هوای بوسه بر آن شیشۀ گلاب نکردم
هزار بار مرا سمت مشک آب فرستاد
ولی به حضرت عباس فکر آب نکردم
دو راه داشتم: اصغر - حسین... ساده بگویم
که چشم بستم و از این دو انتخاب نکردم
به تیره بختی من تیر نیست در همه عالم
که هیچ کار برای دل رباب نکردم
شاعر: #محمدحسین_ملکیان