eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم خون شد دلارامی نیامد مرا تسکین آلامی نیامد چراغ عمر شد کم نور اما از آن گمگشته پیغامی نیامد تو از حال دل یاران گواهی تو امید دل هر بی پناهی به مشتاقان کویت از محبت نگاهی کن نگاهی کن نگاهی غم عشق ترا با جان خریدیم ملامت ها ز بدخواهان شنیدیم ولی با این همه رنج و مرارت براهت دوخته چشم امیدیم تو جان آفرینش را قراری تو پائیز مریدان را بهاری چه خوش باشد که صبح جمعه ای را بروی چشم یاران پا گذاری تو ای آرامش دل ها کجائی الا ای شمع محفل ها کجائی گره در کارم و دلخسته و زار الا حلال مشکل ها کجائی مران ایدوست از خود آشنا را نگاهی گاه گاهی بی نوا را پی دیدار سیمای تو ایدوست همیشه دوست دارم جمعه ها را خوش آن روزی که جانان بازگردد گل عشق و محبت باز گردد رسد پائیز هجرانش به پایان بهار همدلی آغاز گردد مرا غیر از تو یاری آشنا نیست دمی یاد تو از این دل جدا نیست توباغ آفرینش را صفائی جهان را بی گل رویت صفا نیست
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد سر مویی به غلط در همه اندامم نیست میل آن دانه خالم نظری بیش نبود چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن بامدادت که نبینم طمع شامم نیست چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست نازنینا مکن آن جور که کافر نکند ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست به خدا و به سراپای تو کز دوستیت خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست سعدیا نامتناسب حیوانی باشد هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست
گاهی مرا نگاه کنی رد شوی بس است آنان که بی‌کسند به یک در زدن خوشند...
حالم خوب استــ !! بہ شرطی ڪه فقط توووو حالم را بپرسی 🤞
در سینه دلم گم شده، تهمت به که بندم؟ غیر از تو کسی، راه در این خانه ندارد!
مرادردیست‌اندردل‌که‌گرگویم‌زبان‌سوزد وگرپنهان‌کنم‌ترسم‌که‌مغزاستخوان‌سوزد!
گاهی مرا نگاه کنی رد شوی بس است آنان که بی‌کسند به یک در زدن خوشند...
از بغض من مرنج که این عاشق صبور صدبار دل شکستی و یک بار گریه کرد
چای گیجی وسط کافه‌ی دنیا بودم قند لبخند تو پیش همه محبوبم کرد دور کردند تو را تا که مرا سرد کنند! تلخی بی‌کسی‌ام قهوه‌ی مرغوبم کرد
برای وطن نه دلشکسته و خسته، نه ناامید شدی زدی به قلب سیاهی و رو سپید شدی «به رغم مدعیانی که منع عشق کنند» به پای عشق خودت ماندی و شهید شدی همان سری که به پاهای مردمش افتاد همان دلی که برای وطن تپید شدی چه عاشقانه به تاریخ کربلایی ما تو ای حماسۀ غم، صفحه‌ای جدید شدی.. به فتنه خانه‌نشین بودم آه اما تو برای خاطر من رفتی و شهید شدی به لطف سرخی خونت که ریخت، برگی سبز میان باور این کهنه‌سررسید شدی
خُدا کُند فقط کَمی دلش هَوای من کنَد.... خُدا کندْ ، خُدا کندْ ، خُداکندْ!🙏🏿🙂
به خوابم آمدی حالا نفس بالا نمی‌آید بگویم یا نگویم "یا غیاث المستغیثین" را؟🤔 🖇💌
گاهی مرا نگاه کنی رد شوی بس است آنان که بی‌کسند به یک در زدن خوشند...
از بغض من مرنج که این عاشق صبور صدبار دل شکستی و یک بار گریه کرد
به سرم زد که شبی سوز دل آغاز کنم باب اسرار دل خویش دمی باز کنم در بر محرم دل سفرهٔ دل وا کردم رازهای دل خود یک به یک افشا کردم مرغ طبعم به حرم خانهٔ او زائر شد به خیالم بخدا پنجره ای ظاهر شد شد مجسم بر چشمان ترم صحن و سرا کردم از دور سلامی به غریب الغربا گفتمش جان جوادت به خدا خسته شدم من به ریسمان هوی وهوسم بسته شدم بنده را خود برهان از تلهٔ نفس دنی تا مشرف بشوم بر حرمت جان علی فاخرم بر دلم افتاده که مشهد بروم در حریم رضوی پاک و مطهر بشوم هست مراد دل من باب کرم وا بشود حکم پرواز من خیره سر امضا بشود ابتدا سر بزنم من به شفا خانهٔ قم از دل و جانم بزنم بوسه بر آستانهٔ قم بعد از آن راهی دریای خروشان بشوم دست بر دامن سلطان خراسان بشوم فرتوت فاخر
کاش جای شرم گاهی دل به دریا می زدیم! اینکه تنهاییم تاوان خجالت های ماست ...
برای وطن نه دلشکسته و خسته، نه ناامید شدی زدی به قلب سیاهی و رو سپید شدی «به رغم مدعیانی که منع عشق کنند» به پای عشق خودت ماندی و شهید شدی همان سری که به پاهای مردمش افتاد همان دلی که برای وطن تپید شدی چه عاشقانه به تاریخ کربلایی ما تو ای حماسۀ غم، صفحه‌ای جدید شدی.. به فتنه خانه‌نشین بودم آه اما تو برای خاطر من رفتی و شهید شدی به لطف سرخی خونت که ریخت، برگی سبز میان باور این کهنه‌سررسید شدی
چای گیجی وسط کافه‌ی دنیا بودم قند لبخند تو پیش همه محبوبم کرد دور کردند تو را تا که مرا سرد کنند! تلخی بی‌کسی‌ام قهوه‌ی مرغوبم کرد
شعر فـراق یـار ما ، هر کـه شنیده شانه ام را بفشـرده با غـمی ، گُـفتـه هنـوز زنـده ای ؟!
همه ڪس ڪرد و ڪسی عیب نگفت؛ ما بود ڪه از افتاد…😅 🦋🦋
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری بر آید ازدلم آهی بسوزد هفت دریا را...
‌مکش منت به هر نامرد و مردی مده دل را به ذلت دست فردی اگر او را به تو مهر و وفا نیست اگر او بر جــراحاتت دوا نیست رهایش کن،مرنجان خویشتن را مبر هــرگز ز یادت این سخن را...
اگر اَشکی برایِ لحظه ای از چشم من اُفتاد بدان تیری زِ یاد تو، نشان رفته ست بُغضم را
«يا جالسة فی قلبی أين أهرب منك» ای در دلم نشسته از تو كجا گريزم ...😉
عکس های پروفت کرده مرا دیوانه فکر کن خانهٔ دنجی که شده ویرانه از خیالات تو‌ من شعر و غزل ها خواندم مثلا موی سرت دست من و یک شانه یا که دستم برسد تا که بگیرم دستت بنویسند برای من و تو افسانه در خیالات خودم دور تو می‌چرخیدم شمع روشن شده بودی دل من پروانه تا که دیدی زده ام نام تو را در شعرم خنده ای کردی و گفتی که چه استادانه من که شاگرد تو هستم چه بخواهی و چه نه من بیانش بکنم در غزل آزادانه دوستت دارم و من با هیجان میگویم تا تو هم کوفت بگویی مرض و دیوانه