eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
54 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح ‌آمده تا باز کنی پنجره‌ها را از کوچه ببینم قَمَرین‌ روی‌ شما را پلکی بزن از دور، که چشمان قشنگت تأویل کند فَلسفه‌ی شَمس ‌و ضحی را ...
غزل قدیمی عاشقانه ای جان و تن من به فدایِ تو الهی یک بار بیانداز بر این خسته نگاهی برگرد ببین با جگر خلق چه کردی هر جا که روی پشت سرت لشکر آهی بس غنچه دهانی که سرِ حرف نداری لبخند بزن حدّاقل گاه به گاهی زلفت چو شب و چشم‌ دو دام و مژه ات تیر بنگر که‌ کمر بسته به قتلم چه سپاهی عاصی ! مگرت فکر دگر نیست که‌ هر شب در فکر غزل گفتن از آن زلف سیاهی؟!
آمد به مزار من و خشنودترین بود پس وعده دیدار که می‌گفت، همین بود! ♥️
مسیر قصهٔ ما را غریبه‌ای سد کرد و بی‌اجازه در این قصه رفت و آمد کرد نشست پای دلم شعر عاشقانه سرود مرا درست همانی که دوست دارد کرد شروع قصهٔ تازه، اگرچه سختم بود شباهتش به تو اما مرا مردد کرد نگاه سرد غریبه عجیب مثل تو بود همان نگاه عجیبت که با دلم بد کرد تو رفته بودی و انگار قسمتی از من میان ماندن و رفتن تلاش بی‌حد کرد غریبه بود، شبیه تو بود اما من... بگو که با دل رفته چکار باید کرد؟ کمی به سردی چشم تو خیره شد اما غریبه‌ای که شبیه تو بود را رد کرد
خودم میدونم و خدای خودم
تبلیغ نکن خب آقا جواد
شبیه جرعه‌ای از قهوهٔ یخ‌کرده می‌مانی که بعد از سال‌ها ماسیده باشد توی فنجانی همان قدر آشنا اما همان اندازه هم مبهم که از فنجان تو نوشیده باشم فال پنهانی تو را نوشیده‌ام فنجان به فنجان و نفهمیدم که از فنجان چندم نقش فالم شد پریشانی نمی‌خواهم بماسد قهوهٔ چشمت ته شعری که مدت‌هاست فال شاعر آن را نمی‌خوانی دلم را می‌شکافم دور دستانت و از اول غزل می‌بافم از حالی که می‌دانم نمی‌دانی تو فنجان نگاهت را پر از شیر و شکر کن تا کمی شیرین شود این بیت تلخ و بغض طولانی که می‌خواهم بنوشم کنج دنج کافه، فالم را همان فالی که تو یک جرعهٔ یخ‌کرده از آنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادآور غیرت شهیدان باشید تا پای جان برای ایران باشید ای تیم پر از امید، ان‌شاءالله پیروز شکوهمند میدان باشید
اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بار تسبیح تو ای شیخ رسیده است به تکرار! سنگی سر خود را به سر سنگ دگر زد صد مرتبه بردار سر از سجده و بگذار از فلسفه تا سفسطه یک عمر دویدیم آخر نه به اقرار رسیدیم نه به انکار در وقت قنوتم به کف، آیینه گرفتم جز رنگِ ریا، هیچ نمانده است به رخسار!! تنهایی خود را به چهار آینه دیدم بیزارم، بیزارم، بیزارم، بیزار ای عشق مگر پاسخ این فال تو باشی مشت همه را بازکن، ای کاشف اسرار...
دَستَم نِمی‌رِسَد به بُلندایِ چیدَنَت بایَد بَسَنـده کَرد به رؤیایِ دیدَنَت
🍃 ارث حیدر را به میدان برده در میدان شام لا فـتـی الّا عـلـی مُنـجـر بـه الّا زینب است
🇮🇷🇮🇷🇮🇷 امشب که رقابت عقاب و یوز است هشیاری و اتحاد، دشمن‌سوز است از لطف دعای مردم ان‌شاءالله در آخر کار تیم ما پیروز است ✍️، ۱۴۰۱/۰۹/۰۸ 🌸 حضرت امام خامنه‌ای روحی‌فداه: اگر ایران‌دوست هستید امیدآفرینی کنید. 🌺 امیدآفرینی تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی ایران مستدام باد! ❤️•┈┈••✾•🌿🌸🌺🌸🌿•✾••┈┈•❤️
صدایت می‌زنیم از دور و مشتاقیم پاسخ را گر امشب هم به ما دشنام می‌گویی، سلام از ماست...
باشد که نباشیم که بدانند نماندن بلدیم ...
. طومار محبّتی که دل نقطه‌ی اوست پیچیدم و گفتم بفرستم برِ دوست چون غنچه ز شوق، خودبه‌خود وا گردید از شادی او، نگنجید به پوست... 🌾
مرا گویی که: جان بُگذار و فرمایی که: دل خون کن بِجان و دل مطیعم، هر چه گویی، هر چه فرمایی 🌾
چه کسی می‌داند که تو، در پیله تنهایی خود تنهایی؛ چه کسی میداند، که تو در حسرت یک روزنه در فردایی! پیله‌ات‌ را بگشا؛ تو به اندازه پروانه شدن ، زیبایی:) 🌱'
بجوشید بجوشید که ما اهل شعاریم بجز عشق به جز عشق دگر کار نداریم در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک بجز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم چه مستیم چه مستیم از آن شاه که هستیم بیایید بیایید که تا دست برآریم چه دانیم چه دانیم که ما دوش چه خوردیم که امروز همه روز خمیریم و خماریم مپرسید مپرسید ز احوال حقیقت که ما باده پرستیم نه پیمانه شماریم شما مست نگشتید وزان باده نخوردید چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم نیفتیم بر این خاک ستان ما نه حصیریم برآییم بر این چرخ که ما مرد حصاریم  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🍃 بوسه بر عکست زدم تَرسم که قابش بِشکَنَم قابِ عکس توست اما شیشه یِ عمرِ من است
آقا! از آن بـــــالا به این پایین نگاهی کن درمـــــــان درد مـردم شهــــــر تباهی کن کشکـــــــول ناداری مان خالیِ از نورست ما را گدای خود بدان ای شاه و ماهی کن دلهایمـــــــان در کوره باطل سیاهی رفت با آن ید بیضـــــای خود محوِ سیاهی کن ای نام حق بر کاغذی زببــــا به نستعلیق رحمی به کــاغذ پاره بی حرف کاهی کن خوبــان کبوترهــــــــــای اهلیِ منــــار تو فکـــــری به حال ما کبوترهای چاهی کن
در نبودت دلمـــــــان غصه فراوان دارد *زندگی درد بزرگیست که جــریان دارد رعد سختی خفه در حنجره‌ها جا مانده چشــــم ها هم هوس ریزش باران دارد شده بازار صداقت همه‌جا خوار وکساد گذر حیـله ولی سکه و دکـــــــــان دارد مثل حــــافظ سـر آن بید شده می لرزد هر کسی در دل خود شعله ایمــان دارد ناخــــــــدا! زود بیـا کشتی ما را دریاب باز دریـای بدی نیت طوفــــــــــان دارد جمعه و منتظــر عیـد حضورت هستیم دیدن مـــــاه نوی روی تو امکـان دارد؟ *برگرفته از شعر جناب علی صفری؛ "زندگی درد قشنگیست که جریان دارد" ✒️