eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نه غم و اندیشه ی سود و زیان نه خیال این فلان و آن فلان گر هزاران دام باشد در قدم چون تو با مایی نباشد هیچ غم... 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🕯🌴الهی عذاب است این جهان بی‌تو مبادا یک زمان بی‌تو            به جانِ تو            که جان بی‌تو            شـکنجه‌ست و بلا بر ما 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه جلوه کند آفتاب یکرنگی در این زمانه که آیینه پشت و رو دارد 🌴🕯🌴
رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش سحر است کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی‌رسد به آغوش جور از قبلت مقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش بی‌کار بود که در بهاران گویند به عندلیب مخروش دوش آن غم دل که می‌نهفتم باد سحرش ببرد سرپوش آن سیل که دوش تا کمر بود امشب بگذشت خواهد از دوش شهری متحدثان حسنت الا متحیران خاموش بنشین که هزار فتنه برخاست از حلقه عارفان مدهوش آتش که تو می‌کنی محال است کاین دیگ فرونشیند از جوش بلبل که به دست شاهد افتاد یاران چمن کند فراموش ای خواجه برو به هر چه داری یاری بخر و به هیچ مفروش گر توبه دهد کسی ز عشقت از من بنیوش و پند منیوش سعدی همه ساله پند مردم می‌گوید و خود نمی‌کند گوش سعدی
دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد نیازِ نیمْ شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد عِتابِ یارِ پری چهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکند ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آن که خدمتِ جامِ جهان نما بکند طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفِق، لیک چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند؟ تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مُدَّعی خدا بکند ز بختِ خفته ملولم، بُوَد که بیداری به وقتِ فاتحهٔ صبح، یک دعا بکند بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکند حافظ
تا بـوق سگیم، غرق در کار و تلاش درجا زده‌ایم و باز هم لـنـگ معاش در عــقــد هـــزار درد بی‌درمـانـیـم خوب است ولی زندگی سنگ‌تراش
غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیران حقیقت همه طفلان طریق‌اند پیر خرد آن‌ است که دیوانهٔ عشق است
شبیه تیر که از چله شد رها آنی نشست داغ غمش توی سینه ها آنی به یاد خنده واشک و دلاوری هایش دل زمین و زمان رفت در عزا آنی هزار قاسم از آن خون پاک جوشیده خدا به درد یتیمان دهد دوا آنی اگر چه رفته علمدار و اربا اربا شد علم رسیده به دستان گرم قا آنی سلام وعده ی صادق در این سیاهستان بیا و نور بتابان به قلب ما آنی رسید مژده که می آیی از سفر اما قلم کشیده به دیدار ما خدا آنی چگونه سر بگذارد زمین، به خواب رود دلی که دیده تو را گشته مبتلا آنی تو را به جان عزیزت میان حال قنوت فقط شهادت ما را بکن دعا آنی اللهم عجل لولیک الفرج
گویند چرا تو دل بدیشان دادی والله که من ندادم، ایشان بردند!
آرزو می‌کنم ای کاش دلش چون مویش پیشِ چشم کسی آشفته و درهم نشود...