eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از دیدن رویت دل آیینه فرو ریخت هر شیشه دلی طاقت دیدار ندارد .... ♥️
عشق یعنی خالصانه در تمامِ دفترم لابه لای اسمِ تو یک چند خطی جزوه است... ♥️
بعد یك عمر قناعت دگر آموخته‌ام عشق گنجی ست که افزونی‌اش از انفاق است. ♥️
لطیف و دورگریزی مگر خیال منی؟ ♥️
که گفتت سراپا وفائی؟ غلط گفت؛ جفائی جفائی جف‍ـائی... ♥️
تو‌ مرا زجر دهی، درد دهی، اما من چه کنم؟ با تو مگر غیر محبت دانم...🙃
به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم کمند عقل بگسستم، ز نو دیوانه گردیدم... ♥️
ما که از فکرِ تـو شب خواب نداریم، ولی در بساطِ ‌شب‌مان، چشم تَر از یاد تو هست‌ 💟
صبح من با نفس گرم تو آغاز شود بر تو ای حضرت خورشیدِ دلارام.. سلام 💟
‌‌‌‌‌ "طُ" قدر‌‌ مطلق‌ منی درآغوش "تو" احوالم همیشه مثبت است♥ ‌‌‌‌‌ 💟
گفتم چگونه می‌کُشی و زنده می‌کنی؟ با یک نگاه کُشت و نگاه دگر نکرد...  -
ای خضر! ما که جان به لبیم از دو روز عمر؛ با عمر ماندگار تو دانی و زندگی! -
تو همان چشمه آبی که در آبادی ما شربت ناب تمشک از دهنت می‌ریزد!
صبح می‌خندد و باغ از نفس گرم بهار می‌گشاید مژه و می‌شکند مستی خواب! -
بـا فـلـسـطیـن نسبت دیـریـنه دارد قلــب مـن چون از آن روز که یادم هست در اشغال توست
کاش می‌شد صدای تو را بوسید... -
سنبلت را صبا بر گل مشوش می‌کند هر خم زلفت مرا نعلی در آتش می‌کند باد در وقت سحر می‌آورد بویت به من باد وقتش خوش! که او وقت مرا خوش می‌کند لعل جانبخش لبت دلهای مسکینان به لطف جمع می‌دارد، ولی زلفت مشوش می‌کند دیده تر دامنم تا می‌زند نقشت بر آب خاک کویت را بخون هر شب منقش می‌کند توبه زهد ریایی نیست کار عاشقان ساقیا می، کین فضولی عقل سرکش می‌کند زان شراب ناب بی‌غش ده که اندر صومعه صوفی صافی برای جرعه‌ای غش می‌کند نام و ننگ و صبر و هوش و عقل و دینم شد حجاب تُرک من باز آ که سلمان ترک هر شش می‌کند -
با من امشب خلسهٔ یاد کدامین آشناست؟! - #
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟ هیچ یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم -
غرض ز مسجد و می‌خانه‌ام وصال شماست. جز این خیال ندارم، خدا گواه من است. -
نمی آید به چشمم هیچکس غیر از تو... این یعنی، به لطف عشق تمرین میکنم یکتا پرستی را :')   -
خواب دیدم آمدی، پیش خودم؛ ترسیدم.. حَسبیَ الله، برو! قلب فقط جای خداست! -
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی؛ چه جای واهمه؟ تیغ از شما ورید از من! -
هرچه گویی آخری دارد به غیر حرف عشق کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز -
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آری! افطار رطب در رمضان مستحب است -
میانه‌ی من و محبوب من فراق انداخت دگر چگونه توان دل به این جهان دادن..؟
از مرهم یکدیگر، تا زخمیِ هم بودن راهیست که بی‌مقصد، با عشق سفر کردیم …
‍ ‍ 🌱🍂🌱🕊🌱🌸 🍂🌿🍃🌿🍂 🌱🍃🌼 🕊🌿 🌱🍂 🌸 بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید درین خانه غریبید ، غریبانه بگردید یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟ ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست همین جاست ، همین جاست ، همه خانه بگردید
‍ ‍ 🌱🍂🌱🕊🌱🌸 🍂🌿🍃🌿🍂 🌱🍃🌼 🕊🌿 🌱🍂 🌸 می خواهمت چنان که شب خسته خواب را می جویمت چنان که لب تشنه آب را محو توام چنان که ستاره به چشم صبح یا شبنمِ سپیده دمان ، آفتاب را بی تابم آنچنان که درختان برای باد یا کودکانِ خفته به گهواره ، تاب را بایَسته ای ؛ چنان که تپیدن برای دل یا آنچنان که بال پریدن ، عقاب را حتی اگر نباشی ، می آفرینمت چونان که التهابِ بیابان ، سراب را ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی ! با چون تو پرسشی ، چه نیازی جواب را ؟