eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برای من بگو خواب کسی را باز می بینی؟ کسی آیا کنارت هست در رویای بعد از من؟! بگو آیا برای کشف یک "لبخند" می میرند؟ چگونه "دوستت دارند" آدم‌های بعد از من؟ چگونه گریه‌ی دیروز را از یاد خواهی برد؟ به آغوشِ که عادت میکنی فردای بعد از من؟✨
‌در قهوه ایه چشم تو خواندم که محال است " آن کس که مرا عاشق خود کرد" نباشی
عشق اما شاخ و دم دارد مگر؟ اهل شیراز‌ اهل قم دارد مگر؟ قدرت ویرانی لبخند تو، کم ز یک بمب اتم دارد مگر؟ ✨💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طعنه ی خلق و جفای فلک و جور رقیب همه هیچ اند اگر یار موافق باشد ...
خوردیم چو گنجشک به دیوار بلورین پنداشته بودیم که این پنجره باز است... 🌿
از قلب صدف کشیده بیرون دُر را تا زنده کند رسم رضـا قلـدر را آینده به عمق درد پی خواهد برد نسلی که نداشت حـرمت چادر را
هر کجا برگی هست شور من می‌شکفد مثل یک گلدان می‌دهم گوش به موسیقی روییدن. 👤سهراب سپهری ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ‌‌‌
تو نیستیّ و مرا غم گرفته‌در آغوش مگر که کام ِسناتور رهایی‌ام بخشــد
پرچم میهن🍃🌹 نه تنها نگاهش به زنگ در است زن منتظر، منتظر‌پرور است زن منتظر دختر یاس‌هاست گل رازقی را خودش مادر است بلند آیت مهر و آرامش است ولی عاشق سوره‌ی کوثر است گل سرخ چادرنمازش یقین به هر صبحدم عهد را از بَر است به گریه اگر کودکش آب خواست به زیر لبش روضه‌ی اصغر است از این اربعین کوله را بسته است که دل‌شوره‌اش هم خودش محشر است جهاد زنان، یاری زینب است جهاد زنان، چشم‌های تر است جهاد زنان فرق دارد کمی همین خانه‌ی ساده‌اش سنگر است تو ای منتظر! مادرم! میهنم! پّر چادرت پرچم کشور است سلام‌الله‌علیها
زِ خرده گیری روزِ حساب آزادم... ورق سیاه چُنان کرده ام که نَتْوان خواند ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
لحظه‌یِ تشییع من، از دور بویت می‌رسید تا دو ساعت بعدِ دفنم، همچنان جان داشتم ┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••
دچارِ عشقِ کسی بعدِ تو نخواهم شد به احترامِ دلِ پاره پاره ام از عشق...
چون زلیخا باید از سودای یوسفــــ ڪور شد عاشقی یعنی ڪه دل آتشفشانی دیگـــــر استـ ...
گاه دلسوز است، گاهی سخت می‌سوزانَدَم عشق، گاهی مادر است و گاه هم نامادری
مثل سرداری اسیرم؛ “اعتباری” سوخته! تو زمستانی لطیفی، من بهاری سوخته شهر بعد از جنگم و آرامشم توفانی است مانده از ایل و تبارم یادگاری سوخته شرح تنها بودنم تنها همین یک مصرع است: کنج ریلی دور افتاده، قطاری سوخته در سرم شوری به پا از حسرت دوران اوج بی قرار زخمه ام، مثل سه تاری سوخته باختم خود را به پایت؛ از غرور سرکشم پاکبازی مانده با دار و نداری سوخته.. شعر حسین دهلوی
غزل گفتم، مبادا یک نفر هم بی خبر باشد که خواهان تو باید بی گمان مرد خطر باشد ببین نام تو را در شعر هایم منتشر کردم نباید تا ابد احساس، مفقودالاثر باشد! نه تنها بار غم را دوست دارم، شانه ی من هم دلش می خواهد آن “بامی که برفش بیشتر…” باشد نمی خواهم که عشق از ریشه هایم دست بردارد چه عیبی تک درختی از رفیقان تبر باشد؟ چنان بی تاب تحسین تو هستم بعد هر شعرم که دختربچه ای مشتاق لبخند پدر باشد! امیر حسین دهلوی
دوباره مثل تو بی اختیار می گریم و پا به پای هوای بهار می گریم چو مادری که دلش داغ نوجوان دیده بریده از همه، دیوانه وار می گریم تو آرزوی قنوت نماز من شده ای ببین! برای تو روزی سه بار می گریم ببخش! عاشق تو رازدار خوبی نیست میان کوچه اگر بی گدار می گریم! به یاد خاطره ی کوله بار بسته ی تو همیشه پشت سر هر قطار می گریم… شعر از حسین دهلوی
این سینه نیست، مرکز اجماع دردهاست دیگر قدم خمیده تر از پیرمردهاست قلبی شکسته ، قامت خسته ، تمام من این شهر بازمانده ی بعد از نبردهاست جان می کند دلم، همه سر گرم می شوند چون رقص تاس در وسط تخته نردهاست طوفان بکن! مرا بشکن! دل نمی کنم دریا تمام هستی دریا نوردهاست جای گلایه نیست اگر درد می کشم صد قرن آزگار ، همین رسم مردهاست… حسین دهلوی
اگرچه یاد ندارم که دفعه ی چندم مرا شکستی و… آه از نگاه این مردم به گیسوان پریشان خود نگاه بکن که شرح حال من است این کلاف سر در گم حکایت منِ دور از تو مانده، اینگونه ست: خمار و خسته ام و نیست قطره ای در خُم همیشه عطر تو بی تاب کرده جانم را چنان که باد بپیچد به خوشه ی گندم… به سر هوای تو دارم، خدا گواه من است اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم! حسین دهلوی
برف می آید دلشوره ات افتاده به دل؛ دلبربرفی من کاپشنت را تن کن!!!
حلقه‌ء قدس، غرق صحبت توست ذکر تسبیح، شرح عصمت توست آفرینش به افتخار تو بود آسمان و زمین ضیافت توست ای مقام تو برج "کن فیکون"! گردش چرخ با اشارت توست مرکز ثقل کائنات تویی رکن این بارگاه قامت توست عالم آیینه‌ء خداوند است هرچه تصویر، مات صورت توست شیعه حالا که سربلند شده از بلندای استقامت توست هر که با یک روش علمدار است چادر مشکی‌ام علامت توست یا کنیز توییم یازهرا! یا غلامی که غرق منت توست ما به‌دنبال عشق آمده‌ایم ما گداییم و جود عادت توست چشم امید شیعیان در حشر بعد حب علی شفاعت توست چند بیتی اگر که ساخته‌ام مطمئنم که از عنایت توست
شنبه ها آیه های احساسَند مست از عطرِ مریم و یاسَند چون ترک خورده قلبشان دیروز شاعر ِ هفته اند، حسّاسَند ..!
بوی گل شب بو و مریم فرق دارد حتی به دم یا بازدم هم فرق دارد اینجا محبت را غلط تفسیر کردند زیبایی آدم به آدم فرق دارد با خواندن رکعت نمازی گشت زاهد! آیا بهشتش با جهنم فرق دارد؟ با دیدن هر آدمی رنگش عوض شد دیدم که باطن ها دمادم فرق دارد هر کس درون لاک خود پیچید از درد تعریف هر کس نیز از غم فرق دارد
این کوچه روزی روزگاری یک پری داشت.. ازکودکی با من قرار همسری داشت! همرنگ بختم بود بختش تار و تیره آری پری مانند من نامادری داشت! با یک بغل گل زندگی میکرد هر صبح ازکودکی انگیزه ی نان آوری داشت! میدیدمش هر روز مابین پری ها از هر لحاظی بر پری ها برتری داشت! گفتم چرا چادر ؟سکوتش گفت: از ترس بیچاره در آغوش من هم روسری داشت! ترس از قضاوت بر لبانش مهر میزد با اینکه انصافا صدای محشری داشت! گل میخریدند آری اما چشمهایش افزون تر ازگلهای مریم مشتری داشت! از من گرفتنداین خیابان ها پری را زیرا پری در سر خیال دیگری داشت! دیدم دوباره در خیابان آه اما دنیا تفاوت این پری با آن پری داشت!
آمدی دل ببری یا سر دعوا داری اینچنین خواسته ای با رخ زیبا داری هرکه فهمید نگاهت زده آتش دل را نام ابواب جهنم تو به فتوا داری بر کمین های زلیخا نبُوَد آگاهی پس کجا عزم فرار از دل شیدا داری عاقبت گرچه به زندان برود معشوقه در حقیقت تُویِ مجنون غم لیلا داری یادگاری بهارم گل مریم بوده با شقایق گله از بارش فردا داری آفتابی شده اطراف دو کویت دردم میروی باز ولی سایهٔ تنها داری 🌸چتر بردار که این رایحه باران دارد چشم معشوق مگر آیهٔ سرما داری 🌸دست خالی مرا نیز بگیر ای باران زندگی ،،هیچ،، شما با ،،همه،، معنا داری
دزدکی آمدم و نیم نگاهی کردم تو نبودی و منم، آه چه آهی کردم بی خبر بودم و حیران همه جا را گشتم با خبر گشتم و کاری که تو خواهی کردم میروم پشت سرم آب نریز از حرصت من که از پیش، قدم سوی دو راهی کردم جرم دزدیدن دل چیست بگو ای قاضی بی گناه است ولی من چه گناهی کردم؟! راستی این گل مریم به تو تقدیم ولی... تو نبودی و منم میل سیاهی کردم
اندازه ی هفت آسمان غم دارم ابرییم و بیت های نم نم دارم در کافه ی شعرهای دلتنگی خود با طعم خیال،چای خوش دم دارم هنگامِ دِروی گندم احساسم موسیقیِ نابِ جانِ مریم دارم لبخند که میزند دلم می لرزد دل نیست!درونِ سینه ام بم دارم از برزخ خاطرات من دور شوید با هیزم لحظه ها جهنم دارم زیرِ لحدِ سکوت، در گورِ زمین افسوس که مرگِ زود و مبهم دارم نیلوفرم و به دور خود میپیچم دلتنگم و روزگارِ دَرهم دارم در خیمه عشق روضه میخواند غم هر ثانیه در خودم محرم دارم ای جنگل شعرهای انبوهِ سرم لطفا دو سه خط هوا!نفس کم دارم...
از عشق تنها در مسیر من خطر مانده آهم اثر دارد دعایم بی ثمر مانده اشکم که خشکید از فراغش شعر جاری شد آتشفشانی از غزل روی جگر مانده مثل بتی هستم که از طوفان ابراهیم آوار تهمت روی دوشش با تبر مانده مانند مریم در هجوم طعنه وتهمت از قوم خود در روز میلاد پسر مانده مانند طفل بی کس و کاری که بعد از سیل مبهوت و مات و زخمی و آسیمه سر مانده بیهوده دارید انتظار ازمن نمیفهمید ای دوستان درمانده ام درمانده درمانده دست از سرم بردار ای دنیای غارتگر چیزی ندارم جانی اما مختصر مانده
'🌱🌧 توبه کردم تا دگر هرگز نبینم روی او؛ توبه شد بادی، وزید و بُرد دل را سوی او
هر کسی باعث شادیست میان هر جمع تجربه داده نشان از همه دل ریشتر است