eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 حرف، حرفِ من، تو اصلا روی حرفم نه نیار فرض کن من قبل حجله، گربه‌ها را کشته‌ام ________________ حرف حرف توست! اصلا هرچه گویی روی چشم هرچه می‌خواهی بگو، تنها مرا از خود نران! ________________ با تمام قدرتم، ساز مخالف می‌زنم فرض کن برگشته‌ام تا گربه‌رقصانی کنم ________________ چشم‌هایت حرف عشق و بی‌قراری می‌زند گرچه در ظاهر تو دائم گربه‌رقصانی کنی ________________ باغ لیمو هم دهانش آب افتاده عزیز! این همه شعر ترت را از کجا آورده‌ای؟! ________________ رد شدی از شهر ما، تنها نه من، که زلف تو مردمان شهر ما را جمله شاعر کرده است ________________ با زبان بی‌زبانی خوب فهماندی به من آخرش این گربه‌رقصانی به بادم می‌دهد ________________ شعرهایم هیچ تاثیری ندارد در دلت آخرش تو دوست داری گربه‌رقصانی* کنی *گربه‌رقصانی کردن: مانع کارها شدن، کسی را سر دواندن و بازی دادن ________________ این همه نامهربانی می‌کنی با قلب من حق بده گاهی برایت گربه‌رقصانی کنم ________________ یا قرار قلب زارم باش یا زودی برو خسته‌ام کردی تو با این گربه‌‌گربه کردنت ________________ خستگی را در بیاور از تنت جانان من! چونکه از حالا تماشایی‌است آن روی سگم ________________ همیشه روی خوشَت را نشان بده ای یار! چرا که رویِ خوشت خستگیِ دل ببرد... ________________ بنازم این همه وقاحتت را یار مگر به من تو روی خوش نشان دادی؟ ________________ آن رویِ بَدَت که آخرش شد پیدا با پاسخ تندی که تو دادی اینجا تا وصف تو را به شعر گفتم، بانو! گفتی به من: اینقدر وقیحی آقا! 😢
🍃🌹 جز تویی که همیشه در سفری همه در فکر آمدن بودند دلخوشی‌های ساده‌ی دنیا همه یک روز مال من بودند هر طرف را نگاه می‌کردم همه از رفتن تو می‌گفتند پنجره، پله‌ها، در و دیوار همه با کوچه هم‌سخن بودند رفتی و قطره قطره آب شدم کوه بودم ولی خراب شدم گفته بودی که نسل در نسلت همه فرهاد کوهکن بودند گر چه دنیا برای من می‌بافت دستکش‌های تازه‌ای اما دست‌هایت نبود و هر پاییز دست‌هایم چه بی وطن بودند دست بر صورتم کشیدم باز من در آیینه پیرتر شده‌ام این لب و چشم و بینی و ابرو روزگاری چقدر زن بودند
گفته بودی که چرا محو تماشای منی آن چنان مات که حتی مژه بر هم نزنی مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
غروب جمعه و بوی غریبی دلی تنگ و پر از درد عجیبی به پشت پرده ی حسرت نشسته که شاید بشنود امّن یجیبی...
وقتی که یار تو شده دلدار دیگری وقتی که رفتی و شده ای یار دیگری دیگر مپرس حال من ، آواره ام نکن برگرد و تا ابد بشو غمخوار دیگری تا روز حشر نیز نمیبخشمت ، مگر "بخشش شود بهانه ی دیدار دیگری" آه از غمی که بی خبری بر دلم گذاشت هر دم ز دست تو رسد آزار دیگری
سلام شب همگی بخیر
من سال هاست بعد ِ تو مُردم ولی هنوز عطرت که می وَزد کفنم تیر میکشد ...!
از جهنم هیچ باکی نیست وقتی سال ها با جهانی اینچنین هم سوختم هم ساختم
13.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواننده محمد سیاره شاعر طاهره کاظم‌نژادی متخلص به
تبعید شدم از خود و دنبالِ تو گشتم این حکم،نه تبعید،که اعدامِ جدیدی ست ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
برای افراد غیرفعال گروه: 👇👇👇 چندی است که بی‌سر‌و‌صدائید چرا؟! از محفل « نظم » ما، جدائید چرا؟! خاموش نشسته‌اید و با این همه ذوق از خود غزلی، نمی‌سرائید چرا؟!😂