eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 موندنی‌ترین رفیق من امام حسین(ع) نماهنگ «عزیزم حسین ۲» با نوای هلالی و اسداللهی با همراهی گروه سرود احسان
Ehsan Khajeamiri - Bigharar (320).mp3
9.45M
مݧ همان شاعࢪمستم ڪہ شبی باخت توࢪا... بادلۍ غمزده یڪ جرعہ غزݪ ساخت تو ࢪا...
💚 گره زدم به ضـریح شما چنان دل را که نقض خصلت مشکل گشایی ات باشد ! 💚 سلام💐صبحتون بخیر در پناه امام رئوف سلامت و خوشوقت باشید همیشه🌹
گفتم بیا که خسته شدن را بهانه کرد گفتم بمان و پرسه زدن را بهانه کرد با من به قدر لحظه ی جان دادنم نماند گوری نداشتم که کفن رابهانه کرد
ازبس که خاص و بینظیر و پرهیاهوست از چشمهایت میتوان صدها غزل گفت
✨✨✨اعیاد شعبانیه مبارک✨✨✨ ماه رجب طی شد و شعبان رسید غصه‌ی اسفند به پایان رسید فصل گل و کوچ پریشانی است باز دل کوچه چراغانی است ریسه ببندید برای حسین عالم و آدم به فدای حسین باغ بهشتش وسط کربلاست عشق همه دیدن گنبدطلاست موقع آذین مساجد شده حیدر دیگر متولد شده حضرت دلبر به زمین آمده گل پسر ام بنین آمده وقت شکوفایی سجاد شد قلب زمین از قدمش شاد شد گوش فلک عاشق نجوای اوست کون و مکان مست دعاهای اوست آینه‌بندان شده عرش برین غرق سرور است زمان و زمین جمع عزیزان خدا جمع شد بند و بساط غم ما جمع شد نیمه‌ی شعبان، گل نرگس دمید ناجی حق از دل دوران رسید دست غم از یوسف زهرا به دور چشم حسودان بداندیش کور کاش که امسال هیاهو شود عیدی دنیا فرج او شود
خودت هستی؟ الو! خورشید جونم! کجایی پس چراغ آسمونم بیا آبم بکن با چشم نازت نمی‌خوام آدمِ برفی بمونم بذار جاری بشم رو خاک صحرا بذار خون شم برم تو قلب گل‌ها ببین دنیا به من امید داره! نذار شرمنده باشم پیش دریا
بسم الله الرحمن الرحیم ترکیب‌بند ماه مبارک شعبان ماه سراسر شادی اهل‌بیت علیهم‌السلام ماه‌ِخورشید عالم چراغانی شده از نور امشب دنیای محزون می‌شود مسرور امشب نزدیک شد بر جان ما دور خوشی‌ها ناراحتی از جمع ما شد دور امشب درهای توبه باز خواهد شد به عالم گیرم که شیطان می‌شود رنجور امشب باید حیات خویش را از سر بگیریم وقتی منادی می‌دمد در صور امشب هر دل می‌یابد مژده‌ی پیغمبری را هر خلوتی هم می‌شود چون طور امشب میلاد آب و آینه، میلاد نور است یعنی بساط عاشقی شد جور امشب در آسمان‌ها حاملان عرش اعلی سرمی‌دهند این نغمه را با شور امشب؛ ماه ظهور چند خورشید است این ماه از ابتدا تا انتها عید است این ماه
برخیز ! شعر ها همگی لنگ مانده اند صبحت به خیر حضرت مضمون هر غزل..!
🚩 پنجه‌ی آفتاب سوی تو اضطراب این شکلی است می‌شتابم، شتاب این شکلی است عصبانی به من نگاه نکن آیه‌های عذاب این شکلی است یا تو، یا حضرت تو، یا خود تو بنده را انتخاب این شکلی است! راه بن‌بست را نمی‌داند کوچه‌ی انقلاب این شکلی است می‌دهد دست و می‌زند خنجر ای جماعت! نقاب این شکلی است ظاهرش صدق و باطنش کذب است حیف، اما سراب این شکلی است بارِ افتاده را به دوش بگیر ای مسلمان! ثواب این شکلی است وسط شهر باش و مؤمن باش از گناه اجتناب این شکلی است کس برهنه ندیده است رخش دخت افراسیاب این شکلی است* اعتراضش بخاطر وطن است دختر کم‌حجاب این شکلی است چادر و شال و بحث و استدلال پنجه‌ی آفتاب این شکلی است *منیژه منم دخت افراسیاب/برهنه ندیدی رخم آفتاب (شاهنامه فردوسی، داستان بیژن و منیژه)
چه ماهِ پُر بَرَکاتی...... چه ماورایِ صفات.... چه سروقامت رعنا، چه نوری از وَجَنات.... و جبرئیل ز حیرت؛ به عَجّلو بِصلات..... وَ عِندَهُ حَسَناتٌ...... وَ عِندَهُ بَرَکات..... خدا سپُرد به دستش کلیدِ بابِ نجات، جمالِ چهره یِ فرزندِ مرتضی صلوات اَللّــهُمَّ صَــلِّ عَلــی مُحَمَّـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُــم گشوده است به جنّت، خدا، عجب دربی..... چه آفتابِ بلندی......... ز پرتویِ غربی...... چه جنگجویِ دلیری..... چه فارِسُ الحَربی..... چه ذکرِ لعلِ حسینی.... چه کاشِفَ الکَربی..... ببین چه آب حیاتی..... چه دجله ای..... چه فرات.... به ذکر گفتنِ در بینِ شعرها صلوات اَللّــهُمَّ صَــلِّ عَلــی مُحَمَّـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُــم به جانِ حضرتِ جانان، نه حضرت عبّاسی...... ز باغِ پُر گُلِ حیدر دمید عجب یاسی...... درونِ خانه ی مولا......چه شور و احساسی...... خِجِل شدند همه لاله های عباسی....... شکوهِ قبله یِ جانی و جان ما بفدات به تابِ گیسویِ عباسِ باوفا صلوات اَللّــهُمَّ صَــلِّ عَلــی مُحَمَّـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُــم اگر که حضرتِ سقّا به ما دعا نکند سعادتِ ابدی رو به سوی ما نکند اگر چه واقف آنم دلم وفا نکند، من و جدایی از این بارِگَه،؟؟؟!!!! خدانکند..... به بارگاهِ پر از شورِ کاشِفَ الکرَبات.... به تکسوارِ میادینِ جنگها صلوات اَللّــهُمَّ صَــلِّ عَلــی مُحَمَّـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُــم ملائک از سرِ شکرِ خدا ، وضو کردند...... دهانِ خویش معطّر به ذکر هو کردند..... به وصفِ حضرتِ سقّا بگومگو کردند..... چه طفل ها که ندیده عموعمو کردند..... مرا اگر که ببخشند جمله ی سادات؛ به تشنه بودنِ سقّایِ کربلا صلوات اَللّــهُمَّ صَــلِّ عَلــی مُحَمَّـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُــم به قلبِ عالمیان خانه ای بنا کرده..... یکی یکی ز میانِ همه سوا کرده..... و عازمِ سفری سویِ کربلا کرده...... چقدر حاجتِ ناگفته را روا کرده...... دمیده بر سرِ دنیا چه ماهِ پُربَرَکات نثارِ گُل پسرِ مرتضی علی صلوات اَللّــهُمَّ صَــلِّ عَلــی مُحَمَّـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُــم شاعر:
تپش قلب گرفتم، به گمانم که کسی 💞 بی خبر از دل من عطر "شما" را زده است
Azizam-Hossein2-128.mp3
10.62M
پیشنهاد ویژه برای بچه هاتون دان کنید گوش کنند😍 موندنۍ تࢪین ࢪفیقِ من امام حسین♥️ 🌸‍🍃‍჻ᭂ࿐☆
باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد نخل پر برکت توحید ثمردار شده نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده کهکشان های خداوند خبردارشده پدر خاکیِ افلاک پسردار شده صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد دست آب‌ور خود را چِقَدَر می بوسد ابرویش جلوه‌ی ربّ است اُبُهَت دارد زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد نام او جامِ طهوری است که شربت دارد صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره پلک باران به تماشای نگاهش خیره آسمان خیره به چشمان تر این ماه است چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است رشته‌ ی وصلت عُشاق،نخ دامن او رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او دَرِ جنّات عَدَن،دُکمه ی پیراهن او ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد دست عباس به دامان امام حسن است سند قلب اباالفضل به نام حسن است سالیانی است که درگیر مرام حسن است گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته کرم حضرت ساقی به برادر رفته ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت آفریده شده عباس برای زینب سینه ی او سپر دفع بلای زینب جان عشاق اباالفضل،فدای زینب ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم پاسبانان دمشقیم به عباس قسم سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش دست ما را برسانید به اعطینایش این که خوانده است حسین بن علی آقایش ارمنی های محلّه اند علم‌کِش هایش هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش آن که از خاک درش کور شفا می گیرد با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد سرو سبز علویّات برومند شده شانه ی او به بلندای دماوند شده چهره اش بانی پیدایش لبخند شده خطبه خوان حرم امن خداوند شده مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است بین اطفال حسین بن علی،محبوب است سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد آه!از لحظه ی شومی که بلا نازل شد بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد شاعر:
(اَلسّـلامُ عَلَیْـكَ یٰا اَبٰاعَبـْدِاللّٰهِ الْحُسَیْن) ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا (حلولی دلنشین) سرم خاکِ سرِ کوی حسـین است دلم در بنـد گیسوی حسـین است امام سومین بعد از محمــد (ص) که جان را فـدیه کرد از بهر ایـزد چو فــانـی در وجود کبــریــا شد بــزرگ آییـــنه ی ایـــزد نمـــا شد گــلِ گلــزار بـــاغ عشـق و مستی نشــاط شیعـــه در گلـــزار هستی بـــزرگ آمـــوزگـــار اسـتقـــامــت مـــرادِ شـیعـــه تـا روز قیـــامــت عــزیــز مصطفـــا و پــور حیـــدر گــــل بســتـان زهـــــرای مطهّــــر بـــوَد کشــتی دریــــای هـــدایــت چــــراغ روشـنی تا بــی نهـــایــت پَر قنـداقه اش سِحـر حـلال است شِفـای فطـرس بشکسته ‌بال است غبـــار درگهـش، کحـــل بصــر شد فروزان از رخش شمس وقمر شد مرامش در طــریقـت ، عــاشقــانه قیـــامـش تــا همیـشـه ، جــاودانه ز آدم تا به خــاتــم ، ریزه‌خوارش به جز احمـــد که باشد افتخارش ز رتبـت بـرتـر از عیسَی بن مـریـم گـــدای کــویـش ابـراهیــمِ ادهــم به صورت یا به سـیرت یا کلامش بوَد صد یـوسف مصری غـــلامش مبـارک باشد این فرخنــده میــلاد که شعبـان را حلــولی دلنشین داد اَلا ای شـیعـــه ی نــــاب حسـیـنی! ز جـــان بگـــذر در آداب حسـیـنی که بر شـیعـــه شفـیـــع روزِ محشر حسین است و بوَد (ساقی) کـوثـر سید محمدرضا شمس (ساقی)
آسمان این روزها سردر گمِ چشمان توست تاب دلتنگی ندارد آسمان حیران توست مثل ماه از حلقه ی چشمان شب بیرون بزن ماه هم این روزها سردرگم ِچشمان توست زندگی با خنده ی ماه تو معنا میشود زندگی هم بر مدار عشق سرگردان توست سایه ی مهر تو بر جان میکشاند آفتاب طعم خوشبختی فقط درسایه ی مژگان توست باغ دل وا میشود از گلشن گیسوی تو هر گلابی،رنگ و بویش از گل گلدان توست تا زمین گرد است شعر من به دستت میرسد این غزل هم با ردیفِ تو بلاگردانِ توست
هرکس سروده از تو و من بی لیاقتم چندین و چند ساله شده درد و حسرتم شرمنده ام که شعـر مناسـب نداشتم شـعبان همیشـه پـای چراغـان هیئتم
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 باید نشست موی تو را باز شانه زد دل را سپرد و دل به همین بیکرانه زد با اینکه دستپاچه شدم وقتِ دیدنت راز دلم درون نگاهم زبانه زد لبریز از بهار شده این درخت خشک تا در دلش کبوترِ عشق تو لانه زد با یک نگاه بذر غزل را که کاشتی از من هزار بیت نگفته جوانه زد این روزها که عشق فقط ادعا شده عشق من و تو طعنه به هر عاشقانه زد وقتی به یاد تو دل من غرق غصه شد یک قاصدک رسیده و حرف از نشانه زد در روز های دوری تو، روزگار پیر هی بر فلک کشید و به من تازیانه زد در باتلاق عمر همه غرق می‌شوند باید که دل به عشق، به این بیکرانه زد
جز نوکریت نوکری هرکـه گناه هرکس که به کشتی تو آورد پناه با عـزت و آبرو نجـاتش دادی ارباب به این غریق یک نیم نگاه...