eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سگی در چشمهایت خفته ،خلقی مات چشمانت نماز عشق می خوانند و تسبیحات چشمانت پناه آورده سمت کوه ،شیخ روستا انگار در آورده است سر از فتنه و آفات چشمانت نگاه مهربانت سهم چشم دیگران،با من سر جنگ و گلاویز است گنده لات چشمانت تو را من دوست دارم،آرزو دارم فقط یکبار شود این قصه ی دلدادگی اثبات چشمانت خدا پشت و پناهت باز هم عزم سفر کردی فقط لبخند باشد بعد از این سوغات چشمانت... 📚 ماه اندیشان ماه قلم
قلب ِ مــن از تبار ِ "حوّا"ها‌ست "سیب"را دیدم و زمین‌ڪَیرم! ڪَرچہ "تبعیدے"ام ولے راضے _ از همین مــوهبات ِ تقدیرم!! این قــدَر فلسفہ نباف اے دل! عقل و منطق نمےشناسد عشق! از عُقــوباتِ تلــخِ رســـوایـــے هرڪَز هرڪَز نمےهراسد عشق!..
فَلاَ تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ روز قیامت مرا در حضور جمیع خلایق مفتضح و رسوا مفرما . . فریاد ز رسوایی محشر ، فریاد یا رب! ندهی آبرویم را بر باد از شرم نگاه خلق وحشت دارم "لاتَفضَحنِی عَلَی رُءُوسِ الاَشهاد"
بی تو دیگر نه جهان منظر زیبایی هست نه دگر هیچ مرا میل تماشایی هست.. با تو انگار نه انگار که دنیایی بود بی تو انگار نه انگار که دنیایی هست بی تو یک لحظه مپندار که تنها شده‌ام نیستی گرچه ولی جای تو تنهایی هست کی؟ کجا می‌شود آیا که فراموشت کرد؟ آخر آنجا که نباشی، تو بگو، جایی هست؟ اینکه در پاسخ هر سرزنشی خاموشم صبر امروزم از آن‌ست که فردایی هست دست اگر از سر زلف تو نخواهم برداشت دارم امید، شب معجزه‌آسایی هست [ عشق این است اگر هیچ نماند از من هم چنان آرزوی اینکه تو می‌آیی هست ]
دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
زمانه تلخ شد اما شکر نمی‌خواهم مرا عسل‌کده‌ء چشم‌های تو کافی است
لَب مَحال است که بَندَم زِ حَدیثِ دَهَنَت صُحبَت ِ قَند ِ تو حِیف است مُکرر نشود
وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ تَخْبُرُ حَاجَتِي وَ تَعْرِفُ ضَمِيرِي و تو می دانی آنچه را که در دلِ من است و بر حاجتم خبر داری و ضمیر مرا می شناسی 🍃🍃 نیـازی نیست تا لـب وا کنـم یا شعــر بنویسم خودت این روز ها از حال من بهتر خبر داری (ا.ب) ✍🏻
مدرک دانشگاهی دارم و چهار کتاب و صدها مقاله هم نوشته‌ام اما هنوز در روخوانی مشکل دارم؛ تو می‌نویسی: «صبح به خیر» من می‌خوانم: «دوستت دارم»
چه مستی است ندانم که رو به ما آورد که بود ساقی و این باده از کجا آورد تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر که مرغ نغمه‌سرا ساز خوش‌نوا آورد دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن که باد صبح نسیم گره‌گشا آورد رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد صبا به خوش‌خبری هدهد سلیمان است که مژدهٔ طرب از گلشن سبا آورد علاج ضعف دل ما کرشمهٔ ساقی است برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ! چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد به تنگ‌چشمی آن ترک لشکری نازم که حمله بر من درویش یک قبا آورد فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند که التجا به در دولت شما آورد
راه بسیار است مردم را به قرب حق، ولی راه نزدیکش دل مردم به‌دست‌آوردن است