eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
☆ بی مِهـری تـو کـار مـرا ساخته است یک‌ عمر مرا به‌زحمت انداخته است رفتی و نشـد حـال دلـم هیچ ردیف بعد از تـو دلم قـافیه را باخته است
خواب دیدم که شبی من مردم و به تعبیر همان پژمردم زد و خوردی شده بین من و تو زده ای جا و منم جا خوردم ظاهراً گرچه که پیروز شدی بازیِ باخته را من بردم
خورشید نویدِ شادمانی میداد پیغامِ امید و زندگانی می داد هر صبح شبیه قاصدک می آمد؛ تا حضرت ماه مژدِگانی میداد!
گل وا شده، عطرِ خوشِ یارآمده است بلبل به طوافِ لاله زار آمده است برخیز و نگاه کن در این صبح قشنگ خورشید به دیدنِ بهار آمده است صفیه قومنجانی
💚🍃 از خواب چو برخیزم اول تو به یاد آیی🤍
💚🍃 در دود غم بگشا طرب روزی نما ازعین شب روزی غریب وبوالعجب ای صبح نورافشان ما
طعنه بر ما مزن ای دوست که خود معترفیم دف زنان بر سرِ بازار، به رسوائی خویش...!
بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه ی خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم، که بریزم به پای تو امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی ام شانه های تو در خاک هم دلم به هوای تو می تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو همبازیان خواب تو خیل فرشتگان آواز آسمانیشان لای لای تو بگذار با تو عالم خود را عوض کنم: یک لحظه تو به جای من و من به جای تو این حال و عالمی که تو داری، برای من دار و ندار و جان و دل من برای تو قیصر امین پور
آمدی جانم به قربانت‌ ولی* دیگر برو!! یک دو روزِ مانده را با خاطرت سر میکنم...
💚🍃 داغِ غم نیست که از دست تو دارم بر دل خالِ رسواییِ عشق‌ست به رخسارِ دلم
🍃💚 تا در تو نظر کردم ، رسوای جهان گشتم آری، همه رسوایی اوّل زِ نظر خیزد !
با دیدنت زبان دلم بند آمده است شاعر شدم که لال نمیرم فقط همین...
من همان رودم که بهر دیدنت مرداب شد ماه من ! بس کن ندیدن های بی اندازه را...
بخوان از چشم های لالِ من، امروز شعرم را که فردا از منِ دیوانه، دیوانی نمی ماند
آشوب ِجهان و جنگِ دنیا بـه کنــار بحرانِ ندیدنِ تــو را من چـه کنـــم؟
آمدی تا که ببینی طلبیدن دارد یا ببینی که دلم از تو بریدن دارد 🌸وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد بال پروانه اگر سوخته است از وصلت از چه ترسم که وصالت نپریدن دارد مرگ و جان کندن فرهاد به من ثابت کرد شهد شیرین شدهٔ عشق چشیدن دارد کوه کندم برسم حال ولی در جانم اشک چشمی است که چون شمع چکیدن دارد
ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن؟! کز غم چُنان شوی که نبینی بخواب خواب خواجوی کرمانی
عاقلان دانند تنها قيمت ديوانگي سجده كرده بر تو اين ديوانه چندين مرتبه
آمدی جانم به قربانت‌ ولی* دیگر برو!! یک دو روزِ مانده را با خاطرت سر میکنم...
بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه ی خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم، که بریزم به پای تو امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی ام شانه های تو در خاک هم دلم به هوای تو می تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو همبازیان خواب تو خیل فرشتگان آواز آسمانیشان لای لای تو بگذار با تو عالم خود را عوض کنم: یک لحظه تو به جای من و من به جای تو این حال و عالمی که تو داری، برای من دار و ندار و جان و دل من برای تو قیصر امین پور
دردم زیاد هست و شفایم زیارت است من طالب شفای توأم ای حسین جان
از اوج درد در غزلی تازه حاکی ام از پنج شنبه های بدون تو شاکی ام
گل کرده در ردیف غزل‌های ما حسین شوری غریب داده به این بیت‌ها حسین زیباترین تغزّل عالم به نام اوست هرجا که شعر می‌شود آغاز با حسین این واژه‌ها همیشه برایم مقدّس‌اند زنجیر، طبل، سینه‌زنی، کربلا، حسین این کوچه‌ها مسیر عبور محرّم‌اند حس کرده‌اید رد شده از هر کجا حسین؟ حس کرده‌اید در وسط روضه‌های‌مان ما را چه‌قدر می‌زند آیا صدا حسین؟ حس کرده‌اید تشنه که باشیم، زودتر سیراب می‌شویم بگوییم «یا حسین»؟ آری! حسین مرهم هر درد بی‌دواست دارد برای هر غم و دردی دوا حسین یا از سکوت خاک به پا خیز، محتشم! یا شورشی دوباره برانگیز با حسین... دیگر سکوت می‌کنم و قطره‌قطره اشک... شاید مگر ادامۀ این شعر را حسین...
‏اگر تو دامنِ خود را به دستِ ما ندهی ز دستِ ما نگرفته‌ست کس گریبان را‌‌‌...
هرجا که پلکِ اهلِ نظر تر شد از غزل؛ دیدم که لفظ، غربت و مضمون، "حسینِ" توست ...