eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
54 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی نظر به این دل بی اعتبار کن نوری حواله ی‌ شب دنباله‌دار کن حال دل تمام زمین بی تو ابری‌است باز آ و بی قراری مارا قرار کن داغ است همچنان جگر و میخ در بیا! پس کار خود تمام،تو با ذوالفقار کن . . از روزگار بی تو که خیری ندیده ایم باز آ و این جهان خزان را بهار کن🌱
ماییم و نخود سیاه ازبرکردن با چای و کلیپ خستگی درکردن انگار به گربه‌ هم سرایت کرده بیماری در موبایل‌ها سرکردن
از پای گرفته تا سرم می‌سوزد از سوختنم دور و برم می‌سوزد در باغ درخت سالمندی هستم عمری است که زخم تبرم می‌سوزد
دلخونم و دلخسته از دنیای نامرد درمان این حال بد شاعر کجایی
☆ عید آمده و دل نگران است هنوز در چهرهٔ من غصه عیان است هنوز گفتند: برو پسته بخور، غصه نخور رفتیم ولی پسته گران است هنوز
☆ من چون الفم، دالِ خم و دولّا تو پر شور و امیدم، آه و واویلا تو بین من و تو فاصله‌ها بسیار است من بلبل خوش‌زبان و گودزیلا تو ☆ من قلعهٔ متروکه‌ام و ویلا تو من آن دهِ پایین و دِهِ بالا تو بیهوده دلم بند نگاه تو نشد هم لاله و هم بلا و هم لیلا تو ☆ شادی کن و بنداز بالا اون کالاتو دعوت شده‌ای به خوردن باقلا تو تنها خودت و خودت بیا تنهایی یک وقت نیاری همه فامیلاتو! ☆ ای شاعر شعرهای روح‌افزا تو! آرامی و سربه‌زیر و بی‌ایذا تو! دلتنگ رضا عزیز من باز شدی؟ زودی برو و ببر فقط ویزاتو...! ☆ من عاشق زیبایی‌ام و شهلا تو من عاشق خوشکلی و واویلا تو داری تو تمام خوشکلی‌ها یکجا هم لاله و هم لادن و هم ژیلا تو
«وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ» یوقت به زور بازو و تواناییت دلخوش نشی، همش خداست...
🍃🌺 به شادباش ولادتِ آخرین امیدِ عالم 🌺🍃 امشب خدا بر خاک؛ باران هدیه داده بر ظلمتِ دل، ماهِ تابان هدیه داده خورشید روشن کرده در جشن تولد در مجلسِ آیینه بندان...هدیه داده تفسیر کرده آیهٔ پنجِ قصص* را حُسنِ ختام آورده، قرآن هدیه داده از نسلِ کعبه رونمایی کرده امشب عیسی برایش مُرده و جان هدیه داده یوسف خبر آورده این را که خداوند بر کلیهٔ احزان گلستان هدیه داده آمد همان نوری که در آغوشِ نرجس(س) بر بینوایانِ جهان، نان هدیه داده امشب امام ِ عسکری(ع)شد میزبان و یک کربلا بر هر چه مهمان هدیه داده در سامرا خیلِ أطبّا صف کشیدند آقا به اهلِ درد؛ درمان هدیه داده در جمکران دل برده از ادیانِ دیگر بر کربلا خیلِ مسلمان هدیه داده عرشِ برین بر اهلِ عالم یک امام ِ فوقِ ملائک، فوقِ انسان هدیه داده افلاک؛ ذکرِ یاأباصالح(عج) گرفته بر خاکیان خیرِ فراوان هدیه داده! * ﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ﴾ سورهٔ مبارکهٔ القصص، آیهٔ۵ ترجمه آیه: و ما اراده داریم بر آنان که در زمین مستضعف شدند، منّت گذاری و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم. ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
هم از حلاوت گرم صدات می‌میرم هم از غمت، و هم از خنده‌هات می‌میرم نه عاشقانه بخوانی نه شعر ناب شوی فقط نفس بکشی در هوات می‌میرم تو را صدا بزنم "جان" بریزد از دهنت نه "جان" که از تب مهر و وفات می‌میرم به وقت شیطنتم، سر به زیر می‌خندی و من که با خبرم از حیات می‌میرم به غیر خانه‌ی من غیر بر قرار خودم به هر کجا برود رد پات می میرم مرام من سخن از این فدا شوم‌ها نیست ولی تو تب بکنی من به جات می‌میرم نگو فدای تو گردم که مرگ دلگیر است خودم به جای دوتامان برات می میرم
كی نوبت طلوع است، ای رايت بهاران؟ ای روح سبز راحت در جان بی‌قراران در انتظارت ای ماه، كشدار و بی‌قواره است -يلداي بي پناهي - شام اميدواران ما يك کویر تشنه در سینه ی جنوبيم تو پیکی از شمالی آیات سبز باران عمر دوروزه سر شد ، كي التيام يابد زخم فراق رويت با رويش نگاران ما وارثان عشقيم از جنس خاك تيره اي كاش پا گذاری بر چشم جان نثاران وقتي كه بی فروغِ رخسار همچو ماهت چون بیژنيم اسير دلهاي چاهساران باز آ كه ما چو پاييز ، درگير ابر درديم روشن شود به باران چشمان غمگساران هر روز ؛ تلخ و هرجا : مانند كربلا شد جاري است روي گونه روياي جویباران اي پرچم عدالت ، مفهوم انتقامي از ظلمت و تباهي در ذهن سوگواران بر برگ گل نوشتيم از بي كرانه ي غم تا بعدها بماند از ما به یادگاران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 به‌مناسبت نهال نشاندن حضرت امام خامنه‌ای روحی‌فداه در روز درخت‌کاری ای نازنین سَلیلِ حسین و کمال مهر بنشانده‌ای به جان و دل ما نهال مهر ای یادگار فاطمه و پور مرتضی رویت جمال مهر و خصالت کمال مهر این چفیه‌ای که زینت دوش تو می‌شود در چشم ما نشانۀ مجد است و شال مهر ای رهبر حسینی و سردار فاطمی ای روح اقتدار و حماسه، جلال مهر دنیا اگرچه پر شده از جنگ و دشمنی با تو همیشه خرّم و خوب است حال مهر با تو به اوج قلۀ عزت رسیده‌ایم با پای علم، با پَر ایمان و بال مهر تا پلک می‌زنی دل ما تازه می‌شود هر بار می‌زنیم ز چشم تو فال مهر لطف خدات یار، که از برکت تو شد هر روز، روز رأفت و هر سال، سال مهر 💠
مستِ جام ازعشقِ نابم میکنی غرقِ دریای شرابم میکنی گاهی از خود میرهانیدی مرا گاه معشوقی حسابم میکنی یک شبی را مهرِ خودافزون کنی شامِ دیگر در عذابم میکنی عاشقِ دیوانه را ردکن زخویش با رقیبانم ، خرابم میکنی مینویسی خاطره در دفترت قصۀ شعر و کتابم میکنی یونس از،این عشقِ تو بیگانه شد بهرِ چه عاشق خطابم میکنی؟ فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ دارم من از این‌ همه جـدایی گـله‌ها چـون راه که دور مانده از قافـله‌ها مهــریه‌ی سـنگین و لبـاس و تـالار؛ انـداخــته بــین مـن و تـو فاصله‌ها ━━━━💠🌸💠━━━━
شب رفت و سپیده شادمان می آید خورشید به مهمانیِ مان می آید تقویم زمان با هیجان می گوید برخیز که صاحب الزمان می آید ■ بلبل سَرِ شاخه شورِ مستانه گرفت پروانه پرید و زود عیدانه گرفت تا عطر گل حضرت نرگس پیچید بانو... گل یاس جشنِ شکرانه گرفت ■ یک جلوه ز نور طلعتت ما را بس یک جُرعه ی آب رحمتت ما را بس ما را که به دیدار شما راهی نیست یک گوشه نگاه حضرتت ما را بس ■ درسِ غمِ روزگار.. پایان نرسید این هجمه ی بی شمار.. پایان نرسید صد دفترِ صد برگ نوشتیم امّا مشقِ شبِ انتظار.. پایان نرسید ■ در فصل بهاریم و سراپا زردیم ما در تَبِ او سوخته اما سردیم ای محور گردش شب و روز بیا ما بی تو به دور خودمان می گردیم
هزار شکوه به دل ماند و تا گلو نرسید چه نامه‌ها که نوشتم، ولی به او نرسید خوشا به گریه، که روزِ وداع، دستانم اگر رسید به گیسوش، بی‌وضو نرسید هزار حرفِ جگرسوز بر دهانم بود شکست بغضم و کارم به گفتگو نرسید میانِ شهر، گریبان دریدم از غمِ خویش رمیده بودم و عقلم به آبرو نرسید جهان چه بزمِ خسیسانه‌ای به پا کرده‌ست که عمرِ ما به سر آمد، ولی سبو نرسید
🌸 شعر در مورد توبه : چوشکست توبه من،مشکن تو عهد،باری به من شکسته دل گو،که:چگونه‌ای؟کجایی؟
🌸 به طواف کعبه رفتم،به حرم رهم ندادند که برون درچه کردی، که درون خانه‌آئی؟
🌸 دست حاجت که بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم‌ است‌ و غفور است‌ و ودود
بی تو خفّت‌ها ز دستِ اهل دنیا می‌کِشم رفتی و مـا را به دستِ روزگار انداختی
دوبیتی...... الا ای دلبرِ گیسو بلندم زعشقت بیقرار و دردمندم نشان از چلّۀ مژگانِ چشمت دلم زخمی شد آهو در کمندم مفاعیلن مفاعیلن فعولن
دو بیتی...... شما سلطان شعری من شبانم چو‌موسی ی پیمبر مهربانم بیا بنشین کنم شانه سرت را تو استادی و من هم بی زبانم مفاعیلن مفاعیلن فعولن
دوش معلوبِ دوچشمانِ سیاهت شده ام غافل از جادوی یک لحظه نگاهت شده ام چشمم افتاد به میخانۀ صحرای کُنام مست ازان چشمِ پلنگانۀ ماهت شده ام آتش افروخته در مشعلِ چشمانِ رُخت سوختم بانگهَت شمعِ پگاهت شده ام    مردمِ چشمِ تو زد تیر به شطرنجِ دلم مات و مبهوت به آن مُهرۀ شاهت شده ام   تا به دریای دو چشمانِ تو چون خیره شدم خویشتن باخته ام غرقِ گناهت شده ام  یونس از حسرتِ ان سِحرِ نگاهت چه کند؟ با نگاهی  به تماشاگهِ راهت شده ام  فاعلاتن  فعلاتن فعلاتن فعلن