eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دوست مرا بصیرت و هوش ببخش از جهل جدایم کن و آغوش ببخش از رحمت و خیر خود نصیبم فرما یک قلب رئوف وساده هم روش ببخش
چشم بر هم بِزَنی این رمضان هم رفته از زمان بهره نگیری،که زمان هم رفته می‌رسد یک شب قدر و تو به غفلت گذری ناگهان در تب غفلت ضربان هم رفته نکند نامهٔ اعمال بگوید آن شب نگران آمده بود و نگران هم رفته تا نفس داری و دستت برسد کاری کن میروی در سفر و یک چمدان هم رفته چمدان دل من پر شده از رخت سیاه کاش گویند بر آن آب روان هم رفته با همین لطف خدایی بطلب عفو گناه که خدایت پی جبران همان هم رفته
. إِلهي لا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ... باز آمده‌ام سوی تو ای بحر کرم با روی سیاه و آه و اشک نم‌نم هرچند که مستحق تنبیه توام یا رب به عقوبتت نکن تأدیبم ✍️ 🕊•┈┈••✾•🌺•✾••┈┈•🕊
. 💠 ماه مبارک رمضان
مانند طفل در به دری گریه میکنم مثل گدای پشت دری گریه میکنم اشک مرا زمان گدایی ندیده اند این بار چون تو میگذری گریه میکنم حالا که بین این همه مردم زیادیم از این به بعد یک نفری گریه میکنم حتی اگر مرا بزنی قول میدهم با آب و تاب بیشتری گریه میکنم تنبیه تو حواس مرا جمع میکند من سالها ز خیره سری گریه میکنم بار مرا کسی نخریده...تو می خری؟! بار مرا بخر, نخری گریه میکنم از چند جا شکسته پرم..ای شکسته بند! از غصه شکسته پری گریه میکنم این روزه ها به درد قیامت نمیخورد دارم برای بی سپری گریه میکنم آقا نیامد و دل ما همچنان شکست پس پای سفره سحری گریه میکنم جان همان که زائر بابا نشد مرا یک کربلا ببر نبری گریه میکنم
حسین جعفری: لطف شما رسیده به ما از قدیم ها عمریست می وزم پیِ تو با نسیم ها پر می کشد به خلوت من یاد روی تو وقت ،،سحر،، به بال و پر یاکریم ها روزی خور تواند گدایان و شاه ها حتی نشسته اند به خوانت کریم ها حوّا و سیب وسوسه، آدم ، گناه، عشق باید پناه برد به او از رجیم ها غرق گناه هستم و دلخوش به رحمتت یعنی امید هست به لطف رحیم ها بی تو سیاهپوش شده شهر داغدار دستت چو نیست بر سر و روی یتیم ها جعفری حسین جعفری:
حسین جعفری: داغِ غمِ تو فقط قلم می‌داند ترکیبِ بلند محتشم می‌داند قدرِ تو و خاکِ کربلا را سردار سربازِ مدافعِ حرم می داند شاعر حسين جعفری
از هر چه هست و نیستــــــ گذشتم ولی هنوز در مرز چشــــم‌های تو گیرم فقط همین…! ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌
ی حضرت حق به ما بده عمر و توان طعم خوش پاداش خودت را بچشان شیرینی یاد تو به دل جان بخشد ای مالک مهمانی ماه رمضان
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ «سحر با باد می گفتم حدیث غیبت مولا» خطاب آمد توسل کن به نام زینب کبرا بگو یارب ! به حق ناله های عمهٔ سادات محقق کن همین جمعه ظهــور حجت ما را ۱۴۰۲/۱/۶ 🤲
با همه دردی می‌شه کنار اومد جز بی ثباتی☺️☺️☺️
🔹کوچ🔹 عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو به تمنّای تو دریاست همه‌تن آغوش از خودت کوچ کن و رود شو و راهی شو محضِ خورشید شدن ذرّه‌ای از خویش برآ قد بکش، دلزده از این‌همه کوتاهی شو سال‌ها فاصله است از رمضان تا رمضان کاروان می‌گذرد... بیرقِ همراهی شو نکند خواب بمانی... نَفَسَت یخ بزند گرم از سوزِ مناجاتِ سحرگاهی شو روزه یعنی که بمیر از طلبِ هر چه جز او روز و شب تشنۀ انوارِ هواللّهی شو.. در دلِ برکۀ حق تا تپشی مهلت هست از شدن خسته نشو، ماه نشد ماهی شو چند گویم به تو هر لحظه که این شو یا آن آنِ او باش، برو هر چه که می‌خواهی شو 📝
🌸 ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا : ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا «استجابت» شده معنا لکَ لبّیک خدا ماه ها در پی ماه رمضانت بودیم شد روا حاجت ماها لکَ لبّیک خدا تا شود روزی ما لقمه ی نان سحری پهن شد سفره ی نجوا لکَ لبّیک خدا لایق این همه اکرام نبودیم اصلاً این چه سرّی است خدایا لکَ لبّیک خدا با وجودی که خطاکاری ما را دیدی باز آغوش کنی وا لکَ لبّیک خدا گرمی دست نوازشگر تو باعث شد دل مرده شود احیا لکَ لبّیک خدا وقت آن است کمی خانه تکانی بکنیم تا شوی در دل ما جا لکَ لبّیک خدا قطره ای بیش نبودیم که یک موج دعا وصلمان کرد به دریا لکَ لبّیک خدا تا که گفتیم «حسین» فاطمه هم گفت «حسین» چه بساطی است مهیّا لکَ لبّیک خدا نمک سفره ی امشب شده با اذن حسین روضه ی حضرت زهرا لکَ لبّیک خدا تا که افتاد زمین محسن او هم افتاد ناله اش سوخت علی را لکَ لبّیک خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 قرائت شعر فوق العاده زیبای آقای مجید یراق بافان قبل از بیانات رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با قاریان ۳ فروردین۱۴۰۲
دیریست دور از تو بهاران را نمی‌فهمم لبخندِ گل ها توی گلدان را نمیفهمم دیریست تنها شاعرِ در بند دیوارم دیوانگی در زیر باران را نمی فهمم با یاد تو شب رنگ عشق و زندگانی بود بعد از تو دیگر ماه تابان را نمی‌فهمم تقویم ها یادآور شور و جوانی نیست این روزها از عشق، عصیان را نمی فهمم درگیر و دارِ یک سکون مرگ آور، حیف شور آفرینی های طوفان را نمی‌فهمم عکس تو را گم کرده ام باور کنم یا نه؟ تلخ است که دیگر بهاران را نمی‌فهمم
عاشقی کِی واحدِ اندازه‌گیری داشته است؟ عشق را قربانی متراژ و مثقالش نکن
يا گرمى يك بوسه به پيشانى من باش يا علت يك عُمر پريشانى من باش با فاصلهِ اى امن كه آسيب نبينى بنشين و فقط شاهد ويِرانى من باش!
مرا آزردی و گفتم که خواهَم رفت از کویَت بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدَر رفتم
در حیرتم که دیده از او بر نداشتم دل را چگونه برد که چشمم خبر نداشت!
مثل دریایی که موجش عاشق ساحل شده من همان لیلام،مجنونم ولی عاقل شده
نــوروز شـد و جـهان بـرآورد نفـس حـاصـل زِ بـهـار عـمـر مـا را غـم و بـس ...💐
☆ چقدر ساده به‌هم ریختی روان مرا بریده غصّۀ دل‌کندنت امان مرا قبول کن که مخاطب‌پسند خواهد شد به هر زبان بنویسند داستان مرا گذشتی از من و شب‌های خالی از غزلم گرفته حسرت دستان تو جهان مرا سریع پیر شدم، آن‌چنان‌که آینه نیز شکسته در دل خود صورت جوان مرا به فکر معجزه‌ای تازه بودم و ناگاه خدا گرفت به دست تو امتحان مرا نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد بیا و تلخ‌تر از این مکن دهان مرا چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا تو نیم دیگر من نیستی، تمام منی تمام کن غم و اندوه سالیان مرا
سفر بهانه ی خوبی برای دیدار است دلم به طاقتِ شب مثل ماه بیدار است هوای ِخوب بهار و هوای عطرِ تنت ترنمی به نفس های خسته ی یار است میانِ نبض ِنفس های تو کلافه منم به مرز ِعشق رسیدن ورای تکراراست شبیه یک چمدان بی تو در تب و تابم شبیه یک چمدان شانه ام به دیوار است صدای عقربه هایی که کند میگذرند صدای عقربه ها غالبا دل آزاراست چه سخت میگذرد چرخش زمین بی تو سفر بهانه ی خوبی برای دیدار است...
‌ ‌دم زند گر مدعی با عقل زایل بیشتر می‌زند بر ادعایش، مُهر باطل بیشتر‌ ‌ ‌آن‌که می‌لافد که حلّال مسائل گشته است بی‌گمان مانده‌‌ است در حل مسائل بیشتر‌ ‌ ‌طبل تو خالی اگرچه پرصدا باشد ولی تشت رسوایی ز بام افتد ز جاهل بیشتر‌ ‌ ‌هر دلیلی را بوَد مدلول، اما بی ‌گمان اهل منطق مانده در بند دلایل بیشتر‌ ‌ ‌درک خوب و بد ندارد آن‌که باشد کوردل پای نابینا رَود هر گاه در گِل بیشتر‌ ‌ ‌آن‌که حرمت بشکند در جمع اهل معرفت حرمت خود را شکسته صد مقابل بیشتر‌ ‌ ‌خاکساری حاصل دانایی و دانشوری‌ است تاک، از افتادگی گردیده کامل بیشتر‌ ‌ ‌گرچه با جعل مدارک می‌توان از بند جست می‌شود در بند، هرکو گشته جاعل بیشتر‌ ‌ ‌آن‌که آتش می‌کند بر پا به گرد خویشتن از شرار سوزش خود مانده غافل بیشتر‌ ‌ "‌آتش خشم ابتدا سوزد خدای خشم را چوب کبریت ابتدا سوزد به محفل بیشتر"* ‌ ‌گرچه می‌گویند از بخت جهان کجمدار نعمت دنیا بوَد بر کام کاهل بیشتر ـ‌ ‌ ‌پایداری خوش بوَد در پیچ و تاب زندگی نخل همت می‌دهد پیوسته حاصل بیشتر‌ ‌ ‌نیست در اندیشهٔ باطل، نشان از اعتقاد خودپسندی می‌کند اندیشه زایل بیشتر‌ ‌ ‌(ساقیا) هر کو توکّل کرد بر امر قضا می‌شود در بندگی، البته عامل بیشتر‌ ‌ (ساقی) * شادروان شمس قمی